سرآغاز گل نوشته های پارس

داستان بزرگ ترین رویداد فرهنگی سده گذشته

 

چندی بود کاوش ها سرو سامانی پیدا کرده بود و امروز هم به سان روزهای پیش کاوش و کند وکاو در ویرانه های تخت جمشید ادامه داشت .

هنوز کسی نمی دانست نام اصلی اینجا چیست و هیچ امیدی هم به دانستنش نبود . اگرچه که شاید پاسخ بسیار نزدیک بود !

اما ناگهان در یکی از این روزها پرده از راز های گذشته ی با شکوه این سرزمین برداشته شد ، با زدن هر کلنگ کار پیش می رفت که به یکباره ارنست فریادی از روی خوشحالی برکشید و براستی بر روی پای خود بند نمی شد ، ولی حتا او هم نمی دانست دقیقا چه شده و چه خواهد شد . نمی دانست که ... .

30000 گل نوشته !!

 

دو سال پس از این رویداد این گل نوشته ها در حدود 50 صندوق چوبی دربردارنده ی بیش از 2100 جعبه‌ی مقوایی و چند پیت نفتی آغشته به پارافین آب‌شده ، از راه دریای بوشهر به آمریکا برده شد.

بیش از 15 سال گذشت ولی این روی داد گویی به فراموشی سپرده شده بود !

این روزها جنگ و خونریزی همه جا رو گرفته بود و دیگر کسی به این چیزها فکر نمی کرد . دیگر کسی به خوشحالی آن روز ارنست و دوستانش اهمیتی نمی داد! ولی نه ... .

وضع به شکل معجزه آسایی دگرگون می شد .

درست در همین روزها این جرج بود که هزاران کیلومتر آن طرف تر شبانه روز کار می کرد . چندین سال کارش ادامه داشت ، بی وقفه و بدون توجه به بی خیالی باقی مردم دنیا .

این جا آمریکا بود و شاید کمی از باقی دنیا آرامتر ، از این رو شرایط برای پژوهش مهیاتر بود .

پس از نزدیک به یک دهه پژوهش با چاپ نتیجه ی این کوشش های شبانه روزی ، جرج کمی آرام و از شدت کارش کاسته شد . شاید در دل آرامشی ژرف را حس می کرد و از این که بازهم چون همیشه کاری سترگ را به پایان رسانده بود احساسی سرشار از غرور داشت .

در این زمان شاید بیش از چهار دهه از عمر او می گذشت .

آن زمان کم کم آتش جنگ خاموش شده و دنیا دگرباره خود را باز می یافت .

هزاران نفر مرده بودند بدون اینکه از این کشف ارنست و کوشش جرج کمترین آگاهی ای داشته باشند .

جرج تنها نبود ، در آغاز به همراه استادش آرنو پابل و دوستانش ریچارد هلک و پوور به این کار همت گماشته بود ولی او نخستین کسی بود که کتابی ارزشمند را به جهانیان تقدیم داشته بود . 

 

 

آری ، آن ارنست امیل هرتسفلد  باستان شناس سرشناس آلمانی بود که در زمان رضا شاه به ایران آمده بود و در سال های 1312-1313 (1933-1934) در ایران و در تخت جمشید به کاوش می پرداخت . او در سال 1888 بدنیا آمده بود و در سال 1948 از دنیا رفت . وی یک باستان شناس آلمانی بود . 

 

ناگهان کشفی بزرگ روی داد و در گوشه ی خاوری  باروی تخت جمشید تکه های گِل خشک شده در دل این کاخ ها پیدا شد .

آقای محمد تقی مصطفوی که مسئول آن زمان تخت جمشید بود می گفت : زمانی که آنها را در صندوق های ویژه ای که شرکت نفت فراهم کرده بود می چیدم شمار آنها از سی هزار فراتر بود .

بیش از 6000 تا از آنها کاملا سالم و باقی کمی آسیب دیده بودند .

 

کسی شاید آن زمان واقعا نمی دانست چه شده و چه قدر آن روز سرنوشت ساز بوده است .

این گل نوشته ها در آبان ماه سال 1314 خورشیدی از راه بندر بوشهر به رسم امانت به موسسه ی شرق شناسی دانشگاه شیکاگو در آمریکا فرستاده شد .

البته سه سال پس از کشف نخست ، در کاوش های اسمیت نیز شماری در حدود 750 گل نوشته در بخش گنجینه ی تخت جمشید یافت شد . (سال 1315-1317 برابر با 1936 - 1938) که بازهم به آمریکا فرستاده شدند .

 

به دلیل بازه ی زمانی کوتاهی که این گل نوشته ها در آمریکا می بایست می ماند دانشمندان دانشگاه های آمریکا بویژه شیکاگو بی درنگ دست بکار شده اند . چند ماه کار پارافین زدایی و مرتب سازی این گل نوشته ها به درازا کشید و شاید در آغاز سال 1937 بود که آماده ی خواندن و رمزگشایی شدند .  

در آغاز آرنو پابل Arno Poebel استاد سومر شناس در دانشگاه شیکاگو به همراه سه دوست و شاگردش به نام های دکتر جرج گلن کامرون George Glenn Cameron و ریچارد تردوِل هَلِک Richard Treadwell Hallock و م. پوور M. Pouvres به بازخوانی و شاید رمزگشایی این گل نوشته ها پرداختند .

شاید نخستین نوشته ای که در این باره چاپ شده مقاله ی آرنو پابل باشد که یک سال پس از نخستین کوشش ها در سال 1938 با نام

 "نام و چینش ماه های پارسی باستان و ایلامی در دوران هخامنشی"

 "The names and the order of the Old Persian and Elamite Months During the Achaemenian period"  

به چاپ رسید . این مقاله اکنون بسیار کهنه شده اگرچه که گفته های درستی را در بر دارد . برای نمونه نام های ایلامی ماه ها که در این مقاله آورده شده ، در واقع همان نام های پارسی باستان با رسم الخط و ترانویسی ایلامی است. وگرنه نام های ایلامی ماه ها یک دو دهه پس از آن شناخته شدند .

 

در این مقاله آرنو پابل به نام ماه های گاهشماری هخامنشی می پردازد و گل نوشته های پارسه را با نام Pers. نامگذاری کرده ، که کوتاه شده ی Persepolis است .

وی به روشنی بیان می کند که خیلی سریع باید کار را پی بگیریم چون این گل نوشته های بزودی باید به ایران برگردانده شوند ولی اکنون 70 سال است که این گفته به حقیقت نپیوسته است .

می گویند شمار 37074 تکه گل نوشته و خرده لوح که ارزش پژوهشی نداشته اند در سال 1350 خورشیدی به ایران بازگردانده شده است ولی شاید این گفته اصلا درست نباشد ! 179 گل نوشته نیز در سال 1327 (1948 ترسایی) به ایران بازپس داده شده بود . 300 گل نوشته ی دیگر نیز در سال 1383 به ایران بازگردانده شد .

 

تنها متخصص این زبان و دبیره در ایران ، دکتر عبدالمجید ارفعی می باشند که نزدیک به 8 سال با پروفسور هلک بر روی این گل نوشته ها بکار پرداخته اند.

ادامه را از زبان ایشان می خوانیم:

 

دکتر عبدالمجید ارفعی : لوح‌های گلی امانت داده‌شده به دانشگاه شیکاگو به هیچ دولتی تعلق ندارند و همه‌ی ایرانیان مالک آن‌ها هستند. لذا در هیچ کجای دنیا اموال یک ملت را نمی‌توان حراج کرد.

 

 

" این لوح ها در سال 1313 هجری خورشیدی کشف شده بودند . در آن زمان ، با موافقت دولت ایران ، در 50 صندوق چوبی شامل حدود دوهزار جعبه‌ی مقوایی و چند پیت نفتی که در تخت جمشید (پارسه، پرسپولیس) آن‌ها را به پارافین آب‌شده آغشته کرده بودند، از طریق بوشهر به آمریکا فرستاده شدند. در همان زمان، قرارداد و موافقت‌نامه‌ای نیز تدوین شد که در آن آمده بود ، ایران لوح‌هایی گلی را برای رمزگشایی و خواندن به امانت به دانشگاه شیکاگو که مشغول کاوش تخت جمشید بود، می‌سپارد .

 در اواخر سال 1936 میلادی برای حدود دو یا سه ماه، گل‌نوشته‌ها را پارافین‌زدایی کردند تا سال 1937 میلادی، آن‌ها برای مطالعه آماده شدند.

 

این نوشته همچنان ادامه دارد ...

اشتباه های بسیار شگفت!! فرانسوا والا دانشمند فرانسوی

با درود به دوستان

اکنون بر آنم تا برخی اشتباه های کوچک و گاه بسیار شگفت!! فرانسوا والای فرانسوی یکی از دانشمندانی که درباره ی ایلام و زبان ایلامی کار می کند را بر شما هویدا سازم.

از وی مقاله ای تحت نام زیر در سال 1994 ، در مجله ی مطالعات شرق چاپ شد.

Deux Tablettes Elamites de l'Universite de Fribourg

 

مقاله ای که بسیار مهم است و به خواندن دو گل نوشته ی تخت جمشید در دانشگاه فریبروگ می پردازد.

نخستین پرسش اینست که این دو گل نوشته چگونه سر از دانشگاه فریبورگ درآوردند؟! همچنین یکی یا شاید بیشتر در موزه لوور ، یکی در موزه بریتانیا و چند تا در حراجی الن مِیِر بفروش رسیده! و ... نیز هست؟! آیا جز اینست که همه ی این گل نوشته در سال 1312و 1317 بدست آمده و یا به دانشگاه شیکاگو فرستاده شدند که چندی از آنها به ایران برگشته یا از همان آغاز به موزه ی ملی ایران (ایران باستان) سپرده شدند و اکنون چندی از آنها به موزه ی پارس در شیراز منتقل شده است.

اکنون این پرسش پیش می آید که این چند ده گل نوشته ی پراکنده چگونه به دست این موزه ها یا دانشگاه ها یا حراجی ها سپرده شده اند!! جز این است که یا دانشگاه شیکاگو آنها را خرده فروشی !! یا ... کرده است و یا اینکه در ایران یکی یکی آنها را کش رفته و به اروپایی ها فروخته اند؟! ؟؟! یکی به این پرسش پاسخ بدهد؟!

 

این گل نوشته را چندین سال پیش در برگه ی 31 کتاب از زبان داریوش دیده بودم و متوجه متفاوت بودن متن آن با متن گل نوشته ای که در زیر همان برگه آورده شده (فقط ترانویسی لاتین به همراه برگردان پارسی) شده بودم ، که سرانجام پس از بازخوانی متن پشت این گل نوشته ، در نوشتاری به این مهم پرداختم.

بیش از یک سال پیش این نوشته در دسترس دوستان گذاشته شد و این درحالی بود که نشانی از آن نیافته بودم و تنها از روی عکس آن را بازخوانی کرده بودم. بازخوانی پشت گل نوشته بدین سان بود :

 

                        PAP! 12? d.

ITU.lg ha-tu-ma h.be-ul 18-

um-me-man-na d.ITU.lg-na a-ak d.

ITU.lg-na 1 UDU.NITÁ.lg  du-man-ra

m.ka-me-iz-za tal-li-iš du-me

m.ma-ra-za ik-ka-mar du-iš-

da

خط نخست که تنها بخش پایانی آن آورده شده چون در لبه ی بالایی بود اصلا قابل رویت نبود و به سختی چند نویسه ی بالا را در آن حدس زدم که زیاد هم درست نبود.

اما چند هفته پیش متن لوحی با نام PFFA را در سایتی اسپانیایی دیدم. در آنجا متن ترانویسی با برگردان اسپانیایی آمده بود. متن پس از برگردان آن به رسم الخط هلک اینگونه است ، در اینجا تنها دو بند پایانی آورده شده است :

PFF A

  

     4.     6 d.ITU.lg ha-du-ma h.be-ul 18-um-me-man-na d.ITU.lg-na a-ak d.ITU.lg-na 1 UDU.NITÁ.lg du-ma-an-ra

     5.     hw.ka-me-iz-za tal-li-iš du-me hw.ma-ra-za ik-ka-mar du-iš-da

 

اما در اینجا نشان m. هلک که بایستی به گونه ی hh. نوشته می شد ، hw. نگاشته شده است! (که مطمئنا خطای نوشتاری است!)

hw. = hh. = m.

یکی دو هفته پیش به اصل مقاله دسترسی پیدا کردم. در آغاز درباره ی گل نوشته ی PFF A چنین نگاشته بودم :

این گل نوشته بسیار شبیه و همسان گل نوشته ی برگه ی 31 کتاب از زبان داریوش است ولی آن نیست و این را کاملا مطمئن هستم. (du-man-ra, ha-tu-ma :: du-ma-an-ra, ha-du-ma)

بله ، من مطمئن شدم این دو یکی نیست چون دو واژه بدرستی با هم متفاوت بود! ولی پس از بدست آمدن اصل مقاله و دیدن عکس این لوح در آن مقاله متوجه ی اشتباه نویسنده و به خطا رفتن خودم شدم. آری فرانسوا والا بدرستی خطا کرده بود. او بجای نگاشتن man از دو نویسه ی ma-an استفاده کرده بود که به هیچ وجه درست نیست. نشان du را نیز اشتباه کرده است. اگرچه شاید چند درصد حق با وی باشد ، ولی بدرستی با توجه به این که دو بارِ دیگر ، نشان du در این نوشته بکار رفته ، میتوان مطمئن بود که این نشان tu است. بدلیل خرابی جزیی این نویسه نظر دادن کمی مشکل است. ولی نشان tu کاملا با آنچه دیده می شود جور است در حالی که du خیر! همچنین در این واژه نشان du به ندرت بکار می رود!

 

از سویی در این نوشته PAP اصلا بکار نرفته و عددی که من پنداشته بودم شاید 12 باشد ، 6 بوده است.

 

اما اینها خطاهایی در ترانویسی این گل نوشته است که شاید در هنگام نگارش روی داده باشد ، ولی خطایی دیگر در این نوشته دیده می شود که بدرستی فهم ناقص نویسنده را از زبان ایلامی و گل نوشته های پارسه می رساند! (البته شاید من کمی تند رفته باشم ولی خودتان داوری کنید! وی دچار اشتباهی عجیب شده است!)

 

زمانی که به آوردن یادداشت هایی برای گل نوشته ی دوم می پردازد ، در همان آغاز چنین خطایی کرده که :

او به آوردن گل نوشته ی شماره ی PF 431 از کتاب هلک با ترجمه ی انگلیسی وی می پردازد. برگردان را مطابق با کتاب هلک می آورد ولی اصل ترانویسی

گل نوشته را از رسم الخط هلک به رسم الخط م. ج. استیو بر می گرداند. در واقع پروفسور هلک نویسه های ایلامی را به گونه ای ساده تر و از سویی درستر آورده اند در حالی که استیو ، والتر هینتس ، فرانسوا والا و حتی پروفسور استولپر از رسم الخطی بر مبنای نگارش بابلی بهره می گیرند. که البته همه الزاما یک گونه نیست!

در برگردان این گل نوشته از رسم الخط هلک به نگارش فرانسوا والا چنین خطایی پیش آمده است :

نگارش هلک که البته نام ها حذف شده و با PN نشان داده شد :

40 ŠE.GIŠ.Ì.lg kur-min NP1-na NP2 du-ša w.Ì.lg hu-ut-taš-ta h.be-ul 24-na

و اینهم نگارش فرانسوا والا :

 

40 ŠE GIŠ Ì MEŠ kur-mán NP1-na NP2 šá GIŠ Ì MEŠ hu-ut-taš-tá be-ul 24-na

اما اشتباه هایی که باید بازگو شود :

از فرانسوا والا می پرسم ŠE را به چه معنایی گرفته اند!! آیا براستی با نشان iz (با ارزش هجایی GIŠ) آشنا هستند!! می دانند واژگان روغن و کنجد که در این گل نوشته آمده براستی کدام واژگان ایلامی بوده اند!!

ŠE در زبان سومری به معنای جو می باشد. در گل نوشته های تخت جمشید به گونه ی هُزوارشی (Logogram) بسیار بکار می آید و در ترکیب هایی به شکل :

ŠE.GIŠ.Ì.lg (کنجد) ،  ŠE.BAR.lg(جو / غله) ، ŠE.GIG.lg (احتمالا گندم!) و  ŠE.GAL.lgو ... می آید. در واقع همیشه بر سر واژگانی که از دسته ی غله ها هستند می آید. من ندیده ام در جایی ŠE تنها بکار آید!!

اما نویسه ای با ارزش هجایی GIŠ کاملا شناخته شده است که هلک برای آن دو آوای iz, is را می آورد. دیگران همگی نیز همین دو ترانویسی را بکار می برند.

اما برخی از نویسه ها علاوه بر آواهای ایلامی ممکن است در هُزوارش های سومری نیز بکار بیاند. این نویسه نیز چنین است و در شکل هزوارش (Log.) ها به گونه ی GIŠ می آید. (همه نیز همین گونه می نویسند).

ولی حالت دیگر اینست که برخی از نویسه ها ممکن است به عنوان نشانگر (determinate) بکار آیند. در ایلامی این نشانگر ها بسیار بکار می آیند.

مثلا d. نشانگر این است که واژه ی بعد از آن به نام یک خدا یا به واژه ای الهی اشاره دارد. یا v. برای مردان بکار می آید و f. برای زنان و ... .

(این سه را دیگران AN ، m. (یا I) و SAL.) می نویسند.

یکی از این نشانگرها (det.) همین نویسه ی مورد گفتگوی ماست که در آغاز واژگانی که به درخت ، چوب ، گیاه ، میوه و ... اشاره دارد هویدا می شود. این نویسه بنا به نگارش هلک در حالت det. به شکل w. نوشته می شود و بنا به نگارش دیگران برابر با شکل log. و ارزش هجایی آن ، یعنی GIŠ.

پس دانستیم نویسه ای با ارزش GIŠ بنا به نگارش هلک iz, is, GIŠ (log.), w. (det.) می باشد.

دیگران آن را iz, is, GIŠ (log.), GIŠ (det.) می نگارند.

(معمولا هزوارش ها را با حروف بزرگ و نشانگر ها را با حروفی بالاتر از خط می نویسند. به متن ها نگاه کنید.) (البته پروفسور هلک نشانگر ها را بالاتر ننگاشته اند ولی برای همسنجی با نگارش فرانسوا والا تنها در همین یک مورد نگارش را تغییر دادم.)

اما ببنیم نادیده گرفتن چنین مطلبی چه بر سر متن ما آورده است.

 

برگردان پارسی متن چنین است :

40 (بار) کنجد ، فراهم شده بدست NP1 ، NP2 دریافت کرد و روغن تهیه کرد. سال 24 ام.

 

نویسه ی با ارزش هجایی GIŠ در این متن 2 بار بکار رفته است. بار نخست بگونه ی هزوارشی و بخشی از هزوارش سومری کنجد  ŠE.GIŠ.Ì ، و بار دوم بگونه ی نشانگر ، پیش از واژه ی روغن.

 

اما فرانسوا والا این دو را در هم آمیخته ، هر دو را نشانگر دانسته است. و بخشی از واژه ی کنجد را همچون واژه ی روغن نگاشته و بخشی از آن را به شکل ŠE رها کرده است.

در واقع وی در برگرداندن نگارش هلک به نگارش دیگران ناتوان بوده است!!

GIŠ نخست ، بخشی از هزوارش کنجد بوده در حالی که ایشان آن را نشانگر واژه ی روغن دانسته اند!!

ضمنا پسانتر واژه ی du-ša را به شکل šá نوشته است!! شاید در اینجا نشان du- از قلم افتاده است ، ولی پس از دیدن خطای فاحش نخستین ، من به خود اجازه می دهم چنین بیاندیشم که ایشان اصلا متوجه ی معنای واژه ی du-ša "دریافت کرد" نبوده و آن را با زبان بابلی درآمیخته است! šá در زبان بابلی حرف ربطی است که معمولا معنای "که" را می دهد.

ضمنا شما را به این نکته نیز رهنمون می شوم که احتملا وی اصلا معنای واژه ی ŠE را در نیافته است. زیرا چنانچه به اصل مقاله نگاه کنید خواهید دید که ŠE را اگرچه با حروف بزرگ نگاشته ولی اندازه ی آن برابر با دیگر نویسه های معمولی است!!

در واقع باید بدانید که پروفسور هلک هزوارش ها را اگرچه با حروف بزرگ می نوشته اند ولی سایز و اندازه ی آنها (ارتفاع نگارش حروف) برابر با دیگر نویسه ها بوده است.

(برای درک بهتر باید بگویم متن های را با فونت شماره 16 و هزوارش ها را با شماره 14 و البته حروف بزرگ نگاشته اند.) معمولا دیگران این کار را نمی کنند و کلا هزوارش ها را با حروف بزرگ می نویسند بدون اینکه اندازه آنها را کاهش دهند!

در اینجا فرانسوا والا واژه ی هزوارشی GIŠ Ì MEŠ را با حرف بزرگ و اندازه معمولی بدون کاهش ارتفاع نوشته در حالی که ŠE را بدون دانستن واقعیت موضوع ، برابر با اندازه هلک رونویسی کرده اند (کوچک کرده است)!! یعنی چه! نمی دانم!! اگر هزوارش ها را با حروف بزرگ نوشته اند ! پس ŠE را چه پنداشته اند!! که اندازه ارتفاع آن را همچون واژه ی روغن ننگاشته اند اگرچه با حروف بزرگ نگاشته شده ... !! در واقع ایشان اصلا متن را نفهمیده اند!! اگر جز اینست بگویید!!

برای از بین رفتن هر گونه شکی بخش مربوط از نوشته ی ایشان را درعکس زیر ببنید :

و داوری خود را بگویید!! واقعا هلک چیز دیگری بوده است. روانش شاد!

خدا را شکر اکنون او چشم از جهان فروبسته ! وگرنه با دیدن چنین برداشتی از نوشته اش دق می کرد!

این را نمی توان خطای چاپی دانست! چون این مقاله ها با دقت خاصی نگاشته می شوند.

از سویی باقی متن ها خطایی جز این ندارند! نمی دانم علم او را بپذیرم یا حواس پرتی و ناتوانی اش را!

 

معنای این لوح بر پایه نگارش ترانویسی فرانسوا والا چنین است:

40 جو! روغن! ، فراهم شده بوسیله NP1 ، NP2 که روغن درست کرد. سال 24 ام.

 

بخش ۲ - کتاب پژوهش های هخامنشی

کتابی بسیار ارزشمندی از ماری کخ با نام پزوهش های هخامنشی چاپ شده است. وی با دقت ویژه ای گل نوشته های پارسه را واکاوی و وارسی کرده است. این کتاب بدست آقای امیر حسین شالچی به پارسی برگردانده شده است.

در اینجا کوشش شده است تا به بررسی گل نوشته های پارسه پرداخته شود ، در این راستا کتاب یاد شده بکار رفته است.

برای نمونه بند پایانی برگ 13 و برگ 14 این کتاب دقیقا آورده می شود. نام ها که در زیر نویس بوده به درون نوشته آورده شده است.

در ادامه نوشته ی خود من که همین چند بند به گونه ای کامل بررسی شده آورده می شود. برای اینکار اصل گل نوشته ها از کتاب "گل نوشته های باروی پارسه" نوشته هلک ، بازبینی شده است.

 

ایلام

بیش از همه شاروان ایلام که در شوش نشیمن داشته است ، یاد می شود. توضیح اینکه چرا سندها تا این اندازه زیادند ، آسان است. زیرا میان شوش و تخت جمشید پیوستگی ویژه و تنگاتنگی بود و شاه خود بیشتر در آنجا اقامت می گزید ، دیگر اینکه لوحه های یافته شده تخت جمشید با دقت همان پهنه فارس و ایلام را که بزرگراه شوش ـ تخت جمشید در آن بوده ، در بر می گیرد.

نام شاروان ایلام ، بگپانه Bagana بوده ، که سال 18 ام تا 28 ام (494 تا 504 پیش از گاهشماری ترسایی) را می پوشاند.

بر انبوهی از مدرک های به دست آمده نام وی پدیدار است. وی تیمار پذیرایی یک ممیز حسابداری به نام داتانه Dātāna را که برای سر زدن به جایهای گوناگون باید دوره ای سفر می کرد ، می خورد.

بازهم می توان پی این مرد را گرفت. او از سوی دربد فرنکه یا از سوی خود شاه روانه شده است.

نام ایلامی پیشه وی hal-nu-ut ha-iš-ši-ra و یا hal-la-at-ti ha-iš-ši-ra / یا mu-ši-in zik-ki-ra  به چشم "آزمایشگر لوحه های رسی" یا "ترتیب دهنده صورت حساب" است.

در سال 21 ام بگپانه ، بگباذوش Bakabāsuš را همچون راهبر سفر با 547 کارگر مصری به توکا Taukā در نیمروز فارس و ثیروکه Cīrauka را با 30 کارگر مصری به خوادیچیه Xvādaičaya شهری که وابسته به ایوان تخت جمشید است ، روانه ساخت.

بیشتر بگپانه بوده و کسانی را که از بخش های دور فرمانروایی به این سو ره می سپاردند، به تخت جمشید روان می کرده است. گواینکه آنان اگر از بخش های باختری می آمدند ، از شاروان خود تنها گذرنامه ای برای رفتن به شوش دریافت می کرده اند. بعدا اگر هویدا می شد که شاه در آن زمان در تخت جمشید بوده ، بگپانه به آنان سند پیگیری سفر می داد.

ایدون وی در سال 22 ام چند بار عربان را به سوی شاه فرستاده است.

همین برداشت را می توان از رهسپارانی که از خاور می امده اند ، نیز کرد.

آنها تنها تا تخت جمشید تیمار داشته می شدند و از سوی فرنکه Farnaka یا بیشتر دربُدیار چیتووهوش Čhavahuš ، اگر شاه در ان زمان در شوش اقامت نداشت!!، به آنجا راهی می گشته اند.

بوخشویره Bauxšavīra از سوی بگپانه با 33 شتر از شوش به خوادیچیه و یا تخت جمشید روانه گشت. او پیشتر در ماه یکم سال 22 ام با همین شترها از سوی فرنکه به شوش فرستاده شده بود. اینها شترهای شاه بودند که وی فرستاده بوده است.

هیشنپیش Hišnabiš هم 28 شتر به تخت جمشید می آورد. بیشتر با کسانی برخورد می کنیم که یا از پیش بگپانه به تخت جمشید و یا در مسیر مخالف از پیش فرنکه به شوش می رفته اند. بیشتر رهسپاران مستقیما سوی فَرنَکَه می روند. همچنین رهسپارانی از پیش شاه نزد بگپانه یا عکس آن می رفته و می آمده اند.

 

---------------

 

در این نگارش آنچه از نام ها و واژه ها به خط لاتین بکار رفته است ، همگی برپایه ی اصل گل نوشته ها و سندهاست. بازنویسی پارسی باستان نام ها در گونه ی پارسی نام دیده می شود. برای نمونه نام شاروان خوزیه در گل نوشته ها به خط خوزی Bakabana آمده است. این نام در پارسی باستان بایستی Bagapāna باشد. ما آن را تنها در گونه ی پارسی آورده ایم : بَگَپانَه

شماره ی همه ی گل نوشته ها نام برده شده است. روزمه ها با دو گاهشماری خورشیدی ایرانی و ترسایی یاد شده است. (پ.گ.خ. : پیش از گاهشماری خورشیدی و پ.م. : پیش ار میلاد ، پیش از گاهشماری ترسایی.)

در نامبردن از راه شاهی پارسه ـ شوش پژوهش های ماری کخ بکار رفته و پایه بوده است.

همه ی نام های نوشته پر رنگ تر آورده شده تا تشخیص آنها ساده تر باشد.

در نگارش نام های خوزی از شیوه ی پروفسور هَلک یا دیگران استفاده نشده است. نگارش دقیق آن بر پایه تلفظ خوزی نام بکار رفته است.

برای نمونه نام داتانه را هلک Dattanna و Daddana می نویسد که خوانش خوزی نام نیست. در واقع مردمانی خوزی این نام را با دوبار تشدید نمی خوانده اند! بلکه آنها Datana یا Dadana می خوانده اند. این نگارش هلک تنها برای این است که خواننده دریابد این نام اینگونه نوشته شده : Dattanna : da-at-tan-na و در جایی دیگر Daddana : da-ad-da-na

در واقع نگارشی است بر پایه نگارش خطی سندهای خوزی.

 

نام دیگری که در همه جا به گونه ی خوزی تَموکن Tamukkan و پارسی تئوکا Taukā یاد شده است ، در واقع اینگونه در گل نوشته نگاشته شده است:

h.Tam-uk-ka-an,  h.Tam-ka-an,  h.Tam-ka, h.Da-u-ka-an

این نام را هلک Tamukkan نوشته است.

ولی واقیت جز اینست ، نویسه های Tam, Kam خوزی در نام های بیشماری همچون نام گئوبرووه ، گئوماته ، هیندَاوکه و ... برابر با تلفظ Dau/Tau, Gau/Kau پارسی و حتا خوزی می باشد. نام هینداوکه نیز در نگارش خوزی Hintamukka نوشته شده است.

همانگونه که یکی از چهار گونه ی نگارشی نام تئوکا نشان می دهد ، در اینجا m برابر با v/u باید خوانده شود. در این هیچ کسی تردیدی ندارد. پس چنین خواهیم داشت:

h.Tam-uk-ka-an : h.Tau-uk-ka-an : Taukkan : Taukan / Tamkan

بنابراین تلفط خوزی این نام نیز یا Tamkan است یا Taukan. چون نگارش های خوزی این نوشته بر پایه چگونگی تلفظ خوزی نام می باشد ، تمامی تکرارهای واک ها (صامت ها) و واکه ها (مصوت ها) حذف شده است. 

 

نام شهر خووادَایچَیَه در سه نگارش پارسی ، خوزی و بابیروشی یاد شده است. نگارش پارسی و خوزی آن در سنگ نوشته ی بیستون یاد شده است. نگارش بابیروشی آن در گل نوشته های خاندان اگیبی در بابیروش وابسته به زمان کمبوجیه و داریوش بسیار یاد شده است.

این نام در نگارش پارسه Uvādaičaya و در خوزی Ma-te-iz-zi-iš و در بابیروشی Humadēšu آمده است. هر سه نام تلفظ Xuvādaičaya را می رساند. ماری کخ نگارش پارسی را نادیده گرفته و آن را Xvādaičaya می نویسد!!

 

بایسته ی یادآوری است که در گل نوشته های پارسه با نام های مشابه بسیار بر می خوریم ، همچون نام های بَگَپاتَه ، بَگَداتَه ، بَگَپانَه که نباید آنها را با هم در آمیخت.

 

سرزمین خوز (خوزستان ، هووَجَه ، هَلتَمتی)

 

بیش از همه شاروان خوزیه که در شوش نشیمن داشته است ، یاد می شود. از آن روی ، که میان شوش و پارسه پیوستگی ویژه و تنگاتنگی بوده و شاه خود بیشتر باشنده ی شوش بوده است. دیگر اینکه گل نوشته های پارسه بیشتر همان پهنه ی پارس و خوزیه ـ که شاهراه پارسه ـ شوش در آن جای داشته ـ را در بر می گیرد.

نام شاروان خوزیه ، بَگپانَه Bakabana بوده است ، که از سال 18 ام تا 28 ام شاهی داریوش بزرگ (1125 تا 1115 پ.گ.خ / 504 تا 494 پ.م.) بر انبوهی از سندها دیده می شود.

نام وی در بیش از 75 گل نوشته به چشم می خورد ، که به آنها خواهیم پرداخت. همچنین او را در چندی از سندها نیز می توانیم بجوییم که به نام نیامده است.

وی بایستی از یک حسابدار به نام داتانَه Datana پذیرایی کند ، که برای سر زدن به جای های گوناگون می بایست دوره ای سفر کند.

سه پادوی پسر (puhu libap)  نیز به همراهش بوده اند. وی در سال 18 ام برای 6 ماه روزانه 2 کا آرد (2 لیتر) و هر پسر همراهش 1 کا دریافت کرده است. (PF 1238,  1239) در سال 19 نیز برای دو ماه روزانه همین جیره را دریافت کرده است. (PF 1240)

 در PF 1238 او جیره برای ماه های لَنکِلی تا شِرمی از سال 18 ام دریافت کرده است. (ماه های هشتم تا دهم خوزی) و در PF 1239 تنها گفته شده برای سه ماه در همان سال ، که بایستی ماه های پیش از ماه هشتم در نظر بوده باشد. (احتمالا ماه های 5 تا 7).

در PF 1240 نیز تنها گفته شده برای دو ماه در سال 19 ام.

پسان تر بازهم به او و سه پسربچه ی همراهش بر می خوریم ، که در سال 23 برای همه ی 12 ماه سال جیره دریافت کرده اند. ولی جیره اش به روشنی کاهش یافته است. او روزانه 1 و 3/1 کا (1.33 لیتر) آرد و هر پسر نیز همان جیره ی 1 کا را دریافت کرده اند. (PF 1241) نام کسی که از وی پذیرایی می کند در سند نیامده ولی از آنجا که این سند با سندهایی پیشین نوشته ای یکسان دارد و فراهم کننده ی جیره ی آرد در هر 4 سند مردی به نام پَرو Paru می باشد ، احتمالا در اینجا هم بَگَپانَه است که دستور چنین کاری را داده است.

 

بازهم می توان از این مرد نشانی یافت. او از سوی فَرنَکَه ، دربُد پارسه یا از سوی خود شاه  نیز روانه شده است.

برای 6 روز در ماه شِرمی (ماه10 خوزی) سال 22 ام ، روزانه 1 کا آبجو دریافت کرده است. او مهرنامه ای از شاه به همراه داشته است. (PF 1274)

برای 12 ماه در همین سال (که سال کبیسه ی 13 ماهه است) ، بر پایه ی سندی از فَرنَکَه ، ماهانه 1 مر شراب (10 لیتر) دریافت کرده است. (PF 776)

نگاهی به سندها می اندازیم ، در می یابیم که مهر شماره 116 بایستی از آن او باشد. این مُهر تنها بر چهار سند خورده است. (PF 1238-40, 2037)

 

در سندی دیگر نیز نام وی پدیدار می شود (PF 2037) ، ولی بدبختانه نشانی از کسی که وی را به کار گمارده نیست. ولی شاید بتوان آن را به گونه ای دیگر بازیافت.

در این گل نوشته وی با همان عنوان پیشین آمده ، جیره ی آرد برای سه ماه از سال 21 ام دریافت می کند. این ماه ها چنین نام برده شده اند : ماه هَلیمِ ، زیلَتَم و بِلیلیت (ماه های 4-6 خوزی).

به دلیل خرابی لبه ی چپ سند ، میزان جیره هویدا نیست ولی می شود آن را برابر 30 بار آرد پنداشت (بر پایه PF 1238-40).

در اینجا از سه پسر همراه یادی نشده است.

 

ولی آنچه جالب است نام ماه های نام برده شده است:

در PF 1238 می خوانیم : برای 3 ماه ، از لَنکِلی تا شِرمی (ماه های 8-10 خوزی)

در PF 1239-41 تنها شمار ماه ها آمده است ، بدون نام ماه.

در PF 1274 نیز از ماه دهم با نام شِرمی (نام خوزی) یاد شده است. از سویی فراهم کننده جیره Umanana می باشد که هم نامی خوزی دارد و هم در دیگر سندهای وابسته به او نام ماه ها یکسره خوزی است.

از دیگر سو فراهم کننده ی جیره در سند مورد گفتگو (PF 2037) نیز همیشه در پیوند با خوزیه و شهر خوزی ایثِمَه Itema / Hišema هست. در سندهای وابسته به او نیز نام ماه ها بیشتر خوزی هستند. وی اَمَه وَرتَه Amamarda است ، کارگزار غله در ایثِمَه ، شهری در نزدیک شوش (تقریبا 50 کیلومتری شوش ، 2 ایستگاه مانده به شوش).

از سویی دیگر بر پایه پژوهش های پروفسور ماری کخ در کتاب پژوهش های هخامنشی ، در این سال فَرنَکَه و شاه در چند ماه نخست سال در تخت حمشید و پاسارگاد بود و در یک نتیجه ی کلی بیان می کند که تنها در ماه های سرد سال در شوش به سر می برده اند. از دیگر سو می دانیم هوای تابستان شوش چندان مساعد حضور شاه نیست.

 

اکنون پاسخ بسیار روشن است. وی را بَگَپانَه شاروان خوزیه یا به احتمال کم دستیار وی روانه کرده است. زیرا شاه و فَرنَکَه که در ناحیه ی خوزیه نبوده اند.

جز این ها کسی در خوزیه پروانه ی دادن چنین سندی را نداشته است.

 

نام خوزی پیشه ی وی hal-nu-ut ha-iš-ši-ra (PF 1238-40) یا hal-la-at-ti ha-iš-ši-ra  (PF 776, 1241, 2037) به چشم "آزمایشگر لوحه های رسی" و یا mu-ši-in zik-ki-ra (PF 1274) به معنای "ترتیب دهنده ی صورت حساب" است.

 

در سال 21 ام بَگپانَه ، بَگَبادوش Bakabaduš را همچون راهبر سفر (barrišdama) با 547 کارگر مصری به تئوکَه Tamkan در نیمروز پارس روانه ساخت (PF 1557) و ثری رَاوکَه Širuka را با 30 کاگر مصری به خووادَایچَیَه Mateziš شهری که وابسته به ایوان تخت جمشید است ، فرستاد (PF 1547).

 

کسانی را که از بخش های دور باختری به این سو ره می سپاردند، بیشتر بَگپانَه به پارسَه (تخت جمشید) می فرستاده است. گویا کسانی که از بخش های باختری فرمانروایی هخامنشی (برای دیدن شاه) می آمدند ، از شاروان خود تنها گذرنامه ای برای رفتن به شوش دریافت می کرده اند. پسان تر اگر هویدا می شد که شاه در آن زمان در پارسَه بوده است ، بَگَپانَه به آنان مُهرنامه ای برای پیگیری سفر تا تخت جمشید را می داده است.

بدین سان وی در ماه هشتم سال 22 ام دو بار عربانی را به سوی شاه فرستاده است.

مردی به نام سپاکَه تَکَه Išbakatuka به همراه 8 مرد عرب (PF 1477) و در سندی دیگر به همراه 7 مرد (PF 1539) یاد شده ، که در ماه هشتم سال 22 ام به سوی شاه فرستاده شده است. هر دو سند از یک گروه سخن دارد و وابسته به یک ایستگاه می باشد.*

سپاکَه تَکَه 9 مرد را همراهی می کرده است که برای هر کدام جیره ای دریافت کرده است. اگرچه هیچ عنوانی ندارد ولی به نظر می رسد وی یک راهبر سفر است که عرب ها را به سوی شاه می برد.

در ایستگاهی که به نام یاد نشده ، وی برای 8 مرد هر کدام 2 کا آرد و 1 کا آبجو و برای 1 مرد تنها 5/1 کا دریافت کرده است. در سند شماره 1447 تنها جیره ی آرد و در سند 1539 تنها جیره ی آبجو آمده است. از آنجا که یک مرد تنها آرد دریافت کرده ، پس در سند دوم شمار مردان ، یکی کمتر است. این نکته در سندها به روشنی آمده است.

وی دارنده ی مهر استامپی 298 است.

دو سند دیگر این برداشت را تایید می کنند.

همچون سندهای پیشین مردی به نام رامَکَارَه  Ramakaraبه همراه 13 مرد عرب (PF 1507) و در سندی دیگر به همراه 12 مرد (PF 1534) ، در ماه هشتم سال 22 ام به سوی شاه فرستاده شده است.

رامَکَارَه که وی نیز احتمالا راهبر سفر است ، برای 12 مرد عرب هر کدام 2 کا آرد و 1 کا شراب و برای 1 مرد تنها 5/1 کا آرد دریافت کرده است. وی در سند شماره 1507 تنها جیره ی آرد و در سند شماره 1534 تنها جیره شراب دریافت کرده است. از آنجا که یک مرد تنها آرد دریافت کرده ، پس در سند دوم بازهم شمار مردان ، یکی کمتر است. احتمالا در میان هر گروه یک عرب با عنوانی پایین تر از دیگران وجود داشته که از دیگران جیره ی کمتری دریافت می کرده است.

روشن نیست که این عربان از چه روی بسوی شاه می رفته اند!

 

همین برداشت را می توان از رهسپاران خاوری شاهنشاهی نیز داشت.  آنها از سوی شاروانِ شارستان خود ، تنها گذرنامه ای برای رفتن به تخت جمشید دریافت می کرده اند و چنانچه شاه در شوش بود ، آنگاه از سوی فَرنَکَه Parnaka یا دربُدیار چیثرَوَهوش Zišauš به شوش فرستاده می شدند.

 

در ماه یکم سال 22 ام ، فَرنَه کَه دربُد پارسه ، بئوخشَه ویرَه نامی را با 33 شتر به سوی شاه ، به شوش فرستاده است. شتر ها، شترهای شاه بوده است. (PF 1787) این نشان می دهد که در آغاز سال 22 ام شاه در شوش بسر می بُرده است. در ماه دوم دوباره به بَئوخشَه ویرَه بر می خوریم. وی از سوی بَگَپانَه شاروان خوزیه ، با همان 33 شترِ شاه از شوش به پارسه (تخت جمشید) (و یا خوادَایچَیَه) فرستاده شده است. (PF 1786, PFa 26, 29)

سه سند به برگشت شترها از شوش اشاره دارد ، ولی نوشته آنها یکسان نیست. در یکی گفته شده "از شوش می آمد. ... به پارسه می رفت" (PF 1786) و در دیگری خوادَایچَیَه جایگزین پارسه می شود. (PFa 26) سند سوم که یک گزارش دو ماهه از ناحیه ی کَردوشوم است ، نیز با این دو سند در پاره ای از جزییات تفاوت دارد. (PFa 29)

جیره هر کدام از شترها برابر 3 کا آرد است. در دو سند این جیره ها را گَرمَه Karma نامی فراهم کرده است.

خوادَایچَیَه ( مَتِزیش Mateziš خوزی و خومَدِشو Humadēšu بابیروشی) شهری است در بیرون دروازه و حصار تخت جمشید ، که پیش از ساخت تخت جمشید از اعتبار ویژه ای برخوردار بوده است.

 

در سال 23 ام نیز هیشنَپیش Hišnapuš نامی با 2 مرد و 28 شتر از شوش به سوی تخت جمشید می رفت. او نیز مُهرنامه ای از بَگَپانَه به همراه داشت. (PF 1418) و در هوزیگرَه Uzikuraš در حدود 100 کیلومتری تخت جمشید جیره ی آرد دریافت کرد. در این سند به روشنی جیره ی شترها افزایش یافته است. دو مرد هر کدام 5/1 کا و هر شتر نیم بار (5 کا) آرد دریافت کرده بود.

هوزیگرَه 4 امین ایستگاه پس از پارسَه در راه شاهی پارسه ـ شوش است.

 

بیشتر با کسانی برخورد می کنیم که یا از پیش بَگَپانَه به تخت جمشید و یا در مسیر مخالف از پیش فَرنَکَه به شوش می رفته اند. بیشتر رهسپاران مستقیما سوی فَرنَکَه می روند. همچنین رهسپارانی از پیش شاه نزد بَگَپانَه یا عکس آن می رفته و می آمده اند.

 

در ماه پنجم سال 22 ام ، بَگَپانَه 450 آقا و 100 جوان را از شوش می فرستد. تنها بخشی از مقصد و نام راهبر آنان بدست آمده است. نام راهبر آنان نیگَئودَ Nukauda است. عنوان آنان tašup zaridap (taš-šu-íp za-ri-da-ip) است. تَشوپ tašup به معنای مردم ، سربازان و یا کارمندان می تواند باشد. زَریدَپ Zaridap در جای دیگری بازیافته نمی شود. آن می تواند با نام پیشه یا تبار این مردم پیوستگی داشته باشد. (سند آن هنوز چاپ نشده است.)

دو گل نوشته ی کوچک یک جا نشان می دهند که نیگَئودَ در ماه هشتم سال 22 ام در راه شوش به خووادَایچَیَه بوده است. (PF 1503 و یک سند چاپ نشده)

در PF 1503 وی 6 کا آرد برای جیره ی 1 مرد والامرتبه (šalura) و 4 مرد ارجمند (šaulum) دریافت می کند. وی با مهرنامه ای از بَگَپانَه در ماه هشتم سال 22 ام در راه است.

در گل نوشته ی دیگر که چاپ نشده بار دیگر به او بر می خوریم. در این سند به مسیر سفر او اشاره شده است!

 

در ماه یازدهم سال ۲۲ بَگَپانَه شاروان ، سنگ تراشانی! (harmazip) را از شوش به آرییَه Harima (PF 1540) و در ماه دوازدهم همان سال کسی به نام اَمَه وَرتَه Amavarta را در همان راه گسیل می کند (PF 1361). اَمَه وَرتَه کارگزار غله در شهر خوزی ایثِمَه است. او 5/1 کا آرد دریافت می کند.

 

سَتَمیثرَه Sadamiša نامی که انباردار (ambara-baraš) دانسته شده ، به حساب دژی (halmaraš) به نام اَنزَمَنَکَه Anzamanakaš برای سال های 18 و 19 ام رسیدگی می کند. (PF 1923) وی در ماه سوم سال 23 ام ، با گذرنامه ای از بَگَپانَه از شوش به پارسه می رفته است. او خودش 5/1 کا و 1 پسر همراهش (پسر خودش!) 1 کا آرد دریافت کرد. (PF 1379) یک بار دیگر در همین راه به او بر می خوریم ، دو ماه پیشتر (ماه یکم سال 23 ام) وی با مُهرنامه ای از شاه به سوی خووادَایچَیَه می رفت. یک مرد ارجمند (šalur) و یک پیشکار همراهش بودند. این مرد 5/1 کا و پیشکارش 1 کا آرد دریافت کردند. (PF 1380)

 

مرد دیگری به نام بَگَداتَه Bakadada را می شناسیم ، وی اَنزانی (Anzan.ra) دانسته شده است. او برای همه ی 12 ماه سال 23 ام بر پایه ی مُهرنامه ای از بَگَپانَه ، ماهانه یک مَر شراب دریافت می کند. (PF 777) شاید این جیره ی وی برای راهبری مردانی است که بَگَپانَه آنها را روانه می کرده است. در ماه هشتم همین سال (سال 23 ام) به بَگَداتَه نامی بر می خوریم که 6 مرد را ، احتمالا به همراه 8 پسر به سوی پارسه می برد. هر مرد 5/1 کا دریافت می کند. (PF 1297) وی احتمالا راهبر سفر است. چون در مسیرهای دیگر نیز به او بر می خوریم.

 

--------------------------

*برخی همچون روت M.Root و گریسون M.Garrison بر این باورند که هر دو سند از یک گروه سخن دارد ولی از دو ایستگاه جداگانه می باشد! ولی با روشنگری بالا دیدیم که هر دو وابسته به یک ناحیه و ایستگاه هستند. از این لحاظ این چهار سند بسیار نادر و جذابند.