نام خوزستان در گذر زمان

نام خوزستان در گذر زمان

 

این مقاله را مدت ها پیش خوانده ام ولی اکنون برآن شدم تا به گونه ای جدی آن را نقد کنم . در زیر به واکاوی دقیق جمله به جمله ی این نوشته پرداخته ایم . اصل مقاله با رنگ سیاه مشخص شده است و باقی که رنگی است افزوده های من است . در اینجا منظور رد نوشته نیست بلکه تنها نظر ، رفع هر گونه نقص و نشان دادن و تصحیح کردن نقاط ضعف است تا هم ارزش های نوشته به درستی نشان داده شود و هم در مبارزه با ایران ستیزان هیچ نقطه ی ضعفی وجود نداشته باشد . در حقیقت متن به گونه ای دقیق تر تجزیه و تحلیل شده است . 

بزودی نوشته های زیر به گونه ای کامل و به همراه اسناد کافی در مقاله ای جداگانه در دسترس دوستان گذاشته خواهد شد . این نوشته به دوست گرامی آتورپات تقدیم می شود .

 

۱- نام خوزستان پیش از اسلام

 

خوزستان در درازای تاریخ به نام های گوناگونی نامیده شده است . (؟) در گذشته های دور که خوزستان مرکزیت ایلام! (خوزستان مرکز ایلام یعنی خودش؟!!) باستان بود " هالتامتی " یعنی سرزمین هالتامتها نامیده می شد .

این معنا شگفت است . هالتامتی را چنانچه آمیزشی از هل (سرزمین) + تمتی (مقدس) بدانیم (بنا به گفته ی پروفسور والتر هینتس) هیگچاه چنین معنی ای نخواهد داشت . ولی در غیر این حالت هم باید بدانیم قومی به نام هالتامتی شناخته شده نیست تا سرزمینی را به نام آنها بنامیم . (تا اینجا بنا به بررسی های کنونی دانشمندان است)

ولی چنانچه به دنبال حقیقت باشیم شاید براستی آن قومی را که تاکنون با نام بیگانه ی ایلامی ها می شناسیم باید قوم هلتمتی ها بدانیم که در این صورت گفته ی بالا درست است . (در این صورت معنای سرزمین مقدس دیگر درست نیست زیرا نمی تواند نام یک قوم باشد) اما این یاداوری به دلیل تناقض های بعدی است که با این فرض وجود دارد . 

ضمنا تا جایی که من می دانم واژه ی هل تنها در زبان سومری به معنای سرزمین است و به نظر می رسد در زبان ایلامی تنها یک هزوارش سومری باشد که نمی تواند بخشی از نام قوم ایلامی ها باشد . زیرا در این حالت باید بدنبال معادل ایلامی آن باشیم! که در نتیجه نام این قوم : HAL.tamti = …tamti می شود . (می دانید هزوارش ها را در آوانویسی با حرف های بزرگ می نویسند و به این معناست که خواننده باید معادل آن را به زبان خود بخواند) (در اینجا بخش نخست نام با این فرض ناشناخته خواهد بود)

این واژه در متن های ایلامی ، کتیبه های هخامنشی (فقط در نسخه های خوزی (ایلامی)) و همچنین کتیبه های بومیِ ایلام دیده شده است .

 

ژوپ اپ پر ، این کلمه را حالپیرتی و به معنی سرزمین اپریتیها خوانده است . (با چه دلیل و سندی؟!) اکدیها ، واژه حالتامتی را بر اساس قواعد زبان خود عِلامتو تلفظ می کرده اند .

این زیاد منطقی به نظر نمی رسد . زیرا چنانچه بپذیریم که Haltamti/Hatamti در بابلی به گونه ی Elamtu تبدیل شده که خودش بسیار پرسش برانگیز است نمی توان پذیرفت که بعدها Elamtu به Elam کوتاه شده باشد!! شاید کسانی که این دگردیسی را می پذیریند از برخی ویژگی های نوشتاری زبان ایلامی استفاده ی نادرست می کنند :

Haltamti (h را حذف می کنیم که امکان پذیر است)) : Altamti : دگردیسی a به  e را هم می پذیریم ! گرچه که زیاد درست نیست!) : Eltamti : (می پذیریم که I پایانی ایلامی برابر با u بابلی است)) : Eltamtu : ولی حدفt  هیچ توجیهی ندارد !) : Elamtu?? ضمنا باز این نام کوتاه شده و به Elam بدل گشته است !

 

اما نشانه های دیگری نیز در دست است که نیاز به پژوهش های ویژه دارد . اگر به نام شاهان ایلامی نگاهی بیاندازیم چندین نام جالب را خواهیم یافت :

به سلسله ی شاهان سیماش در حدود اوخر هزاره ی سوم پ . م نگاهی می اندازیم :

 

دو شاه با نام ابارتی را می یابیم :

 ابارتی یا اپارتی شاید واژه ای باشد که ژوپ اپ پر را بر این واداشته تا واژه ی Haltamti را اینگونه تعبیر کند :

این نام در زبان ایلامی معمولا اینگونه نوشته می شود : hal-tam-ti (دوران هخامنشی) . اما آنچه جالب است نویسه یا نشان دوم است که نه تنها tam که به دو شکل bir , pir نیز خوانده می شوند . (در این نوشتار از سیستم آوانویسی پروفسور هلک بهره گرفته شده است و گرنه بنا به آوانویسی دیگر دانشمندان چون استولپر باید این نویسه را با سه آوانویسی : tam2, bir3, pir2 نوشت .) در اسناد هخامنشی همیشه این نام همینگونه نوشته شده و به همین دلیل این نام برپایه ی این اسناد می تواند hal-tam-ti , hal-pir-ti خوانده شود . از سویی دیگر برای هجای تَم دو نویسه در زبان ایلامی دوره ی هخامنشی وجود دارد : tam, tam2 که بنا به آوانویسی پروفسور استولپر : tam2, tam6 می باشد . اینها دو نویسه ی جدا می باشند . به هر حال این نام را ژوپ اپ پر به گونه ی Halpirti (هل پیرتی) خوانده است . و این پیرتی همان اپارتی پیش گفته است . شاید به نوعی گفته ی او درست باشد ولی امروزه کسی این را قبول ندارد . اما برای خود من هم جالب است که بدانم چه دلیل محکمی در این زمینه وجود دارد . (این که pir باید خواند یا tam)

تنها چیزی که در این زمینه یافتم نامی است که والتر هینتس یاد می کند و چنین انتظاری نیز می رود : در کتاب دنیای گمشده ی ایلام در برگه ی 25 اینگونه می خوانیم :

" عیلامی ها خود نام کشورشان را به الفبای میخی تحت عنوان «هل ـ تا ـ ام ـ تی» می نوشتند . که می تواند هل ـ تمپت خوانده شود . در اینجا هل به معنای سرزمین و تمپت به معنای (فرزانه) سرور است . این اطلاق مبین آن است که عیلامی ها سرزمینشان را به عنوان زمین سرور یا زمین خداوند می دیدند گرچه این امر حتمی نیست ."

آنچه در اینجا خوانده ایم واقعا اگر سندی دقیق داشته باشد ، همان است که می تواند مشکل را حل کند .

والتر هینتس می نویسد عیلامی ها کشورشان را hal-ta-am-ti می نوشتند . در اینجا ta-am دقیقا گویای این است که در اسناد هخامنشی نمی توان نویسه ی دوم را pir خواند بلکه باید tam خوانده شود . اما نمی دانم در چه سندی اینگونه آمده است . هینتس نیز اشاره ای نمی کند . به هر حال در اینجا نظر اپ پر را نمی پذیریم . 

 

در متن کتیبه ی بیستون به ویرایش هینز همین نویسه ی tam به گونه ی tam3 آمده است . که این خود از سختی های مطالعه ی زبان ایلامی در کتاب های گوناگون است . برای تایید این گفته اصل کتیبه ی بیستون را در آغاز ستون دوم بررسی کرده ام .

 

اما در میان همین شاهان چهار شاه وجود دارد که بسیار یاری کننده اند :

ایندادو اول (که ایندادو ـ اینشوشیناک هم خوانده می شود .)

ایندادو دوم

ایندادو ـ ناپیر

ایندادو ـ تمتی

این چها نام نشان دهنده این هستند که واژه ی ایلامی ایندادو یک واژه جدا است که گاه تنها و یا به همراه واژه ای دیگر آمده است .

نتیجه : نام چهارم از دو بخش " ایندادو " و " تمتی " تشکیل شده است . اما تمتی را در نام سرزمین ایلام نیز می بینیم : هل + تمتی .

اما باید بدانید که تمتی نام یکی از خدایان ایلامی نیز هست . دکتر جرج کامرون در کتاب ایران در سپیده در تاریخ در برگه ی 86 در جایی که از یکی از سنگ نوشته های شیلهاک اینشوشیناک سخن می راند اشاره می کند که در آغاز این سنگ نوشته خدایانی ایلامی نامبرده شده و در میان آنها به تمتی نیز اشاره می کند . اما نکته ای که پژوهش را بایسته می سازد این است  که نام این خدا temti می باشد و در نام ایندادو ـ تمتی هم همین گونه آمده است .

رابطه ی temti با tamti نیاز به پژوهش های بیشتری دارد ، گرچه که می تواند درست باشد .

 

آنچه در اینجا می توان بدست آورد این است که h نمی تواند از آغاز نام حذف شود و در نتیجه تبدیل haltamti به elamtu غیر قابل پذیرش است .

 

عِلامتو در تورات به صورت عِلام ضبط شده است . به هر حال این نام تا سده 13پ . م . به سرزمین مورد بحث اطلاق می شده ، ولی از این تاریخ به بعد (در این تاریخ در ابتدا آجر نوشته های چغازنبیل مد نظر خواهد بود) ، در کتیبه های عیلامی و بومی ، به نام انشان سوسنکا یعنی مملکت انشان و شوش نامیده شده است . علت پیدایی این نام ظاهرا به قدرت رسیدن حکومت ایالت انشان بوده که بر نواحی اطراف نیز استیلا یافته بود .

به نظر می رسد نام علام Elam بطور کلی هیچ ربطی به هلتمتی نداشته باشد و نامی باشد که قوم سامی بابلی به همسایه ی مجاور خود داده باشند .

 

آنچه مشخص است در هیچ سندی منطقه ی خوزستان به نام انشان سوسونکا خوانده نشده است . بلکه شاهانی چون اونتاش نپیریشا خود را شاه انشان و شوش خوانده اند . نمی دانم چرا سوسونکا تلفط شده؟ . در کتیبه های چغازنبیل چنین می خوانیم :

m.u un-taš-d.GAL … su-un-ki-ik an-za-an šu-šu-un-ka … . : m.u Untaš-Napiriša … sunkik Anzan Šušunka … .

من اونتاش ـ نپیریشا (پسر هومبانومنه) ، شاه (سونکیک) انزان (اَنزان) ، شوش (شوشونکَه) (هستم) .

در هیچ سندی از این دوران واژه ای را به گونه ی su-su-un-ka نداریم! بلکه همه جا شوشنکه آمده است . ضمنا نام شهر شوش در همه ی دوران ها و در زبان بابلی و ایلامی و اسناد آنها به گونه ی شوش (شوشَن šu-ša-an ، شوشی šu-ši و شوشونکه) امده است . و هیچ ربطی به نام ایالت خوزستان یا ایلام ندارد . بلکه نام پایتخت آن یا یکی از شهر های مهم آن بوده است .

پس باید پرسید واقعا برابری نام خوزستان با انزان سوسونکا برپایه ی چه استدلالی است؟! در اینجا نه تنها اشاره به ایالت و سرزمین خوزستان (ایلام) نیست بلکه به دو شهر شوش و انزان اشاره شده است . و این موضوع کاملا روشن است .

 

انشان سوسنکا!! تا آغاز روی کار آمدن سلسله هخامنشی باقی بود ، ولی از هنگامی که چیش پیش دوم هخامنشی (جد کمبوجیه پدر کورش بزرگ) انشان را در حدود سال 640 پ . م تصرف کرد ، نام انشان در کتیبه های پارسی و انشانی به انزان تغییر یافت .

تغییر نام انشان به انزان هیچ درست نیست . نخست اینکه در استوانه ی شناخته شده ی کورش بزرگ در همه جا نام انشان An-ša-an نوشته شده و نه انزان (حدود 539 پ .م ) . دیگر اینکه تغییر š و z در زبان بابلی چندان جابجایی مهمی نمی تواند باشد .

از سویی دیگر در اسناد ایلامی شهر انشان (تل ملیان ، که استولپر خوانده و با نشان TTM I شناخته می شوند) و مربوط به حدود 1000 پ . م است (دوران پیش از تغییر فرضی گفته شده) همه جا انزان An-za-an بکار رفته و نه انشان!! برای نمونه می توانید به دو گل نوشته ی TTM I 11, 12 نگاه کنید .

 

در این زمان بابلی ها و آشوری ها ، آنجا را همچنان الام می گفتند و از اینجا می توان استنباط کردکه علام یا عیلام ، در حقیقت بر یک منطقه جغرافیایی و بر تشکیلاتی اداری و حکومتی که بر آن سرزمین بر قرار بوده اطلاق می شده است که پایتخت آن شهر معروف شوش بوده است و انشان و خووج یا اوژ از ولایت های تابع!! آن بوده اند .(1)(2)

در اینجا باز هم می بینید که نام الام در دو زبان سامی آشوری و بابلی (که در حقیقت دو گویش از یک زبان هستند) و همچنین در کتاب تورات که بازهم سامی است علام یا الام یا عیلام می باشد .

در اینجا باید یادآوری کنم که جالب است در تمامی دوران هخامنشی و اسناد مربوط به این دوران نمی توانید این نام را ببینید . در تمامی سنگ نوشته ها و سندهای هخامنشی در نسخه ی بابلی بجای استفاده از عیلام یا الام از واژه سومری NIM.MA.KI یا NIM.KI استفاده شده است . این یک واقعیت است که نام شهرها معمولا به گونه ی هزوارش سومری آنها می آمده است . حتی نام خود شهر بابل در این زبان (زبان بابلی اسناد هخامنشی) به گونه سومری DIN.TIR.KI آمده است . هیچگاه نام Bāb-ilu (بابل) را نمی توانید در اسناد بابلی هخامنشی بیابید .

جمله پایانی نیز بسیار اشتباه است . خووج یا اوژ که در حقیقت همان اووَجَه (هووَجَه) (بنا به نوشته ی کنت Uvja که درست نیست . درست آن باید Uvaja باشد .) هخامنشی است خود یکی از سرزمین هاست (دهیوها) (هووجه همان است که پسان تر هوزیستان و خوزیستان گفته می شد) و نمی تواند یکی از ولایت ها و شهرهای اطراف و تابع شوش باشد!! در حقیقت انشان و شوش دو شهر از سرزمین و استان هووجه هستند . این جمله نشان دهنده ی یا اشتباه نوشتاری و یا ناآگاهی نویسنده اش است . البته بند پسین به این می پردازد .

 

هخامنشیان چون با ایالت اوژ{هوز} (منظور همان اووجه است) که قسمتی از کهکیلویه امروزی را شامل می شده همجوار بوده اند ، عیلام را به نام اوژ می خواندند (این از آن حرف هاست! مگر دو ایالت در اینجا وجود داشته؟؟! یا شاید اوژ را یک شهراز عیلام فرض کرده؟!) و به همین سبب در متن پارسی کتیبه های آنان هم هر جا که سخن از این سرزمین رفته ، به صورت اوژ  ثبت است .

زمانی که حقیقت را بیگانگان بجویند و زمانی که به جریان وارونه بنگریم به چنین نتیجه گیری توهین آمیزی می رسیم !! (امیدوارم دریابید چرا می گویم توهین آمیز!!)

نخست اینکه ما با دو سرزمین جدا با نام های اوژ و عیلام روبرو نبوده ایم که چون یکی از آنها (اوژ) به پارسیان نزدیک و همجوار بوده است ، پارسیان هر دو را به نام اوژ بشناسند؟!! این گفته من را به یاد این حقیقت می اندازد که یونانی ها چون با مادها بیشتر برخورد داشته و نزدیک تر بوده اند تا مدت ها کل ایران را با نام ماد می شناخته اند و حتی پارس ها را ماد می دانسته اند و این دو قوم آریایی را نمی توانسته اند از هم بازشناسند!!

این پارسی های نبودند که این ایالت ایلام را بدلیل آشنایی با ایالتی دیگر اشتباها و یا به دلیل ناتوانی در بازشناسی دو قوم از هم به یک نام و آنهم اوژ می شناخته اند . بلکه حقیقت را وارونه دیده ایم . قوم هووجه (اوژ پیش گفته) که از سالیان پیش در کنار پارسی ها و مادی ها بوده اند (بویژه پارسی ها) و از سویی دو قوم هووجه و پارسی هر دو ایرانی اند اگرچه که شاید هر دو آریایی نباشند ، کاملا با هم آشنا و دم خور بوده اند . پارسیان آنها را به نام آریایی و ایرانی هووجه (خوز (خوزستان) کنونی) می شناخته اند در حالی که هووجه ای ها خودشان را به زبان خودشان هلتمتی می نامیده اند .

اما این بیگانه ها (در اینجا منظور بابلی ها و آشوری هاست) بوده اند که قوم ایرانیِ (که شاید آریایی نبوده ولی چون مردمان سیلک و جیرفت و شهر سوخته ایرانی بوده اند) (در اینجا مفهوم آریا و ایران متفوت بکار رفته ، دقت کنید) هووجه را به نامی دیگرگون و به زبان خود بگونه ی عیلام یا الام Elam خوانده اند . اکنون در خواهیم یافت که نمی توان میان هلتمتی و الام هیچ رابطه ای گذاشت بلکه دو نام کاملا جدایند ! در دنیا نمونه های دیگر نیز می توان یافت .

از آنجایی که نخستین پیشروهای تاریخ نویسی نوین اروپاییان بوده اند بازهم همین امر بیگانه خوانی روایی یافته است . آنها نیز بجایی که این تمدن را به نام اصلی آنها که خود هووجه ای ها بکار برده اند "هلتمتی" بخوانند یا اینکه حداقل از انجا که این قوم ایرانی اند و در اسناد بعدی نیز ردپایی دارند (به زیر بنگرید) به نامی که قوم آریایی همسایه و دوست آنها را می خوانده اند "هووجه و یا بعدها خوز و هوز" بنامند از نام دشمنان و رقیبان این سرزمین یعنی آشوریان و بابلی ها استفاده کرده اند ، آنهم شاید بدلیل اینکه نخستین نشان موجود در آغاز راه کاوش ها تنها در تورات (کتاب دینی بسیاری از دانشمندان اولیه) بوده که الام نوشته شده است . حال خود داوری کنید آیا ما ایرانی ها بازهم باید سرزمین ایرانی خودمان (گوشه ای از تمدن ایرانی خودمان که تمدنی چون جیرفت و یا شهر سوخته داشته اند) را به جایی که همچون نیاکانمان هووجه (خوز) بخوانیم باز به پیروی از اروپاییان و تورات خوانان ایلام بنامیم؟؟!! آیا این درست است؟

به این دقت شود که مردم خوزستان در دوران باستان ایرانی بوده اند و شواهد آن را هم در شوش و هفت تپه و ... می توان براحتی دید .

 

ولی در متن ایلامی کتیبه های مزبور ، جز در یک مورد ، همه جا به زبان بومی ، حالتامتی ضبط است و یک مورد آن در کتیبه بیستون ، ستون پنجم می باشد که سومین شورش مردم خوزستان ، یعنی همان ناحیه اوژ ، ذکر شده است . این واژه در نوشتار ایلامی به دو صورت خوز و اوز خوانده می شده است .

 

در اینجا براستی نویسنده ناآگاهی خود را نسبت به اسناد و زبان ایلامی بیان می کند . در کتیبه ی بیستون نسخه ی بابلی را در 112 سطر و یک ستون داریم . نسخه ایلامی هم که دوبار تکرار شده هر بار متن یکسان یکبار 4 ستون و بار دوم 3 ستون داریم . نسخه ی پارسی باستان دارای 4 ستون مربوط به وقایع سال یکم شاهی داریوش و ستون پنجمی هم بسیار کوتاه وابسته به سال های 2 و 3 شاهی داریوش داریم .

آنچه مهم است تنها وقایع سال یکم یعنی 4 ستون نخست پارسی باستان به 3 زبان بیان شده است . ستون 5 پارسی باستان تنها یک زبانه است و نسخه ی بابلی یا ایلامی ندارد . حال یکبار دیگر جمله های متن بالا را بخوانید خود خواهید دانست نویسنده چقدر به خطا رفته است .

پیش از این گفته بودیم تنها در اسناد ایلامی است که این مردمان خودشان را هلتمتی خوانده اند . اما جمله بالا می گوید در همه کتیبه ها در متن ایلامی جز یک مورد هلتمتی آمده است . آن یک مورد هم مربوط به ستون پنجم و سومین شورش در خوزستان بوده که به رهبری شخصی به نام At/θamaita  انجام شده است . ولی این متن اصلا نسخه ی ایلامی ندارد!! این یعنی چه؟! یعنی آن یک مورد هم وجود ندارد . در ادامه می گوید در آن یک مورد هم در نوشتار ایلامی خوز و اوز آمده که اشتباه واضح می باشد . راست است خوز و اوز آمده اما به شکل هووجه و آنهم در تنها نسخه ی این متن که به پارسی باستان است . باید دانست در تمامی متن های پارسی باستان هم همینگونه بوده است در حقیقت باید گفت نویسنده خودش بریده و دوخته و نتیجه گیری هم کرده؟!!

   

مورخان یونانی گفته اند که در ناحیه شرقی شهر کنونی اهواز ، مردمانی به نام اوکسی ساکن بوده اند . این واژه ، یونانی شده «اوژ» است .(1)(3)

چه عجب ! یک جمله درست هم در این نوشته دیدیم! (قصد جسارت ندارم!!)

دکتر نگهبان در برگه ی 24 کتاب حفاری هفت تپه خودشان می نویسند : هخامنشی ها که بعد از ایلامی ها به قدرت رسیده اند این منطقه را به نام اوجا یا هوجا نامیده اند . مورخین یونانی آنها را اوخی یا اوزی خوانده اند که اثر این کلمه هنوز در نام خوزستان که مرکز و پایتخت کشور ایلام بوده است بخوبی باقی مانده است . (به نوشته والتر هینتس اشاره کرده اند .)

در اینجا با دکتر نگهبان هم نظر نیستم . خوزستان مرکز و پایتخت ایلام نبوده است ، بلکه خوزستان و ایلام هر دو ، دو نام از یک سرزمین و تمدن است . البته ایشان از کتاب والتر هینتس نقل کرده اند . ولی دیگر بخش های گفتارشان رهگشاست .

 

در زبان پهلوی، واژه «اوژ» پارسی به صورت «هووج» تلفظ شده است . راولینسون باستان شناس انگلیسی بر این باور است که واژه «هبوجستان واجار» مندرج در کتاب مجمل التواریخ و القصص ، از کلمه «هووج» پهلوی گرفته شده است که مولف آن احتمالا از حمزه اصفهانی نقل کرده و این اسم در فارسی«هوز» شده است .(1)(4)

به این بخش بعدها خواهیم پرداخت . نام هووجه پسان تر به گونه های مختلف در نام های اهواز و خوزستان در دوران های گوناگون و بویژه اسلامی دیده شده است .

در اینجا می بینیم حرف ه به خ تغییر یافته که در زبانهای باستانی ایران و زبان فارسی نظیر آن بسیار دیده شده است ، مانند:«هور زمیه» به جای خوارزم و «هور» بجای«خور(شید)» و جز اینها . نخستین نام هووجیه (اووجه) همان واژه «هو» است که در فرهنگهای فارسی به معنای «خوب» یاد شده و در ادبیات ما به کار رفته است .(1)(5)

این گفته ها درست است . hu در آغاز بسیاری از واژه های پارسی باستان آمده که به معنای خوب و نیک است . در زبان اوستایی نیز داریم .

نام هورزمیه هم به سان نام هووجه در نوشته های میخی پارسی باستان بدون ه اغازین می باشد . یعنی نوشته شده Uvārazmiy و Uja , Uvaja که بنا به قواعد شناخته شده می دانیم که یک h باید در آغاز بیافزاییم .

 

مورخان یونانی دوره هخامنشیان و سلوکیان چون هرودوت و گزنفنون ، نام این سرزمین را سوزیانا ، ماخوذ از اسم ایالت و شهر شون (منظور همان شوش یا شوشن بوده است) ذکر کرده اند . نویسندگان رومی و یونانی دوره اشکانیان و ساسانیان چون موسی خورنی و استرابون آن را سوزیس ، الیمااین و ساکنان آنرا«الی میان» نوشته اند ، ولی بعضی از مورخان همین دوره از جمله آمین مارسلن یونانی«سوزیانا» ضبط کرده اند .(1)(6)

سوزیانا و سوزیس که به وضوح به دلیل ناتوانی یونانی ها و دگرگونی ناشی از زبان آنها همان شوش و شوشن می باشد ، بازهم به شهر اصلی و پایتخت ایلام بر می گردد و نه به خود ایالت ایلام . اما الیماین یا الیمائیس شاید اشاره به همان ایلام سامی باشد .

 

بدلیل این که در زمینه ی اسناد دوران اسلامی پژوهش های ویژه ای نداشته ام بنابراین از هرگونه بررسی و واکاوی در میان این نوشته ها پرهیز می کنم .

در اینجا از دوست گرامی آنتی پورپیرار ارجمند هم سپاسگذاری و هم پوزش می خواهم .

خدای نکرده این نوشته ها را به ناروا تعبیر نکنند! به هیچ وجه منظور من ناراحتی یا رنجاندن ایشان یا نویسنده متن (اگر کسی دیگر بوده) نبوده است . بلکه تنها هدف من از این نوشته جلوگیری از هر گونه خطاروی در زمینه ی مبارزه با ایران ستیزان است . هدف من تنها واکاوی و تحلیل نوشته به منظور محکم شدن و همچنین نشان دادن پایه های مجکم متن است . به عبارتی زمانی که نوشته نقطه ی نقصانی داشته باشد باعث سو تعبیرها و یا شکست نوشته در راه مبارزه با ایران ستیزان و بویژه پان ترک ها خواهد شد .

به عبارت دیگر عیب و یا نقص را از زبان خودی و دوست شنیدن بهتر از شنیدن آن از زبان دشمن می دانم . بازهم تاکید می کنم هدف تنها استوار ساختن پایه های این مبارزه است .

 

برای پایان سخنم بهتر می دانم بخشی از نوشته های پروفسور والتر هینتس را از کتاب یاد شده باز نویسم (برگه ی 27) :

" نتیجه ی نهایی اختلاط عیلامی ها با پارس ها آن است که لرهای عیلامی از قرون وسطی به بعد فقط زبان پارسی را برگزیده اند .

با وجود این حتی تا 1000 سال بعد از میلاد ، جفرافی دانان عرب در گوشه و کنار خوزستان به زبان غیر مفهومی برخورد کرده اند . این زبان «خوزی» مسلما آخرین شکل باقی مانده ی زبان عیلامی بوده است . نام «خوزیان» به زبان پارسی قدیم بر می گردد . حتی داریوش بزرگ هم اسمی از عیلام نشنیده بود ، بلکه فقط ان را به نام هوژا می شناخت . هوژیان ها مسلما همان نژاد عیلامی اوکسیان ها بودند که به یونانیان اسکندر تسلیم نمی شدند ."

 

دیگر باقی داوری ها را به شما ایران دوستان و ایران پرستان وا می گذارم .    

 

۲- نام خوزستان پس از اسلام :

(دوست من از این بخش بسیار استفاده کردم)

مورخان اسلامی از خوزستان به نام اهواز و مملکت اهواز نام برده اند . طبری در شرح جنگهای اردشیر بابکان با اشکانیان می نویسد :

   آنگاه سوی فارس باز شد و آهنگ پیکار نیروفر ، شاه اهواز کرد و از رامهرمز سوی ارگان{بهبهان} و سسار و طاشان شد ، سپس یه سرق رفت و آنجا با جمعی از یاران خویش بر نشست و بر کنار دجیل فرود آمد و شهر را بگرفت و شهر اهواز را بنیاد کرد و با غنیمت فراوان سوی فارس بازگشت . (1)(7)

 

در دیگر آثار تاریخی پس از اسلام تا حدود سده 6 ه . ق، نام اهواز بجای خوزستان ذکر شده است . (1)

گردیزی ، مولف زین الاخبار(حدود432 ه.ق.) می نویسد :

          «میسان و یرموک و اهواز شهرها گشاده شد بر دست ابوموسی اشعری .»(1)(8)

 

ولی در این ایام جغرافی نویسان ایرانی ، منطقه مورد بحث را خوزستان می نامیده اند :(1)

مولف حدود العالم(حدود372ه.ق.) می نویسد :

         «اهواز شهری است سخت خرم و اندر خوزستان شهری نیست از این خرم تر ، با نعمتهای بسیار و نهادی نیکوی و..» (1)(9)

 

ابن بلخی ، مولف فارسنامه می نویسد :(1)

      به اردشیر که دارالملک کرمان است ، او بنا کرد و اهواز و خوزستان و شهری است حزه نام از موصل و شهری به بحرین ... و آبهای خوزستان او قسمت کرد و رود مسرقان او حفر کرد . (1)(10)

 

در ذیل پادشاهی شاپور ذوالاکتاف ، می گوید :(1)

           این شهرها و بندها و پلها که یاد کرده اید ، او بنا کرده است در خوزستان ، شوش ، شادروان شوشتر ، ..(1)(11)

 

در معجم البلدان ، احسن التقاسیم و .. هم نام خوزستان به جای اهواز ذکر شده است .  

از این زمان به بعد ، نام خوزستان رفته رفته از کتابهای جغرافیایی به محیط شعر و ادب نیز وارد شده و در ویس و رامین ، شاهنامه فردوسی و .. این نام دیده می شود .

نظامی گنجوی می گوید :(1)

لب  لعلی  چو لاله در بستان      خنده اش  خونبهای  خوزستان

 

و نیز می گوید :

دهانی  بود  در  تنگیش زوری         چو  خوزستانی  در  چشم  موری

مگر شکر حکایت مختصر کن          چو گفتی سوی خوزستان گذر کن

زبس خنده که شهدش بر شکر زد    به خوزستان شد افغان طبر زد

به خوزستان در آمد خواجه سرمست    طبر زد می ربود و قند میخست

 

در رمضان 845 ه . ق سید محمد مشعشع با بسیاری از عشایر عرب به خوزستان حمله کرد و هویزه را که ساکنانش پارسی زبان و عجم بودند ، تصرف کرد .(1)(12) ابن بطوطه ، که یک سده پیش از ورود سید محمد مشعشع از هویزه عبور کرده بود ، نوشته است که مردم آنجا عجم بوده اند . (1)

این حمله در مبحث تطورات نام سرزمین خوزستان ، فصل نوینی بازنمود ، بدین نحو که اعرابی که از واسط ، دوب ، ثبق ، نازور و جزایر عراق ، با سید محمد به خوزستان آمدند .(1)

به تدریج تا زمان پهلوی اول ، سرزمین های اطراف رود کرخه در غرب خوزستان ، محل مهاجرت و سکنای چادرنشینان عرب شد . این ناحیه به دلیل طغیان سالانه رود کرخه ، خالی از آبادی بود و عملا تنها ساکنانش به جز بومیان عجم هویزه ، عشایر عرب بودند . از این ایام است که به منظور تفکیک قلمروهای حکومتی ، بخش عرب نشین را عربستان نامیدند و بخش دیگر به همان نام خوزستان باقی ماند .(1) این رسم فارسیان بود که اماکن را به نام «صفت» به اضافه پسوند «ستان» می خواندند . مانند نواحی ماوراءالنهر _ که پارسی بودن مردمانش تا پیش از حمله اعراب و ترکان بر کسی پوشیده نیست ـ به تدریج مسکن مهاجران ترک ازبک و .. قرارگرفت ، به تدریج که اینان بر دیار خراسان باستان غالب آمدند و دیگر جز نام سمرقند و بخارا ، اثری دیگر از عجمان باقی نماند ، نزد ایرانیان به نام ترکستان (ازبکستان ، ترکمنستان و..) خوانده شد .

 

اسکندر بیگ ، در شرح وقایع سال هشتم حکومت شاه عباس اول و ذکر لشگر فرستادن به خوزستان و عربستان به سرکردگی اعتمادالدوله و فرهاد خان می نویسد :(1)

           چون خبر محاصره شوشتر متواتر می رسید ، کوچ کرده از کتل کیالان..روانه شدند و به نیروی دولت قاهره به سلامت از آن کتل عبور نموده و قدم به ولایت خوزستان و عربستان نهادند . سید مبارک{از نواده های سید مشعشع} چون اوازه لشگر قزلباش شنید ، تزلزل به بنیان ثبات و قرارش راه یافته جمعی که در {اطراف} دزفول بودند ، بعد از مشاهده طلیعه لشگر قزلباش فرار نموده بدو پیوستند .

 

سید مبارک از اعتماد الدوله  و فرهاد خان ، سرداران سپاه شاه عباس ، تقاضای عفو کرد . این تقاضا مورد قبول واقع شد و به او گفتند :(1)

          حضرت اعلی به جهت سبادت و انتساب او به دودمان نبوت و ولایت و تشیع فطری ، رقم عفو را به رزالت تو کشیده اند. اگر بر جاده اخلاص مستقیم بوده و به تدارک مافات قیام نمایی..حسن ارادت و اخلاص تو به ظهور رسد ، حکومت عربستان به دستور سابق بر تو مسلم خواهد شد ...(1)(13)

می توانید باقی نوشته را در اصل مقاله بخوانید .

نظرات 8 + ارسال نظر
فرناباز دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.persians.blogsky.com

درود بر شما فرزند داریوش بزرگ شاهنشاه ایران باستان! مطالب شما بسیار عالی است. اهورامزدا شما را پایدار باشد. من هن چند مقاله درباره فرهنگ و تمدن بزرگ پارس تهیه نموده ام. همچنین درباره دیدگاههای ایران ستیز مشهور ناصرپورپیرار هم درحال پژوهش هستم که چند مقاله را در وبلاگ خودم قرار داده ام. شما می توانید برای دیدن دیدگاههای من درباره ناصر پورپیرار به آدرس http://www.persians.blogsky.com مراجعه کنید. خوشحال هستم که بتوانم همانند شما برای پاسداشت تاریخ و تمدن ایران و زبان پارسی تلاش کنم! دوستار شما و ایران زمین: فرناباز

[ بدون نام ] دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://fasleh.blogdoon.com/

سلام ممنون از سایتتون اما طرح قالب وبلاگتون خیلی مناسب نیست چرا که نمیشه مطالب رو خودنم می خواستم کپی کنم تو ورد که بخونم که نشد

بردیا اهوازی زاده یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ب.ظ http://iranikhouzestani.blogfa.com/

سلام جعل حقیقت قیام سعادت خوزستان و تبلیغ دروغ یک شیخ به نام حاکم کل یک
http://iranikhouzestani.blogfa.com/
و :
http://irankhuzestan.blogbaker.com/

م شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 09:29 ق.ظ

خوز قرابت با واژه غوز غُز نیز دارد و غزها طایفه ای ترک هستند و اونتاش نام شاه ایلامی کلمه ای ترکی است (سومری ها و ایلامی ها التصاقی زبان بوده اند)

لیلا شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:34 ب.ظ http://Leil

تورو خدا شما تورکا هیچ چی نگید

سینا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:01 ق.ظ

خوزستان بومیانی دارد که در شهرهای باستانی مثل دزفول شوستر رامهرمز ( رومز) و بهبهان ساکن هستند و نقطه مشترک همه اونها این هست که میگن ما نه لر هستیم و نه عرب ، قطعا بدون دیدن اونها و تحقیق در مورد اونها این مقالات همگی دچار اشکال هستند

علی پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 10:37 ب.ظ https://pardiseparse.blogsky.com/1385/09/20/post-16/

خانه
عناوین مطالب
تماس با من

عربستان(خوزستان)
عربستان(خوزستان)
درباره من
چرا عربهای خوزستان یک خلق یا یک قومیت اند؟ فراگرد تاریخ اقلیم اهواز بعد از اسلام تاثیر صنعت نفت بر زندگی مردم عرب خوزستان ادامه...
پیوندها
http://iranarabism.blogfa.com/
http://arabstaniran.blogsky.com/
http://khuzestan.blogfa.com/
http://barma.blogfa.com/
جدیدترین یادداشت‌ها
همه
گفتگوی نشریه ترکی- فارسی بیرلیک با یوسف عزیزی بنی طُرُف ۱
جغرافیای تاریخی استان
خرمشهر
از نکات مثبت شیخ خزعل
آزادی خوزستان و نطق پرهیجان احمد کسروی !
افتخار وپایندگی
تاریخ درخشان اعراب ایران
(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان) ۴
(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان) ۳
(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان) ۲
(متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف در داشنگاه صنعتی اصفهان)
بایگانی
آذر 1385 1
خرداد 1385 4
فروردین 1385 1
بهمن 1384 1
دی 1384 4
آمار : 1322 بازدید
Powered by Blogsky
تاریخ درخشان اعراب ایران
یاقوت حموی که در سده هفتم می زیست درباره”الاهواز“ می نویسد” این کلمه جمع هوز است که اصل آن حوز بوده است که براثر استعمال زیاد فارسها حوز به هوز تبدیل شد و احواز به اهواز تغییر یافت“.

بعد از اسلام وتا دوره حاکمیت خاندان آل بویه در قرن چهارم هجری نیز نام اهواز را به همه استان خوزستان اطلاق می کردند.

نام خوزستان برای نخستین بار در کتاب”حدود العالم من المشرق الی المغرب“ که نویسنده اش ناشناخته و مربوط به این دوره است دیده شده. این کتاب در سال 372 هجری تالیف شده و در آن چنین آمده است”رود مسرقان یا کارون اندر خوزستان رودی است که از رود شوشتربردارد تا اهواز برود“.

تاریخ پانصد ساله احمد کسروی یکی از معتبرترین کتابهای تاریخی درباره خوزستان و مردم عرب خوزستان است. گرچه کسروی گرایشهای ناسیونالیستی فارس گرا هم داشته ولی در تاریخنگاری پیرامون این منطقه منصف بوده است. ایشان در این کتاب می نویسد”در روزگار شاه اسماعیل و پسرش شاه طهماسب، بخش غربی خوزستان که در دست مشعشعیان بود عربستان نامیده شد تا از بخش شرقی که شامل شوشتر ورامهرمز – که دردست گماشتگان صفویه بود- باز شناخته شود“.

این به معنای آن است که جمعیت عربها پس از فروپاشی حکومت ساسانی در این منطقه افزایش یافت تا این که در عهد ایلخانان مغول، آل مشعشع که یک خاندان عرب تبار بود، کل منطقه خوزستان کنونی، کهگیلویه، بویر احمد، کرمانشاه و بخشی از عراق را زیر سلطه خود گرفت واز آن پس این مملکت بزرگ به نام عربستان معروف شد که یک واژه فارسی است وبه معنای استان عربهاست. نامی شبیه گیلان، مازندران، چهار محال و بختیاری، لرستان، کردستان، بلوچستان وآذربایجان که به ترتیب محل سکونت گیلکها، مازنیها، بختیاری ها، لرها، کردها، بلوچهاو ترکهای آذری است.

کسروی در کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان می گوید”این نام (عربستان) برای نخستین بار در کتاب قاضی نورالله شوشتری آمده که آن را در زمان شاه طهماسب آغاز کرده وپس از مرگ وی به پایان رسانده است. از سده نهم هجری یعنی همزمان با تاسیس دولت مشعشعیان درحویزه تا پایان دوره صفویه، بخش شمالی وشرقی این منطقه را خوزستان وبخش غربی وجنوبی آن را عربستان می نامیدند. در این دوره شهرهای شوشتر و دزفول جزء محدوده خوزستان به شمار می رفتند. اما از زمان نادرشاه به بعداست که کل خوزستان کنونی را عربستان نامیدند. این نام در دوره افشاریه، زندیه و قاجاریه ادامه داشت“.

على پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 10:41 ب.ظ https://pardiseparse.blogsky.com/1385/09/20/post-16/

حدود پنج هزار سال پیش یعنی قبل از کوچ هخامنشیان از روسیه به فلات ایران یکی از اقوام سامی به نام عیلام در خوزستان زندگی می کردند که آثار تمدن درخشانشان در شوش و چغازنبیل و دیگر مناطق خوزستان ولرستان و فارس وجود دارد. نام این قوم برای نخستین بار در کتاب تورات آمده است.

احمد اقتداری یکی از پژوهشگران ایرانی در باره وجود تاریخی عربها در دوران هخامنشی و اشکانی در کتاب ”آثار وبناهای تاریخ خوزستان“ می نویسد: ”آنچه تا به حال در شهر شوش کشف شده است حاکی است که در اعماق این تپه آثار ایلام وجود دارد وطبقات روی آن مربوط به دوره هخامنشی و اشکانی و عرب می باشد وآثار این دوره ها در آن جا فراوان است“.

سید احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام چنین می نویسد” ایران دیرتر از سوریه و عراق هجرتگاه تازیکان گردیده، با این حال تا آنجا که یقین است و دلیل در دست هست تاریخ این هجرت را باید قرنها پیش از اسلام و از آغاز پادشاهی ساسانیان گرفت. در زمان اشکانیان دروازه های ایران بر روی تازیکان باز بوده…الخ“.

کسروی می افزاید” اما در زمان اشکانیان یقین است و دلیل در دست هست که طایفه هایی از تازیکان در گرمسیرهای ایران ودر خوزستان و بحرین و پارس و کرمان نشیمن داشتند. یکی از این طایفه ها بنو العم بود که شاید نخستین طایفه های تازیک بودند که قصد مهاجرت به درون ایران کشیدند“.

احمد کسروی از قول ابو جعفر محمد بن جریر طبری – نخستین تاریخنگار مسلمان که تاریخش هنوز هم اعتبار جهانی دارد- می نویسد” عم همان مره ابن مالک بن حنظله ابن مالک ابن زیدان تمیم است. گویا این طایفه از قبیله بلند آوازه بنی تمیم بودند که اکنون نیز در خوزستان سکونت دارند ونیای آنان مره ابن مالک در زمان اردشیر بابکان نخستین پادشاه ساسانی می زیسته ودر جنگ با اردوان اشکانی به وی یاری رسانده بود“.

لذا طبق نظر کسروی، عربها از زمان اشکانیان در خوزستان وسایر مناطق جنوب ایران می زیستند والبته قبل از آن را نفی نمی کند و اظهار بی اطلاعی می کند.

تاریخنامه طبری که ترجمه فارسی آن منسوب به ابوالفضل بلعمی است در ذیل بخش خبر گشادن اهواز چنین می نویسد” گشادن اهواز بدین سال هجدهم اندر بود که عمر رضی الله عنه به شام شد و شهرهای اهواز گشاده شد وملک اهواز هرمزان بود؛ مردی بزرگ، پادشاهی اهواز ایشان را وبه خاندان ایشان اندر بودی؛ واهواز هفتاد شهر است. آن همه شهر را هرمزان پادشاه بود و مردمانی بودند از کلیب ابن وائل گرداگرد اهواز وایشان را با هرمزان عداوت بود از بهر حدها و زمینها ودیهها که میان ایشان و هرمزان بود. وهرمزان را به شهری از اهواز که آن را سوق الاهواز خوانند وشهر اصلی ومیانه پادشاهی آن است وآنجا حصاری استوار بود. هرمزان بدان حصار اندر شد بالشکر و میان سوق الاهواز اندر رودی هست بزرگ که آن را دجیل خوانند وزیر آن جسری است“. (تاریخنامه طبری، تصحیح و تشریح محمد روشن، نشرنو چاپ 1366).

این به معنای چیست؟ معنایش آن است که در روزگار ساسانیان، ایران چند قلمرو پادشاهی داشت که اقلیم اهواز یکی از آنها بود. ازاین رو فرمانروای همه امپراتوری را شاهنشاه یا شاه شاهان می نامیدند. همین حالت در دوره قاجاریه نیز وجود داشت وایران از چند مملکت که هرکدام یک والی یایک حاکم داشت اداره می شد وبه آن ”ممالک محروسه ایران“ می گفتند. در دوران پهلوی ” کشور شاهنشاهی ایران“پدید آمد که در آن استان جای ساتراپ یا واحد پادشاهی دوره ساسانی و جای”مملکت“ دوره قاجاریه را گرفت . نیز پادشاه ووالی به استاندار تغییر یافتند. اما نقطه مشترک دوره ساسانی و رژیم پهلوی تعیین پادشاه یا استاندار غیر بومی است؛ همانند هرمزان دوره یزدگرد و تیمسار صفاری دوره شاه (یا تیمسار مدنی اوایل انقلاب) که از مرکز واز میان غیر یومیان بر بومیان عرب تحمیل می شدند. لذا از کشمکشهای عربها با هرمزان بر می آید که در آن هنگام نیز توده های عرب خوزستان از نوعی ستم ملی رنج می بردند.

محمد بن جریر طبری می گوید خوزستان در زمان ساسانیان هفتاد شهر داشته ونام استان هم استان اهواز بوده است نه خوزستان. مرکز این استان هم ”سوق الاهواز“ نام داشت یعنی مرکز استان، نام عربی داشته است. البته خود اهواز نیز – چنان که خواهیم دید- یک واژه عربی است. به رود کارون هم دجیل می گفتند که مصغر دجله است.

جریر شاعر عرب صدر اسلام در باره عربهای استان اهواز(خوزستان کنونی) چنین می سراید:

سیروا بنو العم فالاهواز منزلکم ونهر تیری و ماتعرفکم العرب

این شاعر معاصر پیغمبر بوده است و شعرش نشان می دهد که عربها در آن دوره در اهواز و نهرتیری ( منطقه بنی طرف و حویزه کنونی) می زیستند وبه نوعی از سایر عربهای جزیرة العرب جدا افتاده بودند.

کریستن سن ایران شناس آلمانی معتقد است بخشی از عربها در دوره سلوکیان (قبل از هخامنشیان) در منطقه دست میسان ( بنی طرف و حویزه کنونی) زندگی می کردند و حکومت خود مختار خاص خودرا داشتند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد