پیش سخن آموزش خط های میخی - بخش ۱

پیش گفتاری بر

آموزش دبیره های میخی پارسی باستان و خوزی هخامنشی

بخش نخست:

-------------------------

براستی بزرگترین شهریاران ایران ، پادشاهان بزرگ هخامنشی بودند که برای دو سده بر اورنگ شاهی این مرز و بوم جای داشتند. آنچه از نگاشته ها و نوشته های بر جای مانده بر می آید گواهانی است بر این سخن.

یکی از با ارزش ترین یادگارهایی که از این شاهان بویژه داریوش بزرگ بر جای مانده ، سنگ نوشته های شاهی و گل نوشته های دیوانی است. این دو گروه در کنار هم ارجمندترین گنجینه های نوشتاری ایران و ایرانیان است (در کنار نسک های اوستا که گنجینه ی دانش و حکمت و اسطوره ی ماست). سنگ نوشته های شاهی که بیشتر سه زبانه اند ، به سه زبان و دبیره ی روایی آن روزگار نگاشته شده اند.

نخست ، زبان و دبیره ی شاهان هخامنشی یعنی پارسی باستان که از دوران هایی کهن تر به یادگار مانده و گواه و نشان توانایی اندیشه ی ایرانیان است.

این دبیره ، نه ساخته ی داریوش شاه ، که بسیار کهن تر است و شاید با دودمان مادهای آریایی نژاد در پیوند باشد.

بهترین گواه بر این سخن همانا سنگ نوشته ی سترگ بیستون ...

ادامه مطلب ...

پیش سخن آموزش خط های میخی - بخش ۲

پیش گفتاری بر

آموزش دبیره های میخی پارسی باستان و خوزی هخامنشی

 

بخش دوم:

-------------------------

توجه: آنچه آبی رنگ است نشانه های میخی است که بزودی مشکل نمایش آنها را برطرف خواهم کرد! موقتا می توانید فونت میخی پارسی را از این تارنما دریافت کنید.

 

در ادامه به توضیحاتی درباره ی اصطلاح ها و واژگان کلیدی خواهیم پرداخت. سپس با بهره گیری از نوشته ی یکی از دوستان گام های کشف رمز خط های میخی را مرور خواهیم کرد.

 

بطور کلی نویسه ها و نشانه های میخی خوزی و بابلی دارای یک یا چند "آوای هجایی" (ارزش هجایی ، آوانگار Phonetic values) هستند. پاره ای از نویسه ها "نشانگر" (determinate) و پاره ای دیگر "واژه نگار" (logogram) هستند. (و پاره ای از نویسه ها نیز "هُزوارش" هستند یا در آمیغ های هُزوارشی بکار می روند. البته در این باره جداگانه سخن خواهیم گفت.)

یک نویسه می تواند یک یا هر چند حالت بالا را با هم دارا باشد. و تنها بسته به جایگاهش می توان این را دریافت.

برای نمونه در زبان خوزی ، X با ارزش GIŠ ، دو ارزش هجایی iz, is را داراست. همچنین یک نشانگر نیز هست که بیشتر در پیوند با گیاهان ، درختان ، میوه ها و هر چیز وابسته به آنها می آید. بر پایه نگارش پروفسور هلک که در همه جا مورد نظر است ، در حالت نشانگر w. نگاشته می شود و در حالت واژه نگاری  GIŠ، که به معنای "چوب" است.

 

ارزش های هجایی را با حرف های کوچک و واژه نگارها را با حرف های بزرگ می نویسند. نشانگرها نگاشته می شوند ولی خوانده نمی شوند و معمولا در بالاتر از خط جای می گیرند. آغاز نام های خاص نیز در پیروی از رسم الخط انگلیسی بزرگ نوشته می شوند. برای نمونه به دو واژه ی زیر نگاه کنید : ŠE.BAR.lg h.An-za-an (شه.بار واژه نگاری برای "جو" است. انزان نام شهری بسیار نام آشنا در فارس است. نیز دو نشانگر هستند.)

 

بر روی زبان های باستانی که همگی از زبان های مرده به شمارند ، کسان گوناگونی کار کرده اند و برای برگردان نویسی یا حرف نویسی و آوانگاری یا واجنویسی هر کدام شیوه و رسم الخط ویژه ای را برگزیده اند. در این میان برخی در یک زبان ویژه ، دارای جایگاه بالاتری هستند و این بدلیل میزان بالای کاری است که بر روی آن زبان انجام داده اند؛ همچون پروفسور هلک که در مورد زبان خوزی هخامنشی در نخستین مرتبه جای دارند. یا رولاند جی کنت که در زبان پارسی باستان بالاترین جایگاه را دارند. یا دکتر بدالزمان قریب که در مورد زبان سغدی نخستین جایگاه را ـ کمینه در ایران ـ دارا می باشند. در اینجا پیروی از پروفسور هلک و رولاند جی کنت شده است. (به جز حرف "چ" که کنت با "c" نشان داده ولی من با "č" که از بسیاری خطاها جلوگیری می کند.)

 

چند واژه زیر همیشه در پیوند با زبان های باستانی می آیند که بایستی آنها را به نیکی دریافت:

Transliteration : حرف نویسی یا نویسه گردان؛ نگارش تک به تک نویسه های میخی یا هر خط دیگر به خط قراردادی میان زبانشناسان.

در بیشتر کتاب های در پیوند با زبان های فارسی میانه ، این واژه "حرف نویسی" معنا شده است ، ولی این درباره ی خط های میخی درست نمی نماید! آنها نویسه هایی هستند که ارزش هجایی دارند پس نمی توان چنین معنایی را بکار برد. شاید "هجا نگاری یا هجا نویسی" معنای جالب و مناسبی باشد ولی "نویسه گردان" را بهتر می دانم. واژه "ترانویسی" را نیز می توان بکار برد اگر چه روایی ندارد!

 

Transcription : آوانویسی ، واج نویسی یا آوانگاری؛ نگارش چگونگی خوانش و تلفظ واژگان در یک زبان. "آوانویسی" بیشتر روایی دارد.

Translation : برگردان یا ترجمه ی نوشته به یکی از زبان های کنونی و زنده.

 

Determinate : نشانگر؛ نویسه هایی که پیش یا پس از یک واژه یا اندیشه نگار می آیند و نشان دهنده ی چگونگی واژه ی پس از خود هستند (فقط یکی پس از واژه می آید). نگاشته می شوند ولی خوانده نمی شوند. در زبان خوزی هخامنشی به 7 نشانگر بر می خوریم :

d. = divine که پیش از واژگانی می آید که به گونه ای جلوه ای خدایی و الوهیت دارند. همچون آسمان ، خدا ، روز ، ماه. این نشانگر پیش از نام خدایان در زبان های سومری ، بابلی ، آشوری و خوزی می آمده است. شکل نگارشی آن نیز چندان دگرگون نشده است.

f. = female نشان دهنده ی واژه هایی در پیوند با زنان و حالت های مادینه است.

w. = wood پیش از واژگانی در پیوند با چوب ، گیاه ، میوه ، شراب و ... آمده است.

h. = GN, locale, etc. نشان دهنده ی واژگانی در پیوند با سرزمین ، ناحیه ی زندگانی و ... می باشند.

m. & v. = male که نشان دهنده ی نام های نرینه هستند. البته در واژه های در پیوند با مردان نیز بکار می روند.

 

و نشانگر زیر تنها نشانگری است که پس از واژه می آید:

.lg = logogram : به این معناست که واژه ی پیش از خود یک واژه نگار (log.) است.

در زبان پارسی باستان به نشانگری بر نمی خوریم ، مگر اینکه واژه جداکن را نشانگر واژگان پارسی باستان بدانیم. در زبان بابلی و سومری نیز به نشانگر ها بر می خوریم که با زبان خوزی گاه همسان ولی بیشتر متفاوت هستند.

 

از آنچه آمد می توان دریافت که برای نشان دادن نشانگرها که خوانده هم نمی شوند ، کوتاه نوشت های انگلیسی بکار رفته اند. البته دیگر دانشمندان چون پروفسور م. استولپر ، م.ج. استو یا فرانسوا والا از این روش بهره نبرده اند. ولی دانشمندانی چون ویسباخ ، والتر هینتس و در بهترین حالت ریچارد هلک این روش را بکار بسته اند. البته این داشنمندان هیچ کدام با هم هم آوا و هم سخن نیستند.

برای نمونه پروفسور استولپر نخستین نشانگر را DINGIR. (از زبان سومری ، به معنای "خدا") ، دومین را SAL. (از زبان سومری ، به معنای "زن") و سومین را GIŠ. (از زبان سومری ، به معنای "چوب") و یا ششمین نشانگر را DIŠ. (از زبان سومری ، به معنای "یک") نگاشته اند. واپسین نشانگر را بیشتر داشنمندان MEŠ. نگاشته اند. (همین نشانگر در خط و زبان بابلی نیز هست که نشانگر "جمع و گروهه بودن" است.)

 

ولی دو واژه ی جنجال برانگیز:

 

Ideogram : اندیشه نگار؛

در دوره ی آغازین خط و دبیره ، مردمان برای نشان دادن منظور خود ، شکل و تصویر شی ای یا چیزی را می کشیدند. (پیرامون 5500 سال پیش ، دوره ی تصویرنگاری ، شکل نگاری یا فرتور نگاشت Pictography) پسان تر این شکل های آغازین ساده تر شده و دارای مفاهیم جدی تری شدند. این دوره را اندیشه نگاری گویند. دیگر ، شکل یا نشان رسم شده شبیه آن شی نخستین نیست و معنای مشخص نخستین را نیز ندارد. برای نمونه نشانی که بیشتر شبیه ستاره بود (سه خط که به شکل ضربدری بر روی هم رسم شده) در آغاز تنها به معنای "خورشید" بود. ولی بعدها در دوره اندیشه نگاری معناهای گوناگونی همچون "آسمان" ، "خدا" را نیز بخود گرفت.

 

Logogram : واژه نگار؛ یک نویسه که نشانگر واژه ای کامل و از سویی پرکابرد است. این واژه نگارها در زبان های زیادی وجود دارند.

یک نمونه ی امروزی آن نشان هایی است که بکار می بریم ، مثلا $ برای دلار.

و در زبان های کهن ، همچون نویسه هایی که جایگزین واژه های زیر می شود (در زبان خوزی) : m.sunki (m.su-un-ku) یا šak (ša-ak) و البته در بسیاری جاها برابرهای آن شناخته یا کاملا تثبیت شده نیست ، همچون : h.KASKAL.lg , w.GEŠTIN.lg  h.MUŠEN.lg ,  w.GIŠ.lg ,  f.MUNUS.lg ,  که از چپ به راست به معنای "پرنده ، چوب ، زن ، راه و شراب" می باشند. (در این حالت که نوشته شده اند همگی به زبان سومری هستند.)

البته گاهی به گونه ی ترکیبی آمده اند ، همچون :

ZÍD.DA.lg ,  KÙ.BABBAR.lg ,  KÙ.GI.lg  که به معنای "آرد ، سیم و زر" است.

ولی درست در همین جاست که معنای گفته شده برای این واژه یا اصطلاح و کاربرد آن با ایرادهای اساسی روبرو می شود! (به ادامه بنگرید.)

 

در چند بند پسین به جستاری پرداخته می شود که کمی از جستار اصلی دور شده است. خوانندگان می توانند آن را رها کنند.

 

«این واژه نگارها (log.) در زبان های گوناگون گاه یکسان نگاشته شده ولی برابر های گونه گونی داشته اند.

برای نمونه نویسه ĭ که شکل خوزی هخامنشی آن است و تقریبا در همه ی دوران ها در زبان های گوناگون چون سومری ، اکدی (بابلی ، آشوری) ، خوزی میانه و نو یکسان و با تفاوت های نگارشی بسیار کمی (منظور خود نویسه ی میخی) نوشته می شد ، در زبان خوزی و بابلی دارای ارزش آوایی tur و در سومری tur, dumu است.

اکنون ببنیم که شکل واژه نگاری آن در زبان های گفته شده چگونه است. زبان های بابلی و آشوری دارای واژه نگارهای DUMU, TUR هستند. در زبان خوزی بر پایه نگارش هلک šak, TUR که استولپر آنها را DUMU, TUR می نویسد. در واقع در اینجا پروفسور هلک برابر خوزی DUMU را بکار برده اند. (البته ایشان همان šak را واژه نگار (log.) یاد کرده اند.) در زبان سومری dumu یعنی فرزند ، پسر ، بچه. که در زبان های بابلی و آشوری māru و در زبان خوزی šak (واژه ی ša-ak) به همین معناست.

اکنون می بینیم که پروفسور هلک بجای DUMU از برابر و معادل خوزی آن šak استفاده کرده اند. البته در PF 1963-17 به واژه ی m.šak.lg بر می خوریم. همین واژه را دکتر جرج کامرون (که بازخوان اصلی این سند هستند) بر پایه سیستم نگارشی هربرت. ه. پاپِر (Herbert. H. Paper) hh.DUMU.lg می نویسند (این سیستم هِربرت پاپُر بعدها توسط پروفسور هلک اصلاح شد).

 

ولی اگر نویسه ی SAL به آن افزوده می شد آنگاه DUMU.SAL در زبان های بابلی و آشوری برابر با mārtu به معنای "دختر ، بچه ی مادینه" است. از آنجا که munus در سومری به معنای "زن" است ، در گل نوشته های خوزی تخت جمشید واژه ی DUMU.MUNUS.lg را می توان معادل واژه ی بالا دانست. پروفسور هلک آن را با همین نگارش و به معنای "دختر" (بیشتر در پیوند با نوزادان دختر) و برابر احتمالی با واژه ی شناخته شده خوزی f.pu-hu به معنای "دختربچه" می دانند. در همین گل نوشته ها m.pu-hu نیز آمده که به معنای "پسربچه" است. (pu-hu به معنای بچه است که نشانگرهای f. و m. دختر یا پسر بودن آن را هویدا ساخته است.)

این خود نشان می دهد که پروفسور هلک چون برابر DUMU را به روشنی در سندها دیده اند ، از برابر آن به خوزی بهره برده اند ، در حالی که DUMU.MUNUS.lg چون برابر روشنی نداشته به همین گونه آورده شده است. ولی آنچه از پروفسور هلک گفته می شود بیشتر از کتاب ارزشمند ایشان با نام "گل نوشته های باروی پارسه" ، نگاشته شده در سال 1969 می باشد. سال ها پس از آن در سال 1978 ، 33 گل نوشته ی دیگر را چاپ کرده اند. در پنجمین گل نوشته از این دسته (با نام PFa 5) به واژه ی f.pa-ak-ri (pak + -eri "his") بر می خوریم که به معنای "دختر (ش)" آمده است. در واقع جمله اینگونه است :

m.Mar-du-nu-ya f.ir-ti-ri m.sunki f.pa-ak-ri که یعنی "همسر مردونیه ، دختر شاه" که اشاره به "آرتازوسترا" دارد. اما معنای دقیق و واژه به واژه ی این عبارت این است: "مردونیه ، همسرش ، شاه ، دخترش" که به چگونگی نگارش زبان خوزی بر می گردد. نمونه ی دیگر اینگونه نوشتن اشاره به نام هاست که:

مثلا "گئوماته نامی" که در زبان خوزی v.kam-ma-ad-da hi-še (DB 3:49, Xu.) است ، برابر با پارسی باستان Gaumāta : nāma (DB4:52-53, OP) می باشد. اما برگردان واژه به واژه خوزی آن "Gaumāta, his name" می باشد. (hiše : hiš + -e "his") که برابر پارسی آن "گئوماته ، نامش" می باشد.

 

اما در سنگ نوشته های هخامنشی واژه ی "پسر" بگونه ی v.ša-ak-ri (šak + -eri) یا در یک سنگ نوشته v.ša-ak-ke (šak + -e) آمده که به معنای دقیق "پسرش his son" می باشد. در نگارش پارسی همین سنگ نوشته ها همیشه برابر puça به معنای "پسر" آورده شده است.

از این سخن نتیجه می گیریم که šak به معنای "پسر" و pak به معنای "دختر" است. بنابراین مطئنا پروفسور هلک DUMU.MUNUS.lg را پس از خوانده شدن سند یاد شده ، pak می نوشته اند. اما بدلیل برخی نشانه های شاید در این باره تردیدهایی بوده چون همیشه این واژه در پیوند با بچه های دختر تازه متولد شده آمده است.

 

به همین سان است واژه ای که در همه ی زبان ها به معنای "شاه king" آمده است. در سومری lugal : lu2-gal (به معنای واژه به واژه ی "مرد بزرگ") ، که در بابلی و آشوری با واژه نگار LUGAL و در خوزی با واژه نگار m.EŠŠANA (بر پایه م. استولپر) و m.sunki (بر پایه ریچارد هلک) و m.SUNKI (بر پایه والتر هینتس) آمده است. (هر سه آن را log. می دانند.) ولی برابر این واژه در زبان بابلی و آشوری šarru و در خوزی m.su-un-ku : m.sunki, m.sunku است.

 

در ادامه خواهیم دید این مطلب و این گونه ی نگارشی با پاره ای از مطالب دیگر در تضاد قرا می گیرد.»

 

پیش سخن آموزش خط های میخی - بخش ۳

پیش گفتاری بر

آموزش دبیره های میخی پارسی باستان و خوزی هخامنشی

 

بخش سوم:

-------------------------

 

آنچه در بالا گفته شده وابسته به دوره های پیشرفت علم نوشتن بود. دوره های خط تصویری ، اندیشه نگاری ، واژه نگاری و سرانجام واپسین دوره های خط ، که هجایی و سپس الفبایی بوده است. اما در دوره های پیشرفت خط میان هجایی تا الفبایی در ایران روند چشمگیری روی داده است و شاید مهره ی میانی خط میخی پارسی باستان باشد. خطی که نه به سان خط های خوزی و بابلی هجایی و نه می توان آن را الفبایی خواند ، بلکه شکل هجایی کاملا ساده شده ای است که هنوز تا الفبایی شدن چندی راه دارد.

اما آنچه در ادامه روی داده است تغییر خط از میخی به خط های ایرانی میانه است که با جوهر و مرکب و به سان خط های امروزی نوشته می شده اند. این خط ها نشانگر دوره الفبایی خط ایرانی هستند. در این میان خطی دیگر نیز هست که آن را آرامی می نامند و گویند خط رسمی دربار ایران در دوران هخامنشی بوده است!! و دیگر خط های ایرانی میانه همچون پارتی ، پهلوی و سغدی را گرفته شده از آن می دانند!! خط اوستایی که تاکنون یکی از کامل ترین خط های مورد استفاده بشر بوده است ، را خیلی جدید و وابسته به پایان دوره ساسانی می دانند ، و گویند کامل شده ی خط پهلوی است.

(دقت کنید. دو واژه ی خط و زبان را با هم نیامیزید. این دو هیچ گاه بجای هم بکار نرفته اند.)

(اینکه سخن را با واژگانی چون "گویند" یا "گرفته شده از آن می دانند" و ... همراه ساخته ام به معنای این است که با این سخنان چندان همسو و موافق نبوده و نیستم؛ ولی چاره ای جز پرداختن به آنها ندارم.)

 

هُزوارش :

 

واژگانی بودند که به دلایلی (که مورد بحث ما نیست) مورد کاربرد فراوان قرار گرفته و در زبان های میانه ی ایران بویژه پهلوی و پارتی به کار می رفتند. این واژگان از زبان سریانی یا آرامی!! گرفته شده بودند و تنها کاربرد نگارشی داشته اند؛ به این معنا که به خط پهلوی یا پارتی ، واژه ای با شکل نگارشی آرامی آن نگاشته شده و در هنگام خواندن برابر پهلوی یا پارتی آن خوانده می شد.

 

    اکنون مسلم شده است که اجزای آرامی در زبان پهلوی فقط به عنوان هزوارش (ایدئوگرام) استعمال می شد ، یعنی حروف آنها تلفظ نمی شد بلکه شکل و ترکیب آنها معرف یک کلمه ی پهلوی بود و در قرائت کلمه ی معادل پهلوی آن را باید تلفظ نمود.

    ابن مقفع در این باره می گوید : پارسی زبانان رسم الخط مخصوصی داشته اند که به آن زوارش گویند مثلا اگر مراد نوشتن کلمه ی «گوشت» باشد آن را به صورت bistra نویسند ولی gōšt تلفظ کنند و یا اگر منظور کلمه ی «نان» باشد lahma نویسند و نان تلفظ کنند.   

(کتاب دستور زبان فارسی میانه ، دکتر ولی الله شادان ، ب. 18-19.) (واژه ی زوارش همسان با اصل کتاب است؛ خطای نوشتاری پنداشته نشود.)

 

به روایت ابن مقفع بیش از 1000 هزوارش وجود داشته است. گفته وی زیاد بیراهه نیست. ولی می دانیم که 300 هزوارش بیشتر از همه کاربرد داشته است.

 

 

برای پی گیری جستار، سه سخن از بزرگان ایرانی را گواه می آورم:

 

راولینسون در مورد کتیبه بیستون می گوید: «در جهان کتیبه ای به این زیبایی اجرا، دقت و یکنواختی من ندیدم.» کتیبه بیستون از نظر تاریخ خط هم خیلی مهم است. خط فارسی باستان یکی از نادر خط های میخی است که تقریبا به خط الفبایی نزدیک شده بود و تعداد نشانه هایش بسیار کم بود. فارسی باستان 36 نشانه دارد که با چند هزوارش و چند نشانه عددی به حدود 70 نشانه می رسد.

(از سخنان دکتر بدرالزمان قریب، برگرفته از سایت میراث فرهنگی)

 

در خط میخی فارسی باستان، نشانه ها یا علامت های نموداری (Ideogramme) نیز وجود دارد که می توان آنها را هُزوارش های فارسی باستان دانست. هر یک از این کلمات اختصار یکی از کلمات زیر است: 1. بوم، زمین  2.بَگَ، بَغ، خدا  3. دَهیو کشور  

4. خشایَ ثِیَ، شاه  5. اَاُرمزدا، اُرمَزد.

(فارسی باستان، دستور، گزیده ای از کتیبه ها، واژه نامه ، نوشته استاد هاشم رضی، ب.8)

 

در گفتگوی دکتر داریوش اکبر زاده با دکتر عبدالمجید ارفعی چنین می خوانیم:

 

آیا سومریان ابداع کننده خط (میخی) بوده اند؟

     دکتر ارفعی: سومریان ابداع کننده ی خط نبودند؛ چون نام شهرها به "هزوارش (به پانوشت نگاه کنید.)" در کتیبه های سومری آمده است. و به نظر می رسد که از این جهت ابداع کننده خط ، "ساکنان بومی" بین النهرین بوده اند و سومریان خط را از آنان اقتباس ، ادامه و به تکامل رساندند.

 

پانوشت: واژه "هزوارش" اسم مصدر است که از مصدر اوزواردن uzvardan در زبان پهلوی ساسانی می آید. مصدر یاد شده در معنای تفسیر و گزارش کردن است. هزوارش در اصطلاح پدیده ای است نوشتاری که در برخی از زبان های ایرانی میانه مانند پهلوی و سغدی دیده می شود و آن عبارت است از وام واژه های زبان آرامی که به زبان های یاد شده ، نوشته می شدند اما در هنگام خواندن متن، معادل پهلوی یا سغدی آن ها خوانده می شد. این پدیده در برخی از زبان های غیر ایرانی مانند سومری نیز دیده می شود. نوشته های بازمانده از این زبان دارای هزوارش های زبان های بومی اقوام پیش از سومری ها است.

(9 تیرماه سال 1379 خورشیدی ، روزنامه همشهری)

 

اکنون که دانستیم هُزوارش چیست به بیان نکته های جدیدی خواهیم پرداخت.

 

با خواندن نگاشته های بالا شاید به سردرگمی برسید. نخست اینکه هزوارش با ایدئوگرام یکی دانسته شده (بوسیله ی دکتر قریب، استاد رضی و بسیاری از دیگر دانشمندان)، در حالی که معنای ایدئوگرام با کاربرد هزوارش یکسان نیست. از سویی بر پایه واپسین بند نوشته ی بالا آنچه در زبان سومری آمده که (log.) یا واژه نگار نامیده می شود برابر با هزوارش دانسته شده است (بوسیله ی دکتر ارفعی). همه ی واژه هایی که از زبان خوزی به عنوان واژه نگار (log.) نمونه آوردیم (از کتاب پروفسور هلک) با معنا و کاربرد هزوارش برابری می کند.

از سویی آن پنج نشانی که در زبان پارسی باستان آمده نیز برابر با معنایی است که برای واژه نگار آوردیم در حالی که با تعریف هزوارش برابری نمی کند!!

 

حقیقت این است که من در دریافت سخن راستین سخت وامانده ام. از سویی کسانی که از آنها نام برده می شود دارای ارج و ارزش بسیارند و از سویی سخنان با هم همسان و سنجش پذیر نیستند.

شاید راه حل این باشد که هر زبان را در جایگاه خود تحلیل کرد و همه چیز را در هم نیامیخت!

----------------------------

 

بگذارید بر پایه تعریف های پیش گفته پیش برویم و خود به نتیجه ای برسیم.

(شاید که بیش از اندازه به ریزه کاوی پرداخته باشم و شاید ساده آن باشد که هزوارش را با دو واژه ی ایدئوگرام و لوگوگرام برابر بدانیم.)

(شاید هم در بیان تعریف ها دچار خطا شده باشم. البته تعریف هزوارش کاملا درست است ولی آن دو واژه ی دیگر شاید درست بیان نشده باشد!! در معنای ایدئوگرام و لوگوگرام به اندیشه نگار و واژه نگار تفاوتی میان دانشمندان نیست ولی شاید در تفسیر این معناها دچار خطا باشم!!)

(شاید هم با سه اصطلاح کاملا جدا روبروییم!!)

 

در اینجا چند مورد را بررسی خواهیم کرد. نخست واژگانی که از زبان سومری در زبان های بابلی و خوزی وارد شده است. همچنین واژگانی که در زبان سومری از زبانی نا معلوم وارد شده است.

دیگر واژگانی که از آرامی در پهلوی وارد شده است.

و سه دیگر واژه های کوتاه نوشت در خط پارسی باستان را بررسی خواهیم کرد.

 

معنای هزوارش کاملا مورد تایید بوده و بحث را از آن آغاز می کنیم. هزوارش ها واژگانی اند که از زبان آرامی وام گرفته شده اند و تنها شکل نگارشی و خطی آنها در زبان پهلوی و سغدی رایج بوده است. به این معنا که واژه ی آرامی را تنها از لحاظ نگارشی با خط پهلوی یا سغدی می نوشتند و سپس به زبان پهلوی یا سغدی می خواندند.

بگذارید بگونه ای دیگر بگویم؛ اگر زبان "ب" زبان وام دهنده نگارش واژگان (یعنی زبانی همچون آرامی که تنها نگارش خطی وازگان از آن وام گرفته شده) و "ت" زبان وام گیرنده (یعنی زبانی که واژه به آن زبان باید خوانده شود) باشد، آنگاه واژه ای به زبان "ب" و خطِ زبان "ت" نگاشته می شده است. ولی در هنگام خواندنِ کل سند که به خط و زبان "ت" بوده ، آن واژه ای که با خط "ب" نگاشته شده نیز به زبان "ت" خوانده می شود. این تعریف برای هر زبان و خطی امکان پذیر بوده و ویژه ی زبان های آرامی و پهلوی نیست. درست مانند این است که با خط پارسی بنویسیم «بِلُک» و در هنگام خواندن متن بخوانیم «سیاه».

 

دقیقا همین کار در زبان و خط سومری انجام می شده است. همانگونه که از سخنان دکتر ارفعی گواه آوردیم، بویژه واژگان شهرها با خط سومری ولی به زبانی ناهویدا نگاشته می شده و در هنگام خواندن برابر سومری خوانده می شده است. این دقیقا با تعریف هزوارش یکسان و همسان است.

برای نمونه می نوشته اند ŠEŠ.AB.ki و می خواندند Uri یا Urim یعنی شهر معروف و شناخته شده ی اور. (.ki در اینجا نشانگری است برای نام شهرها و به زبان سومری.)

یا می نوشته اند ŠIR.BUR.LA.ki  و می خواندند Lagash که شهر باستانی لاگاش است. و یا نام شهرهای دیگر چون Uruk ، Aratta و ... .

همچنین است واژگانی دیگر همچون اینکه می نوشته اند PA.TE.SI و می خوانده اند ensi2 یعنی فراماندار و حاکم. و یا نام برخی از مردمان سومری که گاه برابر سومری آن هویدا نشده است.

یا واژگانی چون MU-du به معنای "تحویل ، تحویل دادن" که بخش ریشه ی آن به سومری هویدا نیست!

 

همین روند درباره ی دیگر زبان های منطقه یعنی خوزی ، بابلی و آشوری نیز روی داده است. در هر سه زبان همیشه واژگانی ویژه به زبان سومری نگاشته و به زبان اصلی سند خوانده می شدند. البته در زبان خوزی گاه برخی واژه ها به زبان اکدی نگاشته شده است.

 

برای نمونه در زبان بابلی بازهم می توان به سراغ نام شهرها رفت:

در این زبان شهر بابل DIN.TIR.KI نوشته می شده و Bāb-ilu.māt خوانده می شده است. یا شهر خوزستان (ایلام) NIM.MA.KI نوشته و Elamtu.māt خوانده می شده است. (Elamtu خوانش اکدی کهن واژه است.) بسیاری از واژگان و نام ها را می توان در این زبان نمونه آورد. شاید در میان سه زبان سومری و بابلی و خوزی، این هزوارش ها بیش از همه در همین زبان بابلی بکار رفته باشند. شمار آنها در خوزی بسیار محدود است.

 

و در زبان آشوری می توان d.IM را یاد کرد که d.Adad خوانده می شده است. البته همین واژه در زبان بابلی نیز بوده است. در واقع زبان بابلی و آشوری دو گویش از زبان اکدی اند. حتی همین هزوارش با همین نویسه در زبان خوزی نیز آمده ولی خوانش برابر خوزی آن نامشخص است.

 

و در زبان خوزی می توان آنچه را پیش از این در بخش واژه نگار آوردیم برای نمونه یاد کرد، همچون:

h.KASKAL.lg , w.GEŠTIN.lg  h.MUŠEN.lg ,  w.GIŠ.lg ,  f.MUNUS.lg ,  که از چپ به راست به معنای "پرنده ، چوب ، زن ، راه و شراب" می باشند. یا ŠE.BAR.lg ,ZÍD.DA.lg ,  KÙ.BABBAR.lg ,  KÙ.GI.lg  که به معنای "جو، آرد ، سیم و زر" است.

 

و یا واژه ی PA.RU.lg که به معنای استر و قاطر است. این واژه به احتمال همان paru اکدی است. ولی در این باره کمی تردید نیز هست! ممکن است واژه ای خوزی باشد که از اکدی وام گرفته شده باشد. (یعنی یک واژه ی وام گرفته شده باشد و نه یک هزوارش!)

 

همین روند هم در زبان پهلوی اشکانی ، پهلوی ساسانی، سغدی نیز آمده است. در اینجا واژگان از زبان آرامی گرفته شده اند.

همچون واژه ی MN ، ZNH یا MNW یا MLK’ که هر چهار واژه از آرامی گرفته شده و به معنای «از، این، که، شاه» می باشد، که در هر سه زبان و به خط هر زبان نگاشته می شده ولی در هنگام خواندن برابر آنها خوانده می شده است. یعنی برای نمونه در پهلوی اشکانی، به خط اشکانی همین گونه نوشته شده ولی خوانده می شده است: šāh, kē, im, až. همین چهار واژه در پهلوی ساسانی šāh, kē, ēn, hač خوانده می شده است.

این گونه نوشتن حتی در بخش فعل ها نیز رایج بوده است که بیشتر ریشه فعلی به آرامی و شناسه ها به زبان اصلی نوشته می شده است.

 

بر پایه قرادادی فراگیر در همه ی زبان ها، واژگان هزوارشی را با حروف بزرگ واج نویسی می کنند.

 

اما درباره ی نویسه های پارسی باستان:

واژه شاه در زبان پارسی باستان «خشایَثی یَه xšāyaθiya» می باشد. که با افتاده شده "خ x" از آغاز آن و برخی دگرگونی های دیگر همان واژه ی «شاه» کنونی است. این واژه در پارسی باستان از 7 نویسه ساخته شده که اینگونه نشان می دهند :  /x S a y o I y / : x-š-a-y-θ-i-y :که برای کاهش حجم بسیار زیادی از نویسه ها ـ از آن روی که این واژه بسیار پرکاربرد بوده است ـ این 7 نویسه را به 1 نویسه ی جدید کاهش دادند. این نویسه را از آن روی که همان واژه ی پیشین است ولی به گونه ای فشرده شده، بازهم همان xšāyaθiya می خوانند. اما برای جدا ساختن این دو حالت در واجنویسی ها، به ناچار آن را به شکل قرادادی نشان می دهند. نگارش میخی آن /q/ است. باید توجه داشت که این نگارش با آنچه تاکنون از دیگر زبان ها نمونه آوردیم متفاوت است. در آنجا واژه ای از زبانی دیگر می آمد، اما در اینجا همان واژه کوتاه شده است. در همه ی سنگ نوشته ها تنها 5 واژه اینگونه کوتاه شده اند. که واپسین و جدیدترین آنها (بدلیل اینکه تنها در کتیبه های جدید تر دیده می شود) /`/ : BG : baga  می باشد. در دو مورد هم دو شکل نگارشی بکار رفته است. (برای واژه ی اهورامزدا و واژه سرزمین). پس اینها نمی توانند هزوارش دانسته شوند. حال چگونه است که دکتر قریب که نزدیک به 30 سال زبان پارسی باستان را در دانشگاه آموزش می داده اند، چنین گفته اند جای پرسش دارد! و بر پایه تعریف های ارائه شده باز این واژه ها لوگوگرام Logogram هستند تا اینکه آنها را ایدئوگرام بدانیم! در باره این تناقض سخنی برای گفتن ندارم!! (البته به این نیز باید توجه داشت که این سخن ایشان را از کتاب یا نوشته ی معتبری از ایشان نیاورده ام! چون به چنین سندی دسترسی نداشتم!)

 

اما ببنیم که آنچه از زبان های بابلی ، خوزی و سومری تاکنون هزوارش خواندیم کدام اصطلاح ایدئوگرام یا لوگوگرام هستند. و آیا در میان آنها حالت های خاص هست یا نه!

در زبان خوزی از واژگان زیادی نام بردیم و گفتیم که واژه نگار (log.) خوانده می شوند و دیدیم که دقیقا هزوارش هم هستند. اما آنها بر پایه ی تعریف ارائه شده از واژه نگار، نمی توانند واژه نگار باشند و بیشتر به نظر می رسد ایدئوگرام باشند!! ولی من اینکه آنها ایدئوگرام باشند را نمی توانم بپذیرم. و بیشتر بر آنم که بایستی واژه نگار باشند. درباره ی زبان بابلی نیز داستان همین است.

اما یک مورد جالب در میان آنها هست:

واژه ی m.sunki با دیگر واژگان به روشنی متمایز می شود. بگذارید بیشتر توضیح بدهم. واژگان هزوارشی همانگونه که در مورد زبان آرامی و پهلوی نیز

تا حدی دیده می شود، معمولا با نویسه ها یا نشانه هایی نوشته می شوند که برابر آنها در زبان مبدا (زبانی چون آرامی که از آن وام گرفته شده) نیز بکار رفته است. برای نمونه همانگونه ی که پیش از این گفته شده هزوارش DUMU در زبان بابلی و خوزی دقیقا با همان نویسه ای نوشته می شود که در زبان سومری نوشته می شود. (کمی شکل نگارشی بدلیل تغییر زبانی و فاصله زمانی دگرگون شده ولی اصل نویسه در همه یکی است.) یا واژه ی GIŠ در هر سه زبان با یک نویسه نوشته می شود، همان که دارای ارزش آوایی iz است. یا همین گونه است واژگان SAL ، NUMUN ، GUD ، ITI/ ITU ، NA4 ، KU3 و ... . که البته مسلم است که خوانش هر کدام در هر زبان متفاوت بوده و با واژگان همان زبان خوانده می شود.

 

دو بند که در پی می آید نیز جستاری جدا از نوشتار ماست، پس می توانید از آن در گذرید.

اما احتمالا درباره ی واژه ی m.sunki یک استثناء وجود دارد. این واژه همان گونه که گفته شده در سومری با lugal برابر است. نویسه lugal از سومری تا بابلی خیلی دگرگون شده ولی بازهم اصل یکی است (در اکدی کهن بیشتر به شکل سومری نزدیک است که البته دلیل هم دارد). بنابراین در بابلی این واژه را به شکل هزوارشی m.LUGAL می نویسیم. اما در زبان خوزی این واژه با نویسه ای نگاشته می شود که با نویسه ی lugal شباهتی نداشته و ندارد! احتمال اینکه روندی که درباره ی واژه ی پارسی باستان «شاه» روی نموده در این باره روی داده باشد، کم نیست. یعنی در این مورد ویژه، نویسه ی m.sunki جایگزین m.su-un-ki شده است! اما دلایلی این سخن را رد می کند. در آجر نوشته های زیگورات ایلامی چغازنبیل در کنار صدها آجر نوشته ای که به زبان ایلامی (خوزی) میانه نگاشته شده است، شماری هم به زبان بابلی هستند (البته احتمالا به خط خوزی میانه)؛ در عبارت معروف «شاه شوش و انزان» که در سندهای بابلی آن آمده است، واژه ی شاه (در بابلی šarru, šar) با نویسه ای آمده که دقیقا همان m.sunki خوزی در دوران هخامنشی است.

البته در این اسناد که به زبان خوزی هستند واژه ی شاه همیشه m.su-un-ki-ik نوشته شده و من تاکنون نمونه ای که از کوتاه شده استفاده کرده باشد را در میان آنها ندیده ام.

ضمنا شاید این را بشود اینگونه توضیح داد که چون این سندها به خط خوزی و به زبان بابلی نوشته شده اند پس اینبار در زبان بابلی به شکلی استثنایی از هزوارش خوزی استفاده شده باشد. یعنی بجای اینکه آن را آقای شیل m.EŠŠANA دانسته و سپس آن را šar خوانده اند، بایستی آن را m.SUNKI دانست و سپس آن را šar بخوانیم! توضیح درباره ی چنین دگرگونی های ساده نیست و بایست به دوره های گوناگون خط ها و زبان ها تسلط داشت. از این رو از این بحث می گذریم و این استثناء را در نظر نگرفته و آن را همچون دیگر نویسه ها و واژگان خواهیم دانست.

 

نتیجه ی پایانی این که اصطلاح ایرانی هزوارش با دو اصطلاح لاتین پیش گفته چندان همسان و همخوان نیست. ولی ارزش این جستار تنها در یادآوری آن است وگرنه در نتیجه کاربردی چندان تفاوتی ندارد. به هر روی از این بحث در می گذریم ... .

 

هنوز چند بخش دیگر مانده ... .