سهم ایـرانیان در پیدایش و آفرینش خط

سهم ایـرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان

تـاریخ هشت هزار سال شعر ایران

رکن‌الدین همایون‌فرخ

با زیر نویس های افزوده

برگرفته از سایت فر ایران  

 

آن چه در تـاریخ ملل خوانده و شنیده‌ایم، در همه موارد حکم بر این است که ملت پیروز (غالب) ، نفوذ معنوی خود را بر ملت شکست خورده (مغلوب) تحمیل می‌کند و خواه و ناخواه ملت مغلوب ، تحت تاثیر سنت ها و زبان ملت پیروز شده قرار می‌گیرد . ولی در مورد ایران ، آن هم زمان شاهنشاهی هخامنشی ، این اصل وارونه عمل می‌شود! یعنی شاهنشاهی هخامنشی پس از این که بزرگ‌ترین شاهنشاهی جهان را به وجود می‌ آورد و در این شاهنشاهی صدها ملت وجود دارند و ده‌ها زبان تکلم می‌شود ، ولی این شاهنشاهی عظیم و بزرگ و نیرومند ، بـا توجه به این که پادشاهان این شاهنشاهی همه بارها و بارها گفته‌اند که ایرانی و آریایی و پارسی هستند ، زبان ملی خودشان را برخلاف همه‌ی موازین عقلی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از دست می‌دهند و تحت تابعیت زبان مجعولی که در بازار بابل رایج بوده قرار می‌گیرند و زبان دربار و دولت و ملت خود را زبان آرامی که سامی و عبری است قرار می‌دهند؟!

 

البته چنین فرضیه‌ای تنها در یک مورد مصداق پیدا می‌کند و آن هنگامی است که پژوهش گر می‌خواهد و آرزو دارد که همه‌ی مـردم جهان را بـا یک خط و یک زبان که متعلق به سامی‌نژادان است ، به سخن گفتن و نوشتن وا دارد ، وگرنه هیچ منطق و عقل سلیمی نمی‌تواند این فرضیه‌ی سخیف را بپذیرد که کوروش ، داریوش ، خشایارشا و کمبوجیه زبان مادری خود را از دست داده و به زبان مجهولی از قومی بیگانه سخن می‌گفته و مهم‌تر از همه این که در رواج و نشر این زبان بیگانه در سراسر کشور شاهنشاهی ایـران، مجاهدت و کوشش کرده‌اند! اصطلاح زبان آرامی برای مـردم سرزمین ایـران در دوره شاهنشاهی هخامنشی یک اصطلاح ساختگی و مغرضانه است و بـا هیچ دلیلی و منطق و برهان جور نمی‌آید . خط نامیده شده به نام آرامی در زمان داریوش نبوده بلکه پیش از کوروش هم در ایـران رایج بوده است .

 

براستی آقای همایون فرخ بسیار درست و واقع گونه سخن گفته اند . نمی دانم این نوشته کوتاه شده ی گفتار ایشان است یا نه ، ولی آنچه که ایشان بسیار کوتاه می نویسند با ده ها و صدها دلیل دیگر که کسی اصلا به آن اعتنا نمی کند (یا نمی خواهد بکند !) کاملا قابل اثبات است ، تنها به یک دلیل بِکر اشاره می کنم : پسرهای پارسی که در گل نوشته های پارسه با شماره های PF 871,  1137 یاد شده و جیره ستانده اند و شمار آنها به ترتیب 29 و 15 پسر بوده «که از متون ... در پیتنن Pittanan نسخه برداری می کنند » از کدام متون و سندها و به چه زبان و خطی نسخه برداری می کنند !! و دیگر اینکه به چه زبانی و خطی می نگارند! آیا مردمان آرامی! زبان یا خوزی زبان (ایلامی) در دسترس نبوده و هخامنشیان آن همه بدبخت و بیچاره بوده اند که نه تنها زبان اداری و رسمی آنها غیر بومی و سامی است (زبان آرامی ! و ایلامی) که حتی پسرهای خود را وادار می کنند از متونی به خطی نا شناس و نا آشنا (لابد بازهم آرامی یا ایلامی!) نسخه برداری کنند و آنهم به خط و زبانی نا آشنا (بازهم آرامی یا ایلامی ! زبان پارسی باستان و یا خط آریایی که اصلا کاربرد نداشته چون هیچ سندی نداریم!!!) بنویسند !!! آیا این قابل پذیرش است ! اگر از زبان و خطی دیگر استفاده می کرده اند ، لابد باید کاتبانشان نیز از میان همان مردمان باشند ولی چطور شده پسرهای پارسی که شاید دوره ای آموزشی برای کتابت می دیده اند بکار گمارده شده اند!!

(کتاب از زبان داریوش نوشته ماری کخ ، کتاب گل نوشته های باروی پارسه ، نوشته ی پروفسور هلک)  

 

خط آریایی پیش از کورش، بوسیله ی مادها در سرزمین سامی نژادان پس از تصرف دولت آشور بوسیله‌ی «فرورتیش» رواج گرفت . خط آریایی چون تنها خط الفبایی برای نوشتن بـا قلم‌مو و رنگ بر روی پوست و یا پاپیروس بوده است ، مورد استقبال همه‌ی ملل هم‌جوار ایـران قرار گرفته و بر خلاف نظر کسانی که معتقدند چون این خط به لهجه‌ی عبری آرامی هم نوشته شده ، این خط آرامی است! و یا هر چه بـا این خط نوشته شده باشد آرامی است ، می‌گوییم نه تنها بـا این خط‌ها ، کتیبه‌‌هایی به زبان خوزی ، ‌انشانی ، پارسی ، هندی و قبطی به دست آمده ، حتا به زبان یونانی هم کتیبه در دست است . پس چگونه باید باور داشت که هر نوشته‌ای که به این خط باشد ، به زبان آرامی است؟!

 

در اینجا باید یادآور شوم زمانی که بخواهید فرضیه ای مطرح یا اثبات کنید (البته با قدرت دیکتاتوری) می توان آنچنان زمین و آسمان را به هم بافت تا هر چه می خواهیم ببنیم و برای هر مورد خلاف فرضیه ی خودمان هم صدها دلیل و آیه بیاوریم ، تازه دست آخر اگر دیگر هیچ چاره ای نبود آن را استثنا فرض می کنیم . در آغاز گروهی چنین کردند و بعد از آن هم که به مرور نوشته ها و نشانه های بیشتری یافت می شد با پافشاری بر داستان خودشان موضوع را همانگونه دیدند که می خواستند ، برای نمونه سفالینه های اشکانی نیسا در آغاز آرامی پنداشته شد ! (یعنی چاره ای نبود باید آرامی می بود ، مگر می شود فرضیه ی آغازین دورغ گفته شده ، نادرست از آب درآید!!) ولی دو نفر روسی به داد این ملت و مملکت فلک زده رسیده و نشان دادند آنها اشکانی و به خط و زبان پهلوی اشکانی نوشته شده است . البته باید یادآور شوم این سندها در آغاز به هر دو زبان خوانده شدند!! ولی از همان آغاز کسانی که آنها را آرامی خواندند مرتبا با استثناها و موارد نادر!! بر می خوردند ، همچون اینکه شناسه ها  فعلی هیچ کدام با خواست آنها تطابق نداشت!!

آیا این بلا بر سر پوست نوشته های آرامی!! که اَرشامه ی پارسی شهربان مصر به زیردستان آریایی و ایرانی خود (بر پایه نام های آنها همچون بَگَ فَرنَه) می نویسد نیز نیامده است !! یعنی یک ایرانی در کشوری بیگانه به یک زیر دست خودش با خط و زبانی بازهم بیگانه ، حتی با سرزمین تحت فرمانش (مطمئنا این خط و زبان با خط و زبان مصر متفاوت بوده) متنی نوشته و جوابی دریافت داشته است!!! در اینجا دانشمندان روسی دیگر بکار نیامدند چون ظاهرا اصلا آنها را ، دیگر مردم دنیا قبول ندارند!! به این بهانه که زبان روسی برای مجامع علمی اروپا مشکل است!

از این ها مهمتر سندی با زبان پارسی باستان (البته چون به ضرر فرضیه ی فوق است ، احتمالا!!) و به خط آرامی (این را همه قبول دارند) در نقش رستم یافت شده است که نسخه ی آرامی !! سنگ نوشته ای است که شاید از آن داریوش باشد ، اما گویی در خط بیستم آن نام اردشیر RTHSS : Artaxšathra دیده می شود! (برگه ی 132 کتاب مقدمه ی فقه اللغه ی ایرانی نوشته ارانسکی روسی)

 

اما درباره ی آخرین جمله بند بالا باید بگویم : بیایید موضوع را از دیدی دیگر بنگریم ، این خط براستی همان خط آریایی است که داریوش در بند 70 سنگ نوشته ی بیستون یاد کرده ، و به دلیل روانی و سادگی نگارش آن مورد کاربرد دیگر ملل دنیا قرار گرفته است و سندهایی در زبان های دیگر به آن نگارش یافته است . دلیل هم این که خط بکار رفته در اسناد هخامنشی که آرامی خوانده شده ! با دیگر خط های آرامی دیده شده کمی متفاوت بوده و حتی نگارش آن نیز تا حدی متفاوت بوده است بگونه ای که آن را خط آرامی شاهنشاهی نامیده اند !! پسان تر این خط را اشکانیان که خود را وارث تمدن هخامنشی می دانسته اند بکار برده و پسان تر ساسانیان .

این بسیار عحیب می نماید که سه تمدن بزرگ ایران در درازای 1000 سال از ابداع خطی بومی و از آنِ خود ، ناتوان بوده اند ! در حالی که مطالبی همچون اختراع برق در دوران اشکانی ، ساختمان سازی بسیار پیشرفته ی ساسانی و ... را شاهدیم .

 

خط و زبان دو موضوع و دو مورد جداگانه از یکدیگر است و به هیچ وجه زبان تابع خط نیست ولی جای تاسف است که خاورشناسان این نکته را درباره‌ی زبان آرامی مورد نظر قرار نمی‌دهند و همه جا زبان را تابع خط به اصطلاح آرامی می‌دانند .

 

این همان چیزی است که در بالا به آن اشاره شد اما به گونه ای دیگر! براستی حق با ایشان است .

 

بر طبق دو سند مسلم و غیر قابل تردید از زمان داریوش، نام این خط، آریایی بوده نه آرامی . به استناد سنگ نوشته داریوش بزرگ در بغستان (بیستون) در بند بیست از ستون چهارم که به زبان پارسی است می‌نویسد :

 

(منظور همان بند 70 کتیبه ی بیستون است که خیلی هم جنجال برانگیز است!)

 

«داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا این خط (واژه ی درست همان dipim یعنی کتیبه است) من است که من کردم به جز این ، به زبان و خط آریایی هم روی لوح و هم روی چرم (پوست pavasta) نوشته شده ؛ جز آن ، پیکر خود را هم بساختم و جز آن ، تبارنامه‌ی خود را نوشتم . در پیش من این نوشته خوانده شد ، پس از آن ، من این نوشته‌ها را همه‌جا در میان کشورها فرستادم .»

 

این برگردان بند 70 بیستون احتمالا از کتاب رولاند کنت است . فقط به گمانم واژه هشتم درست نیست!

به هر حال حق با ایشان است داریوش می گوید که سنگ نوشته اش را با خط آریایی نگاشته است ، هم بر روی لوح گلی و هم بر چرم ، و سپس به همه جا آن را فرستاده است .

اما جدیدترین نسخه ای که از کتیبه ی بیستون در مجامع علمی اروپا فراهم شده کمی این نوشته را دگرگون می سازد ، ولی کلیات آن ثابت است . (نگاه کنید به سایت TITUS) .

 

از این ها بدتر پروفسور والتر هینتس آلمانی است ، او که به زبان های ایرانی و ایلامی آشنایی کامل دارد ولی چیزی گفته که واقعا قابل پذیرش نیست .

البته این چندان دور از ذهن نیست زیرا ظاهرا وی همیشه نظراتی جدید و گاهی عجیب درباره ی واژه های ایرانی و ایلامی دارد . در واژه نامه ی کتاب هلک بارها به این موضوع بر می خوریم (ارزش کارهای او بر همگان آشکار است ولی خوب آدم بی عیب که نمیشه!) .

در کتاب نسبتا عالی دکتر پرویز رجبی (که شدیدا تحت تاثیر گفته ها و نظرات استادش والتر هینتس است) به نام هزارهای گمشده جلد چهارم در پایان بخشی نسبتا مفصل درباره ی رمزگشایی و خط میخی پارسی باستان دارد . در آنجا والتر هینتس برگردان بسیار عجیبی !! از بند 70 کتیبه ی بیستون در نسخه ی ایلامی می دهد ، می بخشید به سان همان دانشمندانی که زبان آرامی را می خواهند همه ی جا استوار کنند ظاهرا ایشان با پافشاری عجیب و شگفتی بر این مُصر هستند تا حتی با تحریف واژگان ایلامی معنای مورد نظر خود را از این بند که 100 درصد سالم باقی مانده ارائه بدهند . (نسخه ی ایلامی این بند جدا و در بالای سر داریوش نقش است و کاملا سالم ، در حالی که نسخه ی پارسی باستان به استناد همان سایت گفته شده کمی آسیب جزئی دیده است) ، واژه ی DUB سومری و tuppi ایلامی و dipim پارسی باستان و دپیر و دبیر پارسی را با اصرار زیاد به معنای "خط" می داند !!!! حال آنکه در همه ی سندهای همه ی دوران ها چنین معنایی امکان پذیر نبوده است ! در سنگ نوشته ی خشایارشا در وان ترکیه به صراحت گفته می شود که داریوش شاه پدر خشایارشا بر کوه سطحی را صاف کرده ولی هیچ dipim ای نساخته است ، او یعنی خشایارشا دستور داده در آنجا این dipim (منظور خود سنگ نوشته است) نگاشته شود . در جایی دیگر نیز چنین برداشتی شده است و آنهم گل نوشته های پارسه است . هیچ معنای جز سنگ نگاره ، نوشته ، کتیبه و گل نوشته نمی توان برای این واژه قائل شد . حداقل به معنای خط نیست .

 در نسخه ی خوزی (ایلامی) اشاره می شود که «... که پیش از این نبوده » ، واین به این منظور است که این سنگ نوشته ی بیستون در جایی ساخته شده که چنین نگاره ای بر آن نگاشته و نقش نشده است . این من را به یاد سنگ نوشته ی تخت جمشید می اندازد که داریوش شاه می گوید در جایی که این دژ یعنی تخت جمشید را ساخته ام که پیش از این هیچ سازه ای نبوده ، و بخواست خدا آن را ساخته ام .

 

با توجه به متن سنگ نوشته ی سه زبانه ی خشایارشا در وان با نامXV  که آشکارا می گوید که :« این جا را (stānam) او(پدرش) دستور داد کندند ، جایی که دیپیمی (سنگ نوشته ای)(dipim) ننوشت ، پس از آن من دستور دادم ، این دیپیم را (سنگ نوشته را)(dipim) نوشتند .»

 

این برگردان کاملا برابر با سنگ نوشته ی پارسی است و کاملا آشکارست که هیچ واژه ی دیگری نمی توان جایگزین "dipim" به جز " نوشته " و    " سنگ نوشته " گذاشت .

پس بر چه پایه آقای هینز واژه ی "خط" را جایگزین می کنند نمی دانم!! و آشکار است که در این گونه هم منظور از خط همان نوشته باید باشد !

 

و برهانی دیگر بر درستی این سخن :

در گل نوشته های  PF 2067و PF 2068  دو واژه خوزی tupi و halmi بکار رفته است و معنای هر دو واژه با نگرش به خود نوشته کاملا آشکار است .

در این دو گل نوشته فرنه که می گوید : « و همچنین مُهری((h.hal-mi که پیش از این(سابقا) از آن من بود ، آن مُهر (h.halmi) گم شده است . از اکنون مُهری (h.halmi) که بر این توپی= دیپیم (گل نوشته) ((h.tup-pi خورده است آن از من است .

آشکار است از جمله ی : h.hal-mi ap-pa h.tup-pi hi ha-rak-ka که واژه به واژه به معنای :« " هلمی " ای که بر این " توپی " خورده است . » می باشد ، که به هیچ گونه نمی توان معنای "خط" را برای " توپی " در نظر آورد و معنایی جز " نوشته "و "(گل) نوشته و (سنگ) نوشته" را نمی تواند جایگزین آن کرد .

این واژه را در اسناد بابلی موراشو و در نامه های امرنه که بازهم به خط بابلی نگاشته شده ، نیز می یابیم . در هر دو جا بازهم این واژه tablet و همچون این خوانده شده است .

 

 

سند دیگری خوشبختانه نوشته بغستان را تایید می‌کند و راه‌ هرگونه مغلطه و سفسطه را بر روی معاندان و مخالفان می‌بندد و آن کتیبه‌ای است که در «جزیره الفیل» مصر یافت شده و این کتیبه هم رونوشت کتیبه‌ی بغستان است . این دو سند کتبی برای ما ایرانیان ، سندی مقدس و معتبر است و به استناد این دو سند از داریوش بزرگ ، ما خطی را که دیگران به جعل و تزویر ،‌ آرامی خوانده‌اند ، آریایی می‌خوانیم و آرامی خواندنی این خط را خیانت به تـاریخ و فرهنگ ایـران می‌دانیم .

 

یهودان پس از آمدن به ایـران بـا خط تحریری آریایی آشنا شدند و آموختند و نام آن را بعدها از آریایی‌ به آرامی تبدیل کرده‌اند. آن‌ها می‌گویند که آرامی‌ها فرزندان آرام ، فرزند سام ، بودند و کلدانیان از آنان این خط را آموختند و سپس خط عبری را از آن مشتق ساختند . بـا خواندن این  همه پیچ و خم در کلام ، در می‌یابیم مقصود این است که خط ،‌ ابداع و اختراع قوم یهود است و بسیاری از محققان ساده لوح این جعلیات  را پذیرفته‌اند و بدون تعمق و تحقیق در نوشته‌هایشان به کار می‌برند . باید توجه داشت پنج‌هزار و پانصد سال پیش از این که در ایـران آثار خط میخی به دست آمده است ، این دولت و حکومت و مـردم مجعول آرامی کجا بودند و چه می‌کردند؟!

 

با ایشان من نیز همسخنم که اصلا چنین قومی برساخته ی دست یهود و دانشمندان یهودی نخستین است .

نوشته های آرامی مصر که نیز نسخه ای از بیستون است دربردارنده ی واژگان نابی است که تنها در اوستا و سنگ نوشته های نسخه ی پارسی باستان یافت می شود .

(مقاله های معتبر (حداقل برای اروپایی ها!) ARTA و NABU نگاه کنید به سایت Achaemenid) .

جالبتر اینکه در گوشه گوشه ی این اسناد به اصطلاح آرامی مجبورند بپذیرند بسیاری واژه ی پارسی باستان دیده شده که آرامی از آن وام گرفته است . فقط کافی است واژه ی نامه ی کتاب هلک را بررسی کنیم و دیگر نوشته های او و جرج کامرون و ... را مرور کنیم . بسیاری از چنین واژه های را خواهیم یافت همچون : پیغام پارسی که در گل نوشته های پارسه واژه ی patigāma* پارسی با رسم الخط ایلامی به شکل pat-ti-ka-maš آمده است . اما هلک می گوید همین واژه در نوشته های آرامی patgam آمده است . (مقاله ی کامرون در بازخوانی PT 1957_1-5 که 5 گل نوشته ی خزانه ی پارسه هستند.)

دیگر واژه که در کتاب هلک می بینیم واژه ی : توت است که در آرامی twt (توتَه خوانده میشود) و در گل نوشته های پارسه به گونه ی توتَه dudda : tuta*(OP) آمده است .

چطور می توان باور کرد قومی وحشی و بیابانی به نام آرامی در صحراهای منطقه سوریه و اطراف آن زندگی می کرده ولی به یکباره خطی پدید می آورند که تمام عالم را به تقلید وا می دارد!!!

اصلا مورچه چیه کله پاچش باشه!!

 

به اعتراف و اذعان همه متخصصان زبان‌شناسی و خط ، خط دین دبیره یا اوستایی ، کامل‌ترین و آسان‌ترین خط مصوت و فونتیک است که تاکنون در جهان اختراع شده و بـا این خط می‌توان همه زبان‌های جهان را بـا اصوات بیانی و لهجه‌ای و حلقی آن زبان‌ها نوشت و همان‌گونه خواند . چگونه است که ملتی بـا این استعداد و قریحت ابداع و اختراع ، از پدید آوردن خط دیگر درمانده و خط ملت و قوم یهود را برای تحریر مکاتبات و فرمان‌های خود برگزیده باشد؟! ملتی که در دوره اشکانیان و ساسانیان نزدیک به چهل گونه خط داشته و در این دوران ، هیچ یک از ملت‌های جهان جز یک گونه خط که آن را هم از ایرانیان به عاریت گرفته بودند ، نداشته‌اند ، آیا قابل قبول و عاقلانه است که باور کنیم، یک گونه خط را قوم سامی (یهود) اخذ کرده باشد؟!

 

در اینجا نیز همراه با ایشان می گویم چطور ما نوشته های پر از کذب و دروغ و پر از تناقض یونانی را باور می کنیم ولی زمانی که پا به نوشته های دانشمندان ایرانی دوران اسلامی و گاه مسلمانان دیگر می رسد همه را یکباره به هیچ می دانیم . کسانی که لااقل مسلمان بوده و به سان یونانی های بی دین و مسلک نبوده و پایبند اصولی بوده اند ، کسانی که تا حد توان در یافتن واقعیت کوشیده اند (همچون ابوریحان بیرونی ... )

شمار خط های ایرانی در دوران ساسانی را در درسترین و پذیرفتنی حالت 7 خط دانسته اند ، در حالی هیچ دولتی در دنیا آن روز و امروز همین تعداد خط را نیز ندارد !

 

الفبای ایرانی در آغاز به صورت ابجد مردف بوده است و خط لاتین هم که ماخوذ از خطوط کهن ایرانی است ، هنوز بر همان ردیف «ابجد» و «هوز» استوار است . تغییر شکل الفبای ایرانی به صورت کنونی ، پس از اسلام روی داد و آن چنین بود که شعوبیه ایرانی برای تسهیل در فراگیری الفبا ، کوشیدند و حروف همسان را از نظر صورت و ردیف صوتی در کنار هم قرار دادند تـا  برای نوآموزان ، فراگیری آن آسان باشد و نامش را الفبای «پیرآموز» گذاشتند .

 

اعراب خط نداشته‌اند و خطی که از «‍ حمیر » و « انبار» به عربستان رفته و در زمان ظهور اسلام نشر یافته است ، خط عربی نیست بلکه زبان عربی به این خط نوشته می‌شده است . و چون آثار مخطوط در قرون اولیه اسلامی و پس از آن ، به زبان عربی نوشته می‌شد ،‌ خطی که بـا آن ، زبان عربی ثبت می‌گردید ، به نام خط عربی مشهور گردید . خطی که امروز زبان فارسی بـا آن نوشته می‌شود و یا در هند و پاکستان متداول و مرسوم است و در سابق در کشور عثمانی نیز رواج داشته است ، خط عربی نیست؛ بلکه این خط که از « انبار» به نجد عربستان رفته یکی از خطوط متداول ایرانی بوده که بـا تحولاتی برای نوشتن زبان عربی به کار رفته است .

 

مستعربان و شیفتگان ادب عرب پیوسته سخن از این مقوله رانده‌اند که ادب فارسی و شعر فارسی،‌  دنباله رو ادب و شعر عرب بوده است و ایرانیان پیش از تسلط عرب و آشنایی بـا زبان عربی، نه شعر داشته‌اند و نه نثر! و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و گفته‌اند که زبان بیان هم نداشته‌اند!! یعنی زبانی که پیش از آمدن اعراب به ایـران، ایرانیان بـا آن گفت‌وگو می‌کردند، قدرت بیان نداشت و زبان مرده و بی‌حاصل بوده است . و پس از آشنایی بـا زبان عربی ،‌ زبان نوزادی به نام زبان دری (پارسی) تولد یافت که این زبان دارای معیار گردید و بارور شد و بـا آن توانستند شعر بسرایند! و آثاری ادبی به وجود آورند .

 

از این گونه سخنان لغو و ژاژ ، بسیار گرفته و نوشته‌اند ولی امروز در اثر به دست آمدن مآخذ و مدارک و پژوهش‌های پژوهشگران داشنمند و بی‌نظر ، بر پوچ و یاوه بودن این سخنان ، واقف و آگاه شده‌ایم و بـا نهایت سرافرازی و خرسندی در می‌یابیم که نه تنها این اظهارنظرها جاهلانه و اغفالگرانه بوده است، بلکه حقیقت، درست خلاف آن را به ثبوت می‌رساند. و گویای آن است که اعراب پیش از اسلام، شعر نداشته و بـا نثر علمی نیز آشنا نبوده و بـا آن، بیگانه بوده‌اند. نخستین گویندگان و سرایندگان شعر عربی به صورت موزون و مقفی، و نویسندگان نثر علمی و ادبی ،‌ ایرانی بوده‌‌اند و داستان شعر دوره جاهلی نیز مجعول و ساخته و پرداخته امویان نژادپرست بوده است.

 

عروض ایرانی، پایه و اساس عروض عربی است زیرا عرب موسیقی نداشته تـا  عروض داشته باشد. عروض عرب از زمان خلیل بن‌احمد ایرانی که آن را برای زبان عرب بـا استفاده از عروض و بحور اوزان شعر فارسی بر قواعدی نهاد، تـا  امروز هم‌چنان بر همان حال ایستاده و هیچ‌گونه تنوعی از طرف سرایندگان عرب در آن راه نیافته  است. و این خود بهترین و بارزترین سند معتبر بر این که عرب، عروض نداشته زیرا اگر در این فن ابتکار می‌پرداخت؛‌ نه آن که در این فن، جامد و خشک و بی‌حرکت برجای می‌ایستاد!

 

با این دلیل آشکار بسیار موافقم ، چون زمانی که ملتی یک فن را از دیگر ملل به وام بگیرد ، نمی تواند آنچنان که باید در پیشرفت آن بکوشد ولی زمانی که یک فن بومی باشد و یک ملت خود بدان دست یافته باشد و در طی سده ها با ذات آن ملت گره خورده باشد ، آنگاه با پیشرفت یک ملت آن فن نیز بارها و بارها صیقل خورده و بهبود می یابد . 

 

عروض ایرانی به دوران‌های قبل از اسلام تعلق داشته است؛ یعنی سروده شدن یشت‌ها و گاثاها و سپس دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی. کسانی که بـا زبان اوستایی آشنایی دارند به خوبی آگاهند که اشعار منظوم یشت‌ها و گاثاها در نهایت فصاحت و بلاغت و از لحاظ آهنگ کلام و از نظر معنی و محتوا در حد اعلای تصور وتفکر و پندار است. «مهریشت» و چند یشت‌ دیگر که در آن‌ها سخن از پهلوانان و پادشاهان اساطیری ایـران آریایی در میان است،‌ متعلق به ده‌ها قرن پیش از زرتشت است و بـا این ترتیب، قدمت شعر در ایـران آریایی به پیش از شش‌هزار سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد .

 

در اینباره می توانید خود سخن های گفته شده را بسنجید . بیایید با دیدی درست به داشته های خود بنگریم .

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ب.ظ

حرف دهنتو بفهم
ایرانی ها همون آرامی ها هستند زبان رسمی هخامنشیان و ساسانیان آرامی بوده
آریایی ها یونانی ها و رومی ها هستند که فرهنگ و زبان آرامی ایران را از بین بردند.

ایرانی شنبه 19 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 11:35 ب.ظ

ارامی ها سامی هستند . دانیال نبی نمونش. اریایی ها هیچ گونه خطی تا بعد از ارامیها نداشتند. خط ارامی که اخرین نسخه ی خط میخی سومری و اکدی و بابلی هست را به خط پهلوی و سرانحام به اوستایی تبدیل کردند. و بعضیها به اشتباه فکر میکنند خط عربی از خط اوستایی گرفته شده،ولی خط عربی و کوفی از خط نیطی و سریانی و فینیقی شمال عربستان گرفته شده. کما اینکه خط عربی مسند هم مربوط به اعراب قحطانی و حَمیرا و یک الفبای مادر و مجزا میباشد. سرانجام اگر خط اریایی وجود داشت حتما در تخت جمشید شاهد ان بودیم ولو اندازه ی یک بند انگشت. موفق و سلامت باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد