پیش سخن آموزش خط های میخی - بخش ۳

پیش گفتاری بر

آموزش دبیره های میخی پارسی باستان و خوزی هخامنشی

 

بخش سوم:

-------------------------

 

آنچه در بالا گفته شده وابسته به دوره های پیشرفت علم نوشتن بود. دوره های خط تصویری ، اندیشه نگاری ، واژه نگاری و سرانجام واپسین دوره های خط ، که هجایی و سپس الفبایی بوده است. اما در دوره های پیشرفت خط میان هجایی تا الفبایی در ایران روند چشمگیری روی داده است و شاید مهره ی میانی خط میخی پارسی باستان باشد. خطی که نه به سان خط های خوزی و بابلی هجایی و نه می توان آن را الفبایی خواند ، بلکه شکل هجایی کاملا ساده شده ای است که هنوز تا الفبایی شدن چندی راه دارد.

اما آنچه در ادامه روی داده است تغییر خط از میخی به خط های ایرانی میانه است که با جوهر و مرکب و به سان خط های امروزی نوشته می شده اند. این خط ها نشانگر دوره الفبایی خط ایرانی هستند. در این میان خطی دیگر نیز هست که آن را آرامی می نامند و گویند خط رسمی دربار ایران در دوران هخامنشی بوده است!! و دیگر خط های ایرانی میانه همچون پارتی ، پهلوی و سغدی را گرفته شده از آن می دانند!! خط اوستایی که تاکنون یکی از کامل ترین خط های مورد استفاده بشر بوده است ، را خیلی جدید و وابسته به پایان دوره ساسانی می دانند ، و گویند کامل شده ی خط پهلوی است.

(دقت کنید. دو واژه ی خط و زبان را با هم نیامیزید. این دو هیچ گاه بجای هم بکار نرفته اند.)

(اینکه سخن را با واژگانی چون "گویند" یا "گرفته شده از آن می دانند" و ... همراه ساخته ام به معنای این است که با این سخنان چندان همسو و موافق نبوده و نیستم؛ ولی چاره ای جز پرداختن به آنها ندارم.)

 

هُزوارش :

 

واژگانی بودند که به دلایلی (که مورد بحث ما نیست) مورد کاربرد فراوان قرار گرفته و در زبان های میانه ی ایران بویژه پهلوی و پارتی به کار می رفتند. این واژگان از زبان سریانی یا آرامی!! گرفته شده بودند و تنها کاربرد نگارشی داشته اند؛ به این معنا که به خط پهلوی یا پارتی ، واژه ای با شکل نگارشی آرامی آن نگاشته شده و در هنگام خواندن برابر پهلوی یا پارتی آن خوانده می شد.

 

    اکنون مسلم شده است که اجزای آرامی در زبان پهلوی فقط به عنوان هزوارش (ایدئوگرام) استعمال می شد ، یعنی حروف آنها تلفظ نمی شد بلکه شکل و ترکیب آنها معرف یک کلمه ی پهلوی بود و در قرائت کلمه ی معادل پهلوی آن را باید تلفظ نمود.

    ابن مقفع در این باره می گوید : پارسی زبانان رسم الخط مخصوصی داشته اند که به آن زوارش گویند مثلا اگر مراد نوشتن کلمه ی «گوشت» باشد آن را به صورت bistra نویسند ولی gōšt تلفظ کنند و یا اگر منظور کلمه ی «نان» باشد lahma نویسند و نان تلفظ کنند.   

(کتاب دستور زبان فارسی میانه ، دکتر ولی الله شادان ، ب. 18-19.) (واژه ی زوارش همسان با اصل کتاب است؛ خطای نوشتاری پنداشته نشود.)

 

به روایت ابن مقفع بیش از 1000 هزوارش وجود داشته است. گفته وی زیاد بیراهه نیست. ولی می دانیم که 300 هزوارش بیشتر از همه کاربرد داشته است.

 

 

برای پی گیری جستار، سه سخن از بزرگان ایرانی را گواه می آورم:

 

راولینسون در مورد کتیبه بیستون می گوید: «در جهان کتیبه ای به این زیبایی اجرا، دقت و یکنواختی من ندیدم.» کتیبه بیستون از نظر تاریخ خط هم خیلی مهم است. خط فارسی باستان یکی از نادر خط های میخی است که تقریبا به خط الفبایی نزدیک شده بود و تعداد نشانه هایش بسیار کم بود. فارسی باستان 36 نشانه دارد که با چند هزوارش و چند نشانه عددی به حدود 70 نشانه می رسد.

(از سخنان دکتر بدرالزمان قریب، برگرفته از سایت میراث فرهنگی)

 

در خط میخی فارسی باستان، نشانه ها یا علامت های نموداری (Ideogramme) نیز وجود دارد که می توان آنها را هُزوارش های فارسی باستان دانست. هر یک از این کلمات اختصار یکی از کلمات زیر است: 1. بوم، زمین  2.بَگَ، بَغ، خدا  3. دَهیو کشور  

4. خشایَ ثِیَ، شاه  5. اَاُرمزدا، اُرمَزد.

(فارسی باستان، دستور، گزیده ای از کتیبه ها، واژه نامه ، نوشته استاد هاشم رضی، ب.8)

 

در گفتگوی دکتر داریوش اکبر زاده با دکتر عبدالمجید ارفعی چنین می خوانیم:

 

آیا سومریان ابداع کننده خط (میخی) بوده اند؟

     دکتر ارفعی: سومریان ابداع کننده ی خط نبودند؛ چون نام شهرها به "هزوارش (به پانوشت نگاه کنید.)" در کتیبه های سومری آمده است. و به نظر می رسد که از این جهت ابداع کننده خط ، "ساکنان بومی" بین النهرین بوده اند و سومریان خط را از آنان اقتباس ، ادامه و به تکامل رساندند.

 

پانوشت: واژه "هزوارش" اسم مصدر است که از مصدر اوزواردن uzvardan در زبان پهلوی ساسانی می آید. مصدر یاد شده در معنای تفسیر و گزارش کردن است. هزوارش در اصطلاح پدیده ای است نوشتاری که در برخی از زبان های ایرانی میانه مانند پهلوی و سغدی دیده می شود و آن عبارت است از وام واژه های زبان آرامی که به زبان های یاد شده ، نوشته می شدند اما در هنگام خواندن متن، معادل پهلوی یا سغدی آن ها خوانده می شد. این پدیده در برخی از زبان های غیر ایرانی مانند سومری نیز دیده می شود. نوشته های بازمانده از این زبان دارای هزوارش های زبان های بومی اقوام پیش از سومری ها است.

(9 تیرماه سال 1379 خورشیدی ، روزنامه همشهری)

 

اکنون که دانستیم هُزوارش چیست به بیان نکته های جدیدی خواهیم پرداخت.

 

با خواندن نگاشته های بالا شاید به سردرگمی برسید. نخست اینکه هزوارش با ایدئوگرام یکی دانسته شده (بوسیله ی دکتر قریب، استاد رضی و بسیاری از دیگر دانشمندان)، در حالی که معنای ایدئوگرام با کاربرد هزوارش یکسان نیست. از سویی بر پایه واپسین بند نوشته ی بالا آنچه در زبان سومری آمده که (log.) یا واژه نگار نامیده می شود برابر با هزوارش دانسته شده است (بوسیله ی دکتر ارفعی). همه ی واژه هایی که از زبان خوزی به عنوان واژه نگار (log.) نمونه آوردیم (از کتاب پروفسور هلک) با معنا و کاربرد هزوارش برابری می کند.

از سویی آن پنج نشانی که در زبان پارسی باستان آمده نیز برابر با معنایی است که برای واژه نگار آوردیم در حالی که با تعریف هزوارش برابری نمی کند!!

 

حقیقت این است که من در دریافت سخن راستین سخت وامانده ام. از سویی کسانی که از آنها نام برده می شود دارای ارج و ارزش بسیارند و از سویی سخنان با هم همسان و سنجش پذیر نیستند.

شاید راه حل این باشد که هر زبان را در جایگاه خود تحلیل کرد و همه چیز را در هم نیامیخت!

----------------------------

 

بگذارید بر پایه تعریف های پیش گفته پیش برویم و خود به نتیجه ای برسیم.

(شاید که بیش از اندازه به ریزه کاوی پرداخته باشم و شاید ساده آن باشد که هزوارش را با دو واژه ی ایدئوگرام و لوگوگرام برابر بدانیم.)

(شاید هم در بیان تعریف ها دچار خطا شده باشم. البته تعریف هزوارش کاملا درست است ولی آن دو واژه ی دیگر شاید درست بیان نشده باشد!! در معنای ایدئوگرام و لوگوگرام به اندیشه نگار و واژه نگار تفاوتی میان دانشمندان نیست ولی شاید در تفسیر این معناها دچار خطا باشم!!)

(شاید هم با سه اصطلاح کاملا جدا روبروییم!!)

 

در اینجا چند مورد را بررسی خواهیم کرد. نخست واژگانی که از زبان سومری در زبان های بابلی و خوزی وارد شده است. همچنین واژگانی که در زبان سومری از زبانی نا معلوم وارد شده است.

دیگر واژگانی که از آرامی در پهلوی وارد شده است.

و سه دیگر واژه های کوتاه نوشت در خط پارسی باستان را بررسی خواهیم کرد.

 

معنای هزوارش کاملا مورد تایید بوده و بحث را از آن آغاز می کنیم. هزوارش ها واژگانی اند که از زبان آرامی وام گرفته شده اند و تنها شکل نگارشی و خطی آنها در زبان پهلوی و سغدی رایج بوده است. به این معنا که واژه ی آرامی را تنها از لحاظ نگارشی با خط پهلوی یا سغدی می نوشتند و سپس به زبان پهلوی یا سغدی می خواندند.

بگذارید بگونه ای دیگر بگویم؛ اگر زبان "ب" زبان وام دهنده نگارش واژگان (یعنی زبانی همچون آرامی که تنها نگارش خطی وازگان از آن وام گرفته شده) و "ت" زبان وام گیرنده (یعنی زبانی که واژه به آن زبان باید خوانده شود) باشد، آنگاه واژه ای به زبان "ب" و خطِ زبان "ت" نگاشته می شده است. ولی در هنگام خواندنِ کل سند که به خط و زبان "ت" بوده ، آن واژه ای که با خط "ب" نگاشته شده نیز به زبان "ت" خوانده می شود. این تعریف برای هر زبان و خطی امکان پذیر بوده و ویژه ی زبان های آرامی و پهلوی نیست. درست مانند این است که با خط پارسی بنویسیم «بِلُک» و در هنگام خواندن متن بخوانیم «سیاه».

 

دقیقا همین کار در زبان و خط سومری انجام می شده است. همانگونه که از سخنان دکتر ارفعی گواه آوردیم، بویژه واژگان شهرها با خط سومری ولی به زبانی ناهویدا نگاشته می شده و در هنگام خواندن برابر سومری خوانده می شده است. این دقیقا با تعریف هزوارش یکسان و همسان است.

برای نمونه می نوشته اند ŠEŠ.AB.ki و می خواندند Uri یا Urim یعنی شهر معروف و شناخته شده ی اور. (.ki در اینجا نشانگری است برای نام شهرها و به زبان سومری.)

یا می نوشته اند ŠIR.BUR.LA.ki  و می خواندند Lagash که شهر باستانی لاگاش است. و یا نام شهرهای دیگر چون Uruk ، Aratta و ... .

همچنین است واژگانی دیگر همچون اینکه می نوشته اند PA.TE.SI و می خوانده اند ensi2 یعنی فراماندار و حاکم. و یا نام برخی از مردمان سومری که گاه برابر سومری آن هویدا نشده است.

یا واژگانی چون MU-du به معنای "تحویل ، تحویل دادن" که بخش ریشه ی آن به سومری هویدا نیست!

 

همین روند درباره ی دیگر زبان های منطقه یعنی خوزی ، بابلی و آشوری نیز روی داده است. در هر سه زبان همیشه واژگانی ویژه به زبان سومری نگاشته و به زبان اصلی سند خوانده می شدند. البته در زبان خوزی گاه برخی واژه ها به زبان اکدی نگاشته شده است.

 

برای نمونه در زبان بابلی بازهم می توان به سراغ نام شهرها رفت:

در این زبان شهر بابل DIN.TIR.KI نوشته می شده و Bāb-ilu.māt خوانده می شده است. یا شهر خوزستان (ایلام) NIM.MA.KI نوشته و Elamtu.māt خوانده می شده است. (Elamtu خوانش اکدی کهن واژه است.) بسیاری از واژگان و نام ها را می توان در این زبان نمونه آورد. شاید در میان سه زبان سومری و بابلی و خوزی، این هزوارش ها بیش از همه در همین زبان بابلی بکار رفته باشند. شمار آنها در خوزی بسیار محدود است.

 

و در زبان آشوری می توان d.IM را یاد کرد که d.Adad خوانده می شده است. البته همین واژه در زبان بابلی نیز بوده است. در واقع زبان بابلی و آشوری دو گویش از زبان اکدی اند. حتی همین هزوارش با همین نویسه در زبان خوزی نیز آمده ولی خوانش برابر خوزی آن نامشخص است.

 

و در زبان خوزی می توان آنچه را پیش از این در بخش واژه نگار آوردیم برای نمونه یاد کرد، همچون:

h.KASKAL.lg , w.GEŠTIN.lg  h.MUŠEN.lg ,  w.GIŠ.lg ,  f.MUNUS.lg ,  که از چپ به راست به معنای "پرنده ، چوب ، زن ، راه و شراب" می باشند. یا ŠE.BAR.lg ,ZÍD.DA.lg ,  KÙ.BABBAR.lg ,  KÙ.GI.lg  که به معنای "جو، آرد ، سیم و زر" است.

 

و یا واژه ی PA.RU.lg که به معنای استر و قاطر است. این واژه به احتمال همان paru اکدی است. ولی در این باره کمی تردید نیز هست! ممکن است واژه ای خوزی باشد که از اکدی وام گرفته شده باشد. (یعنی یک واژه ی وام گرفته شده باشد و نه یک هزوارش!)

 

همین روند هم در زبان پهلوی اشکانی ، پهلوی ساسانی، سغدی نیز آمده است. در اینجا واژگان از زبان آرامی گرفته شده اند.

همچون واژه ی MN ، ZNH یا MNW یا MLK’ که هر چهار واژه از آرامی گرفته شده و به معنای «از، این، که، شاه» می باشد، که در هر سه زبان و به خط هر زبان نگاشته می شده ولی در هنگام خواندن برابر آنها خوانده می شده است. یعنی برای نمونه در پهلوی اشکانی، به خط اشکانی همین گونه نوشته شده ولی خوانده می شده است: šāh, kē, im, až. همین چهار واژه در پهلوی ساسانی šāh, kē, ēn, hač خوانده می شده است.

این گونه نوشتن حتی در بخش فعل ها نیز رایج بوده است که بیشتر ریشه فعلی به آرامی و شناسه ها به زبان اصلی نوشته می شده است.

 

بر پایه قرادادی فراگیر در همه ی زبان ها، واژگان هزوارشی را با حروف بزرگ واج نویسی می کنند.

 

اما درباره ی نویسه های پارسی باستان:

واژه شاه در زبان پارسی باستان «خشایَثی یَه xšāyaθiya» می باشد. که با افتاده شده "خ x" از آغاز آن و برخی دگرگونی های دیگر همان واژه ی «شاه» کنونی است. این واژه در پارسی باستان از 7 نویسه ساخته شده که اینگونه نشان می دهند :  /x S a y o I y / : x-š-a-y-θ-i-y :که برای کاهش حجم بسیار زیادی از نویسه ها ـ از آن روی که این واژه بسیار پرکاربرد بوده است ـ این 7 نویسه را به 1 نویسه ی جدید کاهش دادند. این نویسه را از آن روی که همان واژه ی پیشین است ولی به گونه ای فشرده شده، بازهم همان xšāyaθiya می خوانند. اما برای جدا ساختن این دو حالت در واجنویسی ها، به ناچار آن را به شکل قرادادی نشان می دهند. نگارش میخی آن /q/ است. باید توجه داشت که این نگارش با آنچه تاکنون از دیگر زبان ها نمونه آوردیم متفاوت است. در آنجا واژه ای از زبانی دیگر می آمد، اما در اینجا همان واژه کوتاه شده است. در همه ی سنگ نوشته ها تنها 5 واژه اینگونه کوتاه شده اند. که واپسین و جدیدترین آنها (بدلیل اینکه تنها در کتیبه های جدید تر دیده می شود) /`/ : BG : baga  می باشد. در دو مورد هم دو شکل نگارشی بکار رفته است. (برای واژه ی اهورامزدا و واژه سرزمین). پس اینها نمی توانند هزوارش دانسته شوند. حال چگونه است که دکتر قریب که نزدیک به 30 سال زبان پارسی باستان را در دانشگاه آموزش می داده اند، چنین گفته اند جای پرسش دارد! و بر پایه تعریف های ارائه شده باز این واژه ها لوگوگرام Logogram هستند تا اینکه آنها را ایدئوگرام بدانیم! در باره این تناقض سخنی برای گفتن ندارم!! (البته به این نیز باید توجه داشت که این سخن ایشان را از کتاب یا نوشته ی معتبری از ایشان نیاورده ام! چون به چنین سندی دسترسی نداشتم!)

 

اما ببنیم که آنچه از زبان های بابلی ، خوزی و سومری تاکنون هزوارش خواندیم کدام اصطلاح ایدئوگرام یا لوگوگرام هستند. و آیا در میان آنها حالت های خاص هست یا نه!

در زبان خوزی از واژگان زیادی نام بردیم و گفتیم که واژه نگار (log.) خوانده می شوند و دیدیم که دقیقا هزوارش هم هستند. اما آنها بر پایه ی تعریف ارائه شده از واژه نگار، نمی توانند واژه نگار باشند و بیشتر به نظر می رسد ایدئوگرام باشند!! ولی من اینکه آنها ایدئوگرام باشند را نمی توانم بپذیرم. و بیشتر بر آنم که بایستی واژه نگار باشند. درباره ی زبان بابلی نیز داستان همین است.

اما یک مورد جالب در میان آنها هست:

واژه ی m.sunki با دیگر واژگان به روشنی متمایز می شود. بگذارید بیشتر توضیح بدهم. واژگان هزوارشی همانگونه که در مورد زبان آرامی و پهلوی نیز

تا حدی دیده می شود، معمولا با نویسه ها یا نشانه هایی نوشته می شوند که برابر آنها در زبان مبدا (زبانی چون آرامی که از آن وام گرفته شده) نیز بکار رفته است. برای نمونه همانگونه ی که پیش از این گفته شده هزوارش DUMU در زبان بابلی و خوزی دقیقا با همان نویسه ای نوشته می شود که در زبان سومری نوشته می شود. (کمی شکل نگارشی بدلیل تغییر زبانی و فاصله زمانی دگرگون شده ولی اصل نویسه در همه یکی است.) یا واژه ی GIŠ در هر سه زبان با یک نویسه نوشته می شود، همان که دارای ارزش آوایی iz است. یا همین گونه است واژگان SAL ، NUMUN ، GUD ، ITI/ ITU ، NA4 ، KU3 و ... . که البته مسلم است که خوانش هر کدام در هر زبان متفاوت بوده و با واژگان همان زبان خوانده می شود.

 

دو بند که در پی می آید نیز جستاری جدا از نوشتار ماست، پس می توانید از آن در گذرید.

اما احتمالا درباره ی واژه ی m.sunki یک استثناء وجود دارد. این واژه همان گونه که گفته شده در سومری با lugal برابر است. نویسه lugal از سومری تا بابلی خیلی دگرگون شده ولی بازهم اصل یکی است (در اکدی کهن بیشتر به شکل سومری نزدیک است که البته دلیل هم دارد). بنابراین در بابلی این واژه را به شکل هزوارشی m.LUGAL می نویسیم. اما در زبان خوزی این واژه با نویسه ای نگاشته می شود که با نویسه ی lugal شباهتی نداشته و ندارد! احتمال اینکه روندی که درباره ی واژه ی پارسی باستان «شاه» روی نموده در این باره روی داده باشد، کم نیست. یعنی در این مورد ویژه، نویسه ی m.sunki جایگزین m.su-un-ki شده است! اما دلایلی این سخن را رد می کند. در آجر نوشته های زیگورات ایلامی چغازنبیل در کنار صدها آجر نوشته ای که به زبان ایلامی (خوزی) میانه نگاشته شده است، شماری هم به زبان بابلی هستند (البته احتمالا به خط خوزی میانه)؛ در عبارت معروف «شاه شوش و انزان» که در سندهای بابلی آن آمده است، واژه ی شاه (در بابلی šarru, šar) با نویسه ای آمده که دقیقا همان m.sunki خوزی در دوران هخامنشی است.

البته در این اسناد که به زبان خوزی هستند واژه ی شاه همیشه m.su-un-ki-ik نوشته شده و من تاکنون نمونه ای که از کوتاه شده استفاده کرده باشد را در میان آنها ندیده ام.

ضمنا شاید این را بشود اینگونه توضیح داد که چون این سندها به خط خوزی و به زبان بابلی نوشته شده اند پس اینبار در زبان بابلی به شکلی استثنایی از هزوارش خوزی استفاده شده باشد. یعنی بجای اینکه آن را آقای شیل m.EŠŠANA دانسته و سپس آن را šar خوانده اند، بایستی آن را m.SUNKI دانست و سپس آن را šar بخوانیم! توضیح درباره ی چنین دگرگونی های ساده نیست و بایست به دوره های گوناگون خط ها و زبان ها تسلط داشت. از این رو از این بحث می گذریم و این استثناء را در نظر نگرفته و آن را همچون دیگر نویسه ها و واژگان خواهیم دانست.

 

نتیجه ی پایانی این که اصطلاح ایرانی هزوارش با دو اصطلاح لاتین پیش گفته چندان همسان و همخوان نیست. ولی ارزش این جستار تنها در یادآوری آن است وگرنه در نتیجه کاربردی چندان تفاوتی ندارد. به هر روی از این بحث در می گذریم ... .

 

هنوز چند بخش دیگر مانده ... . 

یادداشتی درباره زبان آرامی و ...

با سلام به شما دوستان عزیز

درباره ی زبان آرامی و آریایی پیش از این نیز توضیحات کوچکی داده ام و نگارش نوشته ای جامع را وعده داده بودم. اما اکنون به چند دلیل از این کار پرهیز کرده ام.

نخست اینکه بحث بر سر چیزی که هنوز نظر قطعی درباره ی آن وجود ندارد وقت زیادی را از پرداختن به آنچه بیشتر اهمیت دارد می گیرد...

 

و در پایان درباره ی نام زردشت در دوران هخامنشی باید بگویم که ....

ادامه مطلب ...

مهر سبز یشمی شهربان بلخ در دوران هخامنشیان

‌‌‌‌نگارش 19 فروردین ماه 86

ویرایش در 31 امرداد ماه 86

مْهر سبز یشمی شهربان بلخ (خشَثرَپاوَن باختریش)

برگرفته از سایت فر ایران FareIran.com

 

بررسی مُهر یشمی هخامنشی  به دست آمده در اسدآباد همدان ،‌ سخنان سنگ نوشته‌ی بیستون را درباره‌ی شهربان بلخ (خشَثرَپاوَن باختریش) و رویدادهای دوران فرمانروایی داریوش یکم تأیید می‌کند. (بدون این مُهر هم این گفته‌ها پذیرفته و تایید شده است!!)

 

پس از کشف یک مُهر استوانه‌ای نزد گروهی از قاچاقچیان اشیای عتیقه ، بدست نیروی انتظامی ناحیه‌ی اسدآباد ، کوشش کارشناسان برای بررسی‌های تاریخی و زبان‌شناسی این مُهر استوانه‌ای آغاز شد.

 

فریبا شریفیان ، متخصص زبان‌های باستانی و کارشناس میراث فرهنگی همدان درباره‌ی ویژگی‌های این مُهر و نتایج به دست آمده از بررسی‌های خود گفت : «‌‌‌اگرچه تاریخ و محل کشف آغازینِ مُهر هویدا نیست ‌،  اما نوشته‌ها و نقوش کندکاری شده بر آن نکته‌ها و موارد جالبی را بازگو می‌کند.»

 

در یک طرف این مُهر ، نوشته‌ای به خط میخی و زبان پارسی باستان نقش شده که چنین است : « ‌‌‌‌دادَرشیش خشَثرَپاوَن بلخ ».

 

دادَرشیش از نام‌های خاص ایران باستان است که در خط خوزی (ایلامی) «دَ ـ تور ـ شی ـ ایش : داتورشیش da-tur-ši-iš» و در خط بابلی «دَ ـ دَ ـ اَر ـ شو : دَدَرشو da-da-ar-šú» نگاشته شده و در زبان سانسکریت ، به معنای دلیر ، بی‌باک و جسور است . این نام از ریشه darš- به معنای "جرات کردن" گرفته شده ، که با واژه‌ی dire در زبان انگلیسی به معنی جرات و شجاعت ، هم‌ریشه است.

 

در تاریخ ایران ‌باستان ، دو کس با این نام شناخته شده‌اند و داریوش یکم شاه بزرگ هخامنشی در سنگ نوشته‌ی بیستون از آن‌ها ، یاد کرده است.

 

نخستین کس ، دادَرشیش ارمنی است که بر پایه‌ی نوشته‌ی ستون دوم سنگ‌نوشته‌ی بیستون ، به فرمان داریوش برای سرکوبی شورشیان به ارمنستان فرستاده شده است و دومین کس با این نام ‌، دادَرشیش ، شهربان یا خشَثرَپاوَن (ساتراپ) بلخ است که داریوش در بند سوم از ستون سوم سنگ‌نوشته‌ی بیستون (بند سی و هشتم) از او چنین یاد کرده است : (واژه به واژه)

 

: d-a-d-r-š-i-š : n-a-m : p-a-r-s : m-n-a : b-d-k : b-a-x-t-r-i-y-/a : x-š-ç-p-a-v-a : DB 3, §3:13-14 (§38, OP)

v.da-tur-ši-iš hi-še v.par-šir ki-ir v.ú v.li-ba-ru-ri v.ša-ak-ša-ba-ma-na-me h.ba-/ak-ši-iš : DB 2:80-81 (§38, Xu.)

(داریوش شاه گوید : ... سپس من) دادَرشیش نامی پارسی ، یکی از بندگانم را ، خشَثرَپاوَن در باختریش (بلخ) ، (را به سوی او فرستادم).

 

به اعتقاد شریفیان ، جنس مُهر و بررسی آن اهمیت ویژه‌ای دارد. این مُهر ، سبز رنگ و از جنس یشم است.

 

وی درباره‌ی نقش‌های کنده شده بر پشت مُهر چنین گفت : «نقش پشت این مُهر ، شرح کشتن شیر بدست داریوش شاه است. تصویر مردی سوار بر اسب را نشان می‌دهد که تیر و کمان در دست دارد و آماده تیراندازی به یک شیر است. بر بالای این نقش نیز نماد بالدار اهورامزدا* کنده شده است.»

شکل استوانه‌ای مُهر مورد نظر نیز ارزش فراوان دارد. هم‌زمان با تحولات اقتصادی ـ سیاسی و بازرگانی به تدریج مُهرهایی به شکل استوانه یا لوله‌ای با نقش‌ها و عبارت‌های گوناگون ساخته شده است.

 

شکل استوانه‌ای این مهر نیز حکایت از رشد مناسبات تجاری ـ اقتصادی آن روز و ارزش و کارکرد این مُهرها در این زمینه دارد.

 

بنا بر پژوهش‌های انجام‌گرفته ، تاریخ مُهر در ایران به چند هزار سال پیش از میلاد (همچون مُهرهای یافته شده در شهر سوخته و جیرفت در کنار هلیل‌رود) بازمی‌گردد. کاربرد مُهر در زمان هخامنشیان نیز جنبه اداری و دیوانی داشته و هر عضو دربار شاهنشاهی هخامنشی که به نحوی با سازمان اداری شاهنشاهی سر و کار داشت ، می‌بایست مُهری را همواره به همراه داشته باشد. با نگرش به این‌که شهربان‌ها (ساتراپ‌ها) از مهم‌ترین کارگزاران دیوانی بودند ، کشف و بررسی این مُهر از ارج و ارزش تاریخی بسیاری برخوردار است.

 

--------------------

*ـ در اصل نوشته آمده : "نماد داریوش در حالت عروج" که این گفته درست نیست ، چون این نقش در دوران همه‌ی شاهان هخامنشی و حتا پیش از آن‌ها نیز بوده است ، مگر اینکه آن را نقش عروج فروهر شاه ایران به معنای کلی بدانیم. بیشتر آن را نشانی از اهورامزدا می‌دانند ، گرچه درستی این سخن نیاز به پژوهش‌های ویژه دارد.

ـ در این نوشته همه جا واژه‌ی یونانی ساتراپ بکار رفته بود و تنها در واپسین خط در داخل کمانک واژه‌ی شهربان آمده است. نمی‌دانم این چه نگارشی است که همیشه واژگان یونانی و عربی بر واژگان پارسی پیشی گرفته و کوشش در کاربرد واژگان انیرانی است ! زمانی هم که دو واژه‌ی ایرانی و انیرانی به گونه‌ای هم‌معنا و مترادف بکار برده می‌شود ، همچون " اداری و دیوانی " نخست واژه‌ی انیرانی آورده می‌شود! بسیاری از واژگان انیرانی را بدون آنکه به روانی سخن آسیبی وارد آید می‌توان با واژگان زیبای پارسی جانشین کرد. در این نوشته که دوباره من آن را ویرایش و بازپیرایی کردم بسیار کوتاه به این سخن پرداخته شده و تنها چندی از واژگان جایگزین شده است. البته بسیاری چیزها نیز به آن افزوده شد.

این ایراد در همه‌ی نوشته‌های ما ایرانی‌ها و بویژه‌ی روزنامه‌نگاران دیده می‌شود.