نگارش در 21 فروردین ماه ۸۶
ویرایش در 31 امرداد ماه ۸۶
مُهر مردی به نام زردشت ، یک هخامنشی
یک مهر هخامنشی بسیار یگانه و ارزشمند در دست است که پرده از رازهایی کهن میگشاید.
بر روی این مهر نمایی دینی نقش شده است. محراب آتش در میانه و در دو سوی آن دو دینیار یا دو مُغ ، در جامهی پارسی نقش شده است. یک دسته بَرسَم (ترکههای آیینی ، شاخههایی از درخت انار!!) در دست مُغ سمت چپ است ، در حالی که روحانی سمت راست با دو دست ملاقهای را که ویژهی اجرای آیین برافشانی است ، به دست گرفته است.
بر فراز این نما فرَوَهر بالدار که نشان اهورامزدا است ، نقش گشته است.
محراب آتش نقش شده بر این مُهر بسیار همسان با محراب آتشی است که بر فراز آرامگاههای شاهان هخامنشی در نقشرستم و تختجمشید ، نقش شده است.
بر این مُهر نام زَرَثوستریش Zarathustriš کنده شده است.
در اینجا یگانه بازنمایی شناخته شدهی برگزاری مراسم آتش ـ زوهر ataš-zohr در دوران هخامنشی را میبینیم.
آنچه در نمای بالا میبینید نقش کنده شده بر مُهر است و نه اثر مُهر. پس آنچه میبینید وارونه است و این به روشنی دیده میشود.
آنچه در اینجا بیش از همه مورد نگرش است نام کنده شده بر بالای مُهر است. این نام به روشنی "زرتشت" خوانده میشود و نشان از این دارد که بخشی و یا شاید همهی مردمان پارس در سده 12 پ.ﻫ .ﺧ . زردشتی بودهاند.
نام کنده شده بر این مُهر به خط و زبان آریایی (همان خطی که به خطا آرامی مینامند!!) بوده و این چنین خوانده میشود :
نوشته باید از راست به چپ خوانده شود ، ولی در اینجا به دلیل وارونه بودن نمای بالا ، باید از چپ به راست خواند :
نخستین نویسه به روشنی "ز z" و دومین "ر r" میباشد. چهارمین نویسه نیز به درستی "ش š" است.
نویسهی سوم و پنجم اگرچه به هم بسیار شبیه هستند ولی احتمالا دو نویسهی جدا میباشند ، نویسهی سوم بایستی "ث th, t" و پنجمین نویسه "ت t" باشد. ولی هنوز نویسهی پایانی جای پرسش دارد. واپسین نویسه شاید "رr" باشد که بخش بالایی آن افتاده است و یا "یy" که بخشی از آن از میان رفته است. به هر حال نام بسیار با نام زرتشت یکسان است :
z-r-th-š-t-r? : Zarathuštra/ Zarathuštry
این نام را پیر بریان ، "زَرَثوستریش Zarathustriš" مینویسد.
چند نکتهی دیگر :
در دوران هخامنشی مُهرها به فراوانی بکار برده میشده است ، ولی بیشتر مردان و یا زنان بلندجایگاه ، نام خود را بر مُهر مینگاشتهاند : همچون چوتَهیَئوده گنجور کل دربار (به خط خوزی شودَیَئودَه Šuddayauda) ، فَرنَکَه (به خط آریایی / آرامی!! prnk) دربُد بزرگ پارس ، مُهرهای شاهی داریوش و خشایارشا شاه که سه زبانهاند و ... .
این مُهر نیز دربردارندهی یک نام است پس احتمالا از مردی بلند جایگاه است.
دیگر اینکه باور این نکته بسیار سخت است که کسانی همچون فَرنَکَه نام خود را به خط و زبان آرامی!! بر روی مُهرشان بنگارند. همانگونه که گفتهاند این زبان و خط براستی آریایی است و نه آرامی!
و واپسین سخن اینکه این مُهر و این نام بخوبی نشان دهندهی وجود مراسم آتش ـ زوهر در میان هخامنشیان و همچنین زردشتی بودن آنهاست.
البته دو مُهر دیگر نیز که بر این مراسم گواهاند در دست میباشد.
--------------------
*با بهره گیری از کتاب "امپراتوری هخامنشی" ، نوشته پیربریان.
هیچ سرچشمه و منبع دیگری برای این مهر نیافتم!!
درود بر شما داریوش جان!
نوشته شما بسیار عالی بود. ویرایش نخست این نوشتار شما را پیشتر خوانده بودم. اما این نوشتار شما بسیار خوشحال کننده است. این نوشتار و کشف این مهر می تواند راهی برای روشن شده معمای دین هخامنشیان و نزدیک شدن به این نکته که آنها هم مزداپرست و زرتشتی بودند. باشد.
داریوش جان! می بخشید که دیرآمدم. زیرا مسافرتی ناگهانی به غرب ایران برایم پیش آمده بود. اما بر اساس قولی که پیشتر به شما داده بودم. عکسهای بسیار زیادی از بیستون تاق بستان و ... گرفتم که به زودی آنها را برای شما و همچنین در وبلاگ سده های فراموش شده قرار خواهم داد. متاسفانه دوربین با کیفیت نداشتم و مجبور شدم آنها را با دوربین موبایل تهیه کنم.
ضمناً خوشحال می شوم نظراتت را درباره یادداشتهای تجدید نظر شده خودم در وبلاگم بخوانم.
بدرود و پیروز باشید.
دوست عزیز و فرهیخته ام داریوش عزیز!
Email شما را خواندم و بازهم به آن بسیار دقت کردم. به زودی هم mail برایتان خواهم فرستاد. نقدهای شما مرا نه تنها رنجیده نساخت بلکه به کارم امیدوارتر نمود. بسیار از شما سپاسگذارم که اینگونه به نوشته هایم توجه دارید. من آن نوشته ها را با وقت بسیار اندک و فشرده و اینکه فشردگی کارم بسیار زیاد است نوشتم.
ضمناً از شما خواهش می کنم به یادداشتهای سوم و جهارم و پنچم من توجه و مطالعه فرمایید. قبلاً گفتم که می دانم باز هم با اینگه در این یادداشتها تجدید نظر کردم باز هم در آنها اشکال وجود داشت. اما بدانید که یادداشت نخست درباه ساختار خط پارسی باستان را پس از چند بار ویرایش تنظیم نمودم.
به هر حال من از آن آدمهایی نیستم که انعطاف پذیر و نقدپذیر نیستند. دیدگاههای شما بسیار برایم آموزنده بود و بازهم با راهنمایی شما آنها را ویرایش خواهم نمود.
ضمناً سخت به کتابهایی چون سنگنبشته بیستون نوشته رودیگر اشمیت و کتابهای کنت که شما در نامه خود به آن اشاره نمودید نیازمندم.
خواهشمندم برایم راهنمایی کنید که چگونه و کجا می توانم آنهارا پیدا کنم. زیرا عمده منابع من برای مطالعه ساختار خط پارسی باستان اینترنتی و کتابهای pdf که به آنها اطمینان دارم و از سایتهای معتبر دانلود کرده ام و همچنین کتاب رودیگر اشمیت درباره زبانهای ایرانی بود. البته باز هم می گویم کتابهای pdf شده که از اینترنت گرفتم کتابهای معتبر هستند. اما متاسفانه منبع پارسی درباره مطالعه زبانهای باستانی ایران بسیار اندک و نایاب است.
در پایان می گویم که من متهورانه و با عشق به این سرزمین دست به نگارش این یادداشتها زده ام و حتماً کارم را ادامه خواهم داد و از شما هم به عنوان دوست بسیار گرامی و فرهیخته سپاسگذارم که به نوشته هایم اینگونه توجه دارید. ضمناً حتماً نوشته و مقالات شما را مطالعه و نظر خودم را خواهم گفت.
بدرود و پیروز و سرافراز باشید.
سلام
دوستان
ذوالقرنین به روز شد با هدیه ای دیگر
مشتی خاک بر دهان پورپیرار (۲۰): پورپیرار پوریم و تاریخ روم
کتاب "تاریخ روم" نوشته آمیانوس مارسلینوس
دوست عزیزم!
ایمیل خود را نگاه کنید یک میل را برایتان فرستاده ام.
بدرود
فرناباز (کارن)
با سلام و درود. این نوشته ی آخری مرا تکان داد. این خیلی مهم است. امیدوارم در این باره بیشتر بنویسید. دربارهی نمایشنامه پارسیان تا جایی که من میدانم به فرسی ترجمه نشده . دربارهی نمایشنامههای مشابه خیلی اصلاعی ندارم. به هر حال این نمایشنامه در زمان هخامنشی در آتن به روزی پرده رفته و از اینرو به عنوان یکی منبع برای دوران هخامنشی در کنار کتب یونانی به شمار میرود
سلام
خوشحال میشم وقتی چنین وبلاگهایی را میبینم احساس مکنم دیگه تنها نیستم
گفتنی ها رو گفتی
ما می مانیم چون بوده ایم
سر بزنی خوشحال میشم
بدرود
دوست عزیز و فرهیخته لطفا درباره این دیدگاه خود که خط آرامی همان خط آریایی است، بیشتر توضیح دهید
درود بر شما داریوش بزرگ فرزند پاک ایران زمین!
نامه ات را خواندم و بسیار خوشحال شدم. آرزو می کنم که همیشه به راه بزرگی که برگزیدی ادامه دهی و حتماً پاسخ آن نامه را خواهم نگارد.
دوست عزیز! بدان و به خودت اعتماد به نفس داشته باش و مطمئم باش که می توانی به مردی بزرگ چون شادروان ابراهیم پورداود و حتی کسانی چون شادروان ریچارد هالوک تبدیل شوی و از خودت نام جاویدی به یادگار بگذاری!
اما در این نوشته ات که بسیار خوشحال کننده است چند نکته وجود دارد.
نخست اینکه یافت شدن اثری از نام زرتشت در زمان هخامنشیان بسیار جالب است زیرا هنوز بحث بر سر زرتشتی بودن یا نبودن هخامنشیان به پایان نرسیده است. البته نتایج بررسیها قانع کننده است و می توان این دیدگاه را پذیرفت که هخامنشیان زرتشتی و مزداپرست بودند. اما ای کاش می نوشتی که این مهر بسیار مهم از کجا کشف شده و اگر امکان داشت تصویر واقعی آنرا نمایش می دادی!
دوم اینکه درباره نماد فروهر که شما آنرا نشان اهورامزدا خواندید. اتفاقاً بسیار شگفت انگیز است که من طی یک ماه گذشته درباره این نماد بسیار تحقیق کرده ام و همین چند روزه در چند یادداشت مفصل آنرا را بر روی وبلاگ سده های فراموش شده قرار خواهم داد.
اما در باورهای بنیادین آیین زرتشت از جمله در سرودهای گاتها به هیج وجه تصویری برای اهورامزدا استنباط نمی شود. در این سرودها اگر تحقیق کنید می بینید که زرتشت اسپیتمان اهورامزدا را برتر از آن شناخته که بتوان تصویری را برای او در نظر گرفت.
نکته دیگر! منابع یونانی هم تایید می کنند که ایرانیان (پارسیان) درعهد هخامنشی هیچ تصویری را برای خدا نداشتند و هرودوت و استرابون آشکارا تصویر پردازی خدا را در میان ایرانیان مردود اعلام کردند.
سوم اینکه زرتشتیان امروز هم این نماد را نشان اهورا مزدا نمی دانند بلکه آنرا فروهر می نامند.
شاید هیچگاه متاسفانه نتوانیم دریابیم که هخامنشیان به این نگاره بالدار چه می گفتند و درباره آن دقیقاً چه می اندیشیدند ولی دیدگاه خانم پروفسور مری بویس در کتاب تاریخ کیش زرتشت بسیار قانع کننده است که آنرا با خورنه (بخت، شکوه و جلال) که در یسنا و دیگر کتابهای اوستا ثبت شده یکسان می داند.
می دانید که در زبان پارسی باستان این واژه به شکل فرنه تبدیل شده و در نامهای گوناگون هخامنشیان (مانند وین دفرنه، فرناباز، آرتافرن و ...) دیده شده است. بنابراین هخامنشیان احتمالاً دارای یک باور به فرنه (خورنه) بودند که این باور در اندیشه های ایرانی ادامه یافت و در اساطیر ایرانی (مثلاً فر خمشید) ثبت شد.
پیروز و پایدار باشید!
فرناباز کارن