پیش سخن آموزش خط های میخی - بخش ۱

پیش گفتاری بر

آموزش دبیره های میخی پارسی باستان و خوزی هخامنشی

بخش نخست:

-------------------------

براستی بزرگترین شهریاران ایران ، پادشاهان بزرگ هخامنشی بودند که برای دو سده بر اورنگ شاهی این مرز و بوم جای داشتند. آنچه از نگاشته ها و نوشته های بر جای مانده بر می آید گواهانی است بر این سخن.

یکی از با ارزش ترین یادگارهایی که از این شاهان بویژه داریوش بزرگ بر جای مانده ، سنگ نوشته های شاهی و گل نوشته های دیوانی است. این دو گروه در کنار هم ارجمندترین گنجینه های نوشتاری ایران و ایرانیان است (در کنار نسک های اوستا که گنجینه ی دانش و حکمت و اسطوره ی ماست). سنگ نوشته های شاهی که بیشتر سه زبانه اند ، به سه زبان و دبیره ی روایی آن روزگار نگاشته شده اند.

نخست ، زبان و دبیره ی شاهان هخامنشی یعنی پارسی باستان که از دوران هایی کهن تر به یادگار مانده و گواه و نشان توانایی اندیشه ی ایرانیان است.

این دبیره ، نه ساخته ی داریوش شاه ، که بسیار کهن تر است و شاید با دودمان مادهای آریایی نژاد در پیوند باشد.

بهترین گواه بر این سخن همانا سنگ نوشته ی سترگ بیستون ...

پیش گفتاری بر

آموزش دبیره های میخی پارسی باستان و خوزی هخامنشی

بخش نخست:

-------------------------

براستی بزرگترین شهریاران ایران ، پادشاهان بزرگ هخامنشی بودند که برای دو سده بر اورنگ شاهی این مرز و بوم جای داشتند. آنچه از نگاشته ها و نوشته های بر جای مانده بر می آید گواهانی است بر این سخن.

یکی از با ارزش ترین یادگارهایی که از این شاهان بویژه داریوش بزرگ بر جای مانده ، سنگ نوشته های شاهی و گل نوشته های دیوانی است. این دو گروه در کنار هم ارجمندترین گنجینه های نوشتاری ایران و ایرانیان است (در کنار نسک های اوستا که گنجینه ی دانش و حکمت و اسطوره ی ماست). سنگ نوشته های شاهی که بیشتر سه زبانه اند ، به سه زبان و دبیره ی روایی آن روزگار نگاشته شده اند.

نخست ، زبان و دبیره ی شاهان هخامنشی یعنی پارسی باستان که از دوران هایی کهن تر به یادگار مانده و گواه و نشان توانایی اندیشه ی ایرانیان است.

این دبیره ، نه ساخته ی داریوش شاه ، که بسیار کهن تر است و شاید با دودمان مادهای آریایی نژاد در پیوند باشد.

بهترین گواه بر این سخن همانا سنگ نوشته ی سترگ بیستون است. من بارها از خود می پرسم که آیا براستی در آن دوران داریو ش شاه چگونه با مادها برخورد کرده است؟

و آیا آنان را دشمنانی کینه توز می دیده که هر آن در پی کین خواهی از نبردهای گذشته و شکست از کورش هخامنشی ، برخواهند خواست و از این رو خطر بزرگی به شمار می رفته اند؟ یا دوستان و برادارانی ، که می شد همیشه به یاری آنها پشت گرم بود و توانایی آنها را ارزشمند دانست!

در سنگ نوشته ی بیستون می توان پاسخ این پرسش را به روشنی دید. همه جا داریوش سخن از «پارس ، ماد و دیگر کشورها» می آورد. یعنی پارس و ماد دو هسته ی فرمانروایی اش در یک سو و 21 کشور دیگر در سوی دیگر جای دارند. حتا زمانی که سخن بر سر شورش و نافرمانی است ، نیز همین گونه است. بازهم بیش از همه از همین دو هسته ی فرمانروایی اش می هراسیده است.

اما سخنی سنجیده تر را می توان در بند 13 از سنگ نوشته ی بیستون یافت ، که راه را بر هر کج روی و کج اندیشی می بندد.

داریوش پس از واپسین سخنان بند 10 که "هنگامی که کمبوجیه به مصر رفت ، پس از آن مردم نافرمان شدند. سپس دروغ در سرزمین ها بسیار شد ، هم در پارس ، و هم در ماد ، و هم در میان دیگر سرزمین ها" و پس از سخنانی از شورش گَئوماتَه در بندهای 11 و 12 ، در 13 امین بند چُنین سخن می راند که :

"نبود مردی ، نه پارسی ، نه مادی ، نه از تخمه و خاندان ما ، کسی که از آن گئوماته ی مَگوش (مُغ) شهریاری را باز ستاند."

اگرچه داریوش هیچگاه پارس ها و مادها را یکی ندانسته ولی هرگز جدا از هم نیز ندانسته است. بهترین نمود آن در همین بند است.

کسی در برابر کمبوجیه ، شاهنشاهِ هخامنشیِ پارسیِ آریایی نژاد برخاسته است ، در این میان شاه نیز چشم از جهان فرو می بندد؛ اکنون او نواده ی شاهان ، که از هشت پُشت پیشتر نشان شاهی داشته ، بهترین کس است که بر تخت شاهی نشیند؛ زیرا کسی نیست که در پیش گَئوماتَه به پاخیزد ، "نه پارسی ، نه مادی و نه از تخمه ی وی".

او بر این باور است که شاهی بر سرزمین بزرگ ایران زمین که 23 کشور در میان آن جای گرفته (در آن سال ها) ، تنها برازنده ی بزرگان آریایی ای است که پارسی یا مادی باشند.

اگر چه کمبوجیه شاهی پارسی بوده ، ولی او از این سخن پرهیز نمی کند و هراس ندارد که مادها نیز برازنده ی شاهی اند. به هیچ روی نگران نیست که کسی مادی پس از شاهی پارسی به تخت نشیند. سرانجام این اوست که با بزرگانی چند از راهی دور به پارس می رسد و به یاری اهورامزدا و چندین دوست پارسی ، شاهی را باز می ستاند و هر آنچه نابود شده باز می سازد. (وی و دوستانش از کسانی بودند که همراه شاه پیشین رفته بوده و در زمان شورش بسیار دور از پارس بوده اند.)

هنگامی که پارس و ماد و خاندانش را در کنار هم نام می برد و از این سه گروه یاری می خواهد ، چنین می نماید که به هیچ روی دشمنی میان مادها و پارس ها نبوده است.

هنگامی که وی در میان مادها کسی را می جُسته که در برابر گَئوماته بایستد ، به این معناست که پیوندش با مادها بسیار دوستانه و برادرانه بوده است.

سنگ نگاره های تخت جمشید نیز چنین سخنی را به درستی تایید می کند. 

همه جا سربازان پارسی و مادی جدا از بیست و چند سرزمین دیگر به چشم می آیند. زمانی که گروه های سرزمین های گوناگون شاهنشاهی ایران روانه ی پارسَه (تخت جمشید) شده اند ، این تنها سربازان مادی و پارسی اند که در موقعیتی یکسان و برابر ، به پیشگاه آنان آمده و مردمان شهریاری ایران را راهنمایی می کنند.

اکنون که چنین است پس از چه روی است ، که یک سالی پس از شاهی ، زمانی که 19 نبرد را پیروزمندانه پشت سر می گذارد و دست به نگاشتن آنچه روی داده است می زند ، سنگ نوشته اش را به سه زبان و سه دبیره می نگارد که هیچ یک وابسته به دودمان ماد نیست! آیا خوزی ها و بابلی ها ارجمند تر بوده اند!! آیا او که در جای جای همین سنگ نوشته سخن از مادها در کنار پارس ها و جدا از دیگر سرزمین ها دارد ، از چه روی است که چنین آنها را خوار و کوچک شمرده است که سنگ نوشته اش را به بابلی می نگارد که نه تنها دشمن پارس ها بوده اند که از نژادی دیگر نیز بوده اند ، ولی از نگارش به زبان و دبیره ی مادی خودداری می کند! آیا چه روی داده و چه اندیشه ای در کار بوده است؟!

آیا جز این است که چنین نیازی از بنیان وجود نداشته است! چه مادها همچون پارس ها می توانسته اند دبیره و زبان پارسی باستان را بخوانند و دریابند.

آیا براستی این آنها نیستند که از سال ها پیش تر این دبیره را نگاشته و بکار می برده اند و پسان تر به پارس ها سپرده اند؟!

شاید هم هر دو باهم و در کنار هم آن را بکار می بسته اند؟ اکنون شاید این حقیقت که یونانی ها تا زمانی دراز ایران را به ماد می شناختند و نه به پارس و سال ها پس از براندازی فرمانروایی مادها ، بازهم از فرامانروایان ایران به نام مادها یاد می کردند ، بتواند گفته ی بالا را بیش از پیش تایید و تثبیت کند!

حقیقت این است که چون پس از براندازی فرامانروایی مادها هیچ چیز دگرگون نشده و تنها تغییرهایی درونی در شاهنشاهی ایران روی داده است ، دشمنان و بیگانگان از دریافت این واقعیت ناتوان و غافل بوده اند!

بسیار هویدا و روشن است که داریوش تنها دبیره ی میخی پارسی را ویرایش کرده و آراسته است ، همچون همان کاری که درباره ی دبیره خوری (ایلامی ، هلتَمتی ای) و بابیروشی (بابلی ) به انجام رسانده است.

دبیره ی خوزی در گذر زمان ساده تر و شاید هم زیباتر شده است ، ولی در نوشته های هر دوره گاه یک نشان و نویسه به چند ریخت نگاشته می شده است. این در حالی است که در زمان هخامنشیان پس از واپسین ویرایش ها بگونه ای یکسان و یکنواخت در آمد و این ناهمگونی از میان رفت. و از آن پس همه ی نویسه های خوزی یکسان نگاشته شد. البته هنوز گوشه ی بسیار کمی از آن ناهمگون نویسی ها در برنویس ها (کاتب ها) بجا مانده بود که به گونه ای بسیار نادر بروز می کرد. همچون سنگ نوشته ی نام آشنای "دیوان" خشایارشا ، که یکی دو نویسه با کمی دگرگونی نسبت به دیگر سنگ نوشته های هخامنشی نگاشته شده است. (همچون نویسه "نی ni") (البته بایسته ی یادآوری است که گذر زمان بگونه ای بود که چنین آراستگی ای را می طلبید. یعنی اینکه همه چیز برای چنین همگون سازی ای فراهم شده بود.)

------------------------------------

در کنار زبان و دبیره ی پارسی ، دومین نگارش سنگ نوشته های هخامنشی با دبیره و زبان خوزی انجام یافته است؛ همان زبان بومی نواحی باختری و نیمروز باختری ایران زمین که تا چند سده پس از دوره ی اسلامی نیز زنده بوده و در این سرزمین به آن سخن می گفته اند. چندی از نویسندگان دوره ی اسلامی از زبانی ویژه در این بخش از ایران سخن گفته اند و آن را خوزی نامیده اند که در کنار پارسی و عربی ، در میان مردم خوزستان روایی داشته است.

این زبان و دبیره برای پارس ها نا آشنا نبوده است و از سده ها پیشتر در کنار هم میهنان خوزی خود با آن آشنا بوده اند. آنچه از گل نوشته های هخامنشی تاکنون یافت شده مگر چند نمونه ی نادر به این زبان و دبیره بوده است.

خوزی: گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره گویش این ناحیه می نویسد: «عامه ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهراً مرادش گویـش ایرانی آن سرزمیـن است و از آن به نام خـوزی نام

می برد. مقدسی نیز درباره گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند.

و سومین زبان و دبیره ی سنگ نوشته های شاهی زبان و دبیره ی بابیروشی (بابلی) بوده است. این دبیره و خط در زمان داریوش نیز دچار ویرایش های چندی شد. ولی ناهمگونی های خود را یکسره از دست نداد.

------------------------------------

واژگان برگزیده :

نویسه (نشان ها و علامت های میخی) ، هجا (بخش ، سیلاب) ، دبیره و خط (مترادف با هم بکار رفته اند.)

بابیروشی (بابلی) ، خوزی (برابر پارسی ایلامی)

همسنجی (قیاس ، مقایسه) آمیغ (ترکیب) ، واژه (کلمه ، لغت)

نظرات 8 + ارسال نظر
فرناباز(کارن) یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:14 ب.ظ

درود بر شما دوست عزیز!
یادداشت شما را خواندم و از آن بهرهمند شدم. درباره سنگنبشته بیستون نوشته ای. بسیار در اندیشه هستم که یک یادداشت پربار درباره این سنگنبشته بنگارم.
اما من بر این باورم که مادها دارای گونه ای خط بودند. دراین باره باید تمام گواهی های موجود را باید نگریست و باید جامع بود. در تاریخ هرودوت و در بخشی که مربوط به سرگذشت کوروش بزرگ است می خوانیم که هارپاگ درباری بلند پایه مادها نامه ای را پنهانی به کوروش که در پارس بود نوشت و نامه را در دل یک خرگوش نهان ساخت. گرچه ساخت داستان هرودوت به گونه ای افسانه ای به نظر می رسد اما شک نیست که هارپاگ با کوروش پنهانی در گفتگو بوده است. پس مادها هم از خط استفاده می کردند. اما خطی که هارپاگ برای کوروش نامه نوشت خط میخی نبود زیرا خط میخی را نمی توانستند بر کاغذ یا پوست بنویسند.
اما برای کشف اینکه آیا در ماد خطی مانند خط میخی پارسی باستان وجود داشته است باید گفت که بسیار مشکل است با این اندک مدارک باستان شناسی موجود داوری نمود. از سویی مادها در همسایگی آشوریان، بابلیان و خوزی ها بودند و احتمالاً ایده بکارگیری خط میخی را در سر داشتند. از سوی دیگر عباراتی از سنگنبشته بیستون یا دیگر سنگنبشته ها که مثلاْْ نوشته شده است : داریوش شاه می گوید بر الگوی نوشته های اورارتویی است و احتمالاً‌ این الگوی نگارشی از طریق مادها به هخامنشیان رسیده است. این را هم باید در دید داشت که از تمدنهایی مانند مارلیک که در دل مادها بودن هرچند ناچیز خط یافت شده است. اینها گمانه هایی هستند که وجود خطی شبیه میخی را در ماد تقویت می کنند.
اما از سویی پرسشهای بسیاری هست که باید پاسخ داد. چرا از مادها سنگنبشته ای برجای نمانده است و ...
باید چشم به کاوش در تپه های پراکنده در سرزمین ماد بود. این تپه ها احتمالاً دارای گنجینه های سرشار درباره تاریخ و فرهنگ مادها هستند. باور کنبد که خود من در مسافرت به مناطق گوناگون ماد با چشمان خودم این تپه ها را می بینم و اندوه می خورم که به این تپه ها توجه نمی شود یا مورد یورش غارتگران میراث ملی این سرزمین قرار می گیرد!
با سپاس فراوان!
فرناباز کارن

بهرام ساسانی شنبه 7 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ب.ظ http://vidaevo.persianblog.ir

با درود به شما. مدتی بود فرصت نکردم به این آموزشکده بیایم. خوشبختم که دوباره آمده ام. من نیز نوشتاری درباره شخصیت حقیقی برخی از استادان به ظاهر فرهنگی ایران نوشته ام. خوشحال میشوم خوانده و نظر دهید.

فرناباز (کارن) یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://ariaramnes.blogsky.com

دوست گرامی!
با سپاس از این راه ایرانی و ایران دوستی که در پیش دارید. عرض ادب مرا بپذیرید. وبلاگ من یعنی در جستجوی سده های فراموش شده به روز شد. بخش دوم ریشه های پیدایش نگاره دایره بالدار به پایان رسید. امیدوارم بخش های بعدی را نیز به پایان ببرم.
با سپاس فراوان از شما!

ایلام،سرزمین ناشناخته ها سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:25 ب.ظ http://ilamzagros.blogfa.com

بلندای گردنه رفیع «قلاجه»، آغازین سرزمینی است که نام و اعتبار خود را از کهن ترین تمدن های ایران زمین برگرفته است. «ایلام» خاستگاه مردمانی است که ورق ورق تاریخ دیرپای ایران را تجربه کرده اند. اعتبار دیرینه این خاک و بوم در کنار جنگل های انبوه «بلوط و بنه» و از حرکت و خروش رودهای سیمره و کنجانچم به آن زیبایی محسور کننده ای بخشیده و پرتوهای روح افزای آفتاب از فراز کوه های قد کشیده کبیر کوه ، مانشت و دینارکوه سرزمین طلوع خورشید را به زیباترین عروس دردانه زاگرس بزرگ تبدیل کرده است. دره های شگفت، رودها و آبشارهای طرب انگیز، غارهای بی نظیر، کوه های سر به فلک کشیده، اقلیم های متنوع آب و هوایی، همجواری دیدنی کوه و دشت، سادگی هزار رنگ طبیعت وحشی، صداقت فرهنگ و هنر و چشم اندازهای بدیع استان، ایلام را به شاهکار خلقت ایران تبدیل کرده است. استان ایلام همچون ستاره ای تابناک بر آسمان تاریخ وفرهنگ ایران زمین می درخشد وآثار تاریخی بسیار فراوان بجای مانده از تمدنهای گذشته حکایت از ریشه دار بودن تاریخ وفرهنگ این دیار در قرنهای گذشته دارد. براستی دیار ایلامیان که از هزاره های قبل از میلاد تاکنون به صلابت قلاقیران بوده است وآوازه مردان وزنان سخت کوش وحماسه ساز آن در بزم ورزم دهل وسرنا شنیده می شود ، به عنوان استانی میهمان نواز پذیرای گردشگران و دوستداران خود است . آری ایلام قاب دیدگان هر بیننده ای را مینوازد و دهان هر گردشگری را به شگفتی وحیرت وامی دارد .
اینک ای میهمان گرامی , ایلامیان خونگرم ,با سفره های گشوده صفا وصمیمیت ویکرنگی میزبان حضور سبزشما هستند تا با آنان نان و نمکی تازه کنید و با دیدن شگفتیهای سرزمین رنگ ها لحظاتی بیاد ماندنی را دراین استان میهمان دیدگانشان باشید,فرقی نمی کند .چه فصلی باشد ...
آغوش ایلام برای وصل گشوده است ،
چه دربهار زیبا وفرحبخش ,
تابستان خنک ودلچسب ,
پائیز هزار رنگ
وچه زمستان سپید وپربرف..
این تارنما سعی برآن نموده تا محصولات گردشگری استان را در قالب توضیحات و تصاویر معرفی نماید.
باشد که مورد توجه قرار گیرد.

افشین پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ http://antipanturk.persianblog.ir/

به روز شد...

ساسان یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:47 ب.ظ http://nejadarya.persianblog.ir

بدرودی تازه

فرناباز (کارن) جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 ب.ظ http://ariaramnes.blogsky.com

درود بسیار بر شما دوست گرامی و ارجمند!
می دانم که چندی است که زمان کافی برای نوشتن در وبلاگتان ندارید. آرزومندم که این وقفه برطرف شده و دوباره به کار بزرگ نوشتن و پژوهش در تاریخ و فرهنگ این سرزمین و همچنین پژوهشهای زبانشناسی بازگردید. من هیچگاه شما دوست گرامی را فراموش نکرده و نمی کنم و خوشحال خواهم شد مطالب شما را بخوانم.

مهدیار بهشتیان دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 ب.ظ http://www.PARDISPARS.blogfa.com/

سلام... از این تشابه نامی که بین وبلاگ من و شما پیش آمده بسیار خشنودم!!! چون ما دو تا می تونیم با استفاده از این تشابه(؟!!)سلسه وبلاگهای پردیس پارس رو توی اینترنت راه بیاندازیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد