گاهشماری ایرانی بازیچه دست نیست.

گاهشماری ایرانی بازیچه دست نیست.

با درود به هم میهنان ارجمند

گزارشی از آقای غیاث آبادی درباره ی تقویم ها و جعل و نادرست بودن برخی از آنها خواندم که در اینجا به بیان چند پرسش از ایشان می پردازم. ایشان که آمادگی مناظره با برخی را دارند حتما می توانند به این پریشان نویسی های خود نیز جواب بدهند. اصل مقاله را در اینجا ببنید:

http://www.chn.ir/news/?section=2&id=37333

و خود داوری کنید.

 

فهرست نسخه‌های خطی استاد "احمد منزوی"، خود به تنهایی نشان‌دهنده بیش از دو هزار نسخه تقویمی و خطی منتشرنشده به زبان فارسی است. بیشترین کتیبه‌های باستانی در زمینه نجوم و گاهشماری که در میاندورود بدست آمده‌اند، به دوران فرمانروایی کاسیان و هخامنشیان منسوب هستند.

 

چنانچه چنین نسخه هایی هست چرا تاکنون هیچ سخنی از آنها نبوده و ایشان که این همه اهل چاپ هستند خود نسبت به چاپ آنها اقدام نمی کنند!

این کتیبه های باستانی نجومی که مدت هاست بدنبال آنها می گردم چه کسی بررسی کرده و ایشان که می توانند چرا به چاپ برخی از آنها یا اشاره ای به آنها در تارنگاشتشان اقدامی نمی کنند !

چرا دربرابر درخواست من در مدت ها پیش درباره ی همین سندها هیچ پاسخ سودمندی ندادند! بازهم اگر منبعی دارند بفرمایند من سخت بدنبال آنها هستم!

(اما جالب تر از همه اینست که اگر نویسنده خودش را کامل معرفی نکند اصلا حاضر نیستند کلمه ای حرف بزنند و با او به صحبت بشینند، آنهم تنها به این دلیل ساده که خودشان با نام واقعی می نویسند!!عین یادداشتی که در جواب سوال هایم نگاشته اند و هنوز پس از یکی دو ماه و بارها پیام های من حاضر نشدند هیچ جوابی بدهند! نمی دانم چطور آماده ی مناظره با دانشمندانی هستند!!)

 

اما از اینجا به بعد باید بپردازیم به نقد سخنان ایشان:

 

کوشش و پیگیری شگفت‌انگیز دانشمندان ایرانی، منجر به پیدایی دقیق‌ترین گاهشماری جهان در ایران شده است. اگر نمی‌توانیم چیزی برآن بیفزاییم، آن را قربانی خواسته‌های بازیگوشانه خود نکنیم. گاهشماری ایرانی، سند افتخار علمی ایرانیان است، نه ابزاری برای خواست‌های ساده‌انگارانه و دلخواهانه ما.

 

ما نیز با ایشان هم آوا هستیم که گاهشماری ایرانی دقیق ترین و بهترین است. ولی چرا خود ایشان با بیان های چون تقویم شهریاری ایرانی اقدام به بازیچه قرار دادن آن می کنند!! مگر اینکه بخواهند گفته ی یکی از همین بدعت گزاران را گواه بیاورند! 

 

بسیاری از دستکاری‌های وارد شده به گاهشماری ایرانی، با هدایت کسانی که از دقت این نظام گاهشماری رنج می‌برند، بدست دوستداران فرهنگ ایران انجام می‌شود و هر یک از ما نیز تصور می‌کنیم که این حق و اجازه را داریم که سلیقه دلخواه خود را در آن به کار ببریم.

 

شاید ایشان چنین حقی برای خود قرار دهند ولی مطمئن هستم جوانان ایرانی چنین نمی کنند! هیچ کس چنین تصوری نمی کند! هرگاه توانستیم پا در جای کسانی چون خواجه نصیرالدین توسی و خیام بگذاریم آنگاه اجازه ی چنین تصوری داریم!!

 

تقویم هجری خورشیدی امروزی با تغییر مبدأ گاهشماری، ادامه همان تقویم شهریاری ایرانی است و منظور از شهریاری دلالت بر هیچ پادشاهی نمی‌کند، بلکه منظور «شهریار تقویم‌ها» است. ایجاد مبدأهای ساختگی و مجعول چند هزار ساله و نام‌های ساختگی (مانند آریایی، میترایی، خیامی، مادی، زرتشتی و غیره) برای گاهشماری ایرانی، بجز اینکه تحریف تاریخ یک ملت و سخنانی دروغین و بدون اسناد و مدارک است، می‌تواند ضررهای جبران ناپذیری به ساختار گاهشماری ایرانی وارد ‌کند.

 

واقعا این دو جمله بسیار شگفت است!! در آغاز می گویند تقویم شهریاری و خود آن را دلالت بر شهریار تقویم ها می کنند (لابد مبدا مهمی هم برای آن در نظر دارند) ، و دقیقا در جمله ی بعدی می گویند ساخت چنین مبدا های مجعولی برای گاهشماری ایرانی بجز تحریف تاریخ ملت ایران نیست.

توجه کنید نام تقویم میترایی در میان این تقویم هایِ ساختگی قرار گرفته است ولی درست چند خط پایین تر به آن اشاره می کنند و آن را با ارج می نامند! در حقیقت آن را تقویم درست می انگارند!

 

از ایشان می پرسم" ادامه همان تقویم شهریاری ایرانی است " یعنی چه!! اسناد این تقویم کدام است و ایشان از کجا چنین نامی برای آن یافتند!!

اشتباه نشود من با قدمت گاهشماری ایرانی که همان گاهشماری خورشیدی باشد هیچ مخالفتی ندارم و کاملا مورد تایید همه است ولی چرا کسی چون دکتر بیرشک که عمری در این راه بسر آوردند از چنین نامی یاد نمی کنند اگر چه قدمت گاهشماری ایرانی را به بیش از 2340 سال پیش از هجرت پیامبر می برند. راست است ایشان مبدا ملی را بر پایه ی نخستین رصد ایران در 2346 پ. ه .خ (پیش از هجرت)در رصد خانه بلخ عنوان کرده اند ولی آن بر پایه اصول کاملا نجومی و علمی است. ولی هیچگاه چنین نامی را معتبر ندانسته یا از دیگر تقویم های نامبرده ی مجعول سخنی نگفته اند.

 

نمی دانم چه اصراری دارند که آغاز سال و نوروز در ایران با 1 فروردین مطابق نبوده و در تقویم های مختلف چنین آمده است!! در حالی که ایشان کمی پایین تر می گویند تقویم ایران کاملا دقیق و از پیش هم چنین بوده ! ایشان آغاز سال را در برخی دوره ها در پاییز می دانند ولی حداقل بخش دوران هخامنشی بکلی رد می شود.

 

تقویم‌های متنوعی که در ایران باستان وجود داشته و هنوز نیز برخی اقوام از آن استفاده می‌کنند، در انتخاب مبدأ سال و تعداد روزهای هر ماه خورشیدی با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند(!!!). بطور نمونه آغاز سال نو در تقویم خوارزمی با ششم فروردین‌ماه شهریاری، در تقویم کوهدشتی با چهاردهم فروردین‌ماه، در تقویم سنگسری با پنجم اردیبهشت‌ماه، در تقویم طبری/ تبری با دوم مردادماه، در تقویم دیلمی با هفدهم مردادماه، در تقویم میترایی با یکم دی‌ماه، در تقویم پشتکوهی با ششم بهمن‌ماه و در تقویم محلی نطنز و کاشان با یکم اسفندماه مطابق است.

 

اگر در ایران اینهمه تقویم متنوع وجود دارد که آغاز سال نو میان 6 فروردین تا 1 اسفند در چرخش است پس !!!وای بر این آداب و رسوم به یادگار مانده ی چندهزار ساله ، که کاملا روشن است همین یکرنگی و همگیر بودنش باعث دوامش گشته و نه اینکه هر دهکده ای در هر گوشه ای از ایران به رای و اندیشه ی خود باشد! 

اصلا پایه و اساس این تقویم های نامبرده کجاست! تقویم کوهدشتی!! سنگسری!!پشتکوهی!!

اگر هم منابع مستندی برای آن باشد ، آیا لازم نبود حداقل چند خطی درباره ی آنها توضیح می دانند تا یک خواننده ی عادی بتواند سخنان ایشان را بپذیرد و ضمنا در یک چنین شرایطی که بیشتر کسان چنین نام هایی را اصلا نشنیده اند! البته با این فرض که آنها کاملا مستند نباشند!  

 

در کمی پایین تر به دفترچه ی زردشتی های که در این ده ساله ساخته شده ایراد می گیرند که نخست جشن های ایرانی در سرجای خود نیست!! از خود می پرسم که زمانی که ایشان نوشته اند:

 

اما نکته مهم در این است که در همه این تقویم‌ه (تقویم های اشاره شده در بند پیشین)ا نام ماه‌ها و نام روزها به یک ترتیب و به گونه کم‌و‌بیش یکسانی ثبت شده است و در نتیجه، هر یک از آن تقویم‌ها برای برگزاری جشن‌ها و آیین‌های سالیانه، در مقایسه با تقویم‌های دیگر، زمان‌های مختلفی را بدست می‌دهند. بطور نمونه جشن تیرگان (سیزدهم تیرماه) با تقویم سغدی و خوارزمی در هجدهم تیرماه شهریاری (!!!)، با تقویم طبری در سیزدهم آبان‌ماه و با تقویم دَیلمی در بیست‌وهفتم آبان‌ماه برگزار شده است و می‌شود. اما برای همه آنان این روز مطابق با تیـر روز از تیـرمـاه است. از سوی دیگر، همانطور که گفته شد، تقویم‌ها در ترتیب نام ماه‌ها و روزها با یکدیگر شباهت دارند و این نام‌ها در بین آنها متداول است.

 

چه جای خرده گیری است!!! زمانی که جشن تیرگان از 13 تیر به آبان و ... برده می شود یعنی چه!! حتی اگر نام روزش و نام ماهش یکی باشد!!

اصل اساسی را ایشان نادیده گرفته اند که همه ی همبستگی ایرانی ها و راز ماندگاری ایران در این است که همه ی ملت چند ده میلیونی در یک لحظه و یک روز بر سر یک سفره ی هفت سین می نشیند ، همه جشن تیرگان یا مهرگان را در کنار هم در یک لحظه انجام می دهند و همه در یک شب به یلدا می نشیند. مگر می شود شبی در تابستان را شب یلدا دانست!!

 

 

اگر قرار باشد گروهی در یکم فروردین ، گروهی در ششم و گروهی در 14 و یا حتی 2 یا 7 مرداد سال نو را آغاز و جشن چند هزار ساله ی نوروز را بگیرند این چه سر و سامانی!!! این چه همبستگی ای!!

از شما می پرسم مگر می شود چنین کرد!!

(البته برخی از این تقویم ها چون خوارزمی یا سغدی در یک دوره خاص و در گذشته رایج بوده و در همان زمان هم حداقل برای عده ای بسیار زیاد یکسان و روایی داشته است و تفاوت ها در برخی سنت ها یا خطاهای محاسباتی بوده است نه در دلبخواهی بودن و یا چنین چیزی!! به هر حال در آن زمان هم شرط همبستگی پاسداشته می شده است!!)

 

اگر ما پی برده ایم که ایرانی ها چندین هزاره پیش تر (حداقل 7 هزاره) با صورت های فلکی آشنا بوده اند و در نجومی دستی ستبر داشته اند (کتاب گاهشماری ایرانی نوشته دکتر بیرشک ، برگه 590 به بعد) واقعا این سخن ها پوچ خواهد بود!! امکان ندارد آنها روز تحول زمین و ورود به برج حمل را برابر با 7 مرداد بدانند!! در هیچ زمانی!!

شاید بگویید خوب برج اسد با حمل را جابجا کرده یا اصلا شاید چنین می پنداشته اند که در 7 مرداد وارد برج حمل می شویم!!

 

همه ی دقتی و کیفیت تقویم ایرانی و گاهشماری پایای ایرانی در این است که موسم های فصلی و زمانی آن با فلک های آسمانی هم خوان بوده است. زمانی که وارد مرداد می شویم دقیقا برابر زمانی بوده که خورشید وارد برجی دیگر از برج های دوازده گانه ی دایره البروج (در اینجا اسد) می شده است.

 

البته شاید به دلیل خطاها در کبیسه گیر این جشن ها و روزها از جای اصلی خود جابجا شود ـ حتی چند ماه ـ ولی این به آن معنی نخواهد بود که برخی مرداد ماه را ماه اول سال بدانند و نوروز را در آغاز آن بگبرند! بلکه بر اثر خطا ۱ فروردین برابر با مثلا ۱ مرداد به حساب تقویم کنونی بوده است!!

 

کمی پایین تر چنین می تویسند:

 

نخست اینکه زمان برگزاری جشن‌های سالیانه به روایت متون کهن، تنها با تقویم ایرانی سازگاری داشته و با تقویم دستکاری شده بالا (تقویم نوساخته ی زردشتی) هماهنگی ندارند. بطور نمونه هنگام برگزاری جشن سـده در منابع قدیم، روز دهـم بهمن برابر با آبان‌روز از بهمن‌ماه و در فاصله چهل روزه از یلدا آمده که دقیقاً مطابق با تقویم ایرانی است در حالی‌که در آن تقـویم به اشتباه برابر با مـهرروز از بهمن‌ماه شده است.

 

این سخن درست است و ما هم چون ایشان این تقویم های ساختگی را درست نمی دانیم ولی آیا از هزاره ها پیش تر گاهشماری خورشیدی با 6 ماه نخست 31 روزه بوده و 6 ماه 30 روزه!! همچون امروز!! نه ، حقیقت اینست که نوع کبیسه گاه متفاوت بوده ! ولی دقت تقویم هیچگاه پایین نبوده است! ضمنا در اینجا چند روز برای ایشان مهم می شود و حال انکه چند ماه پس و پیش شدن در برگزاری مراسم نوروزی و یا تیرگان را اصلا دارای موردی نمی بینند!!

 

از تقویم های محلی گله دارند و حال آنکه خود ایشان دارند بر آن بگونه ای پافشاری می کنند!

 

البته تقویم اصیل زرتشتیان هنوز هم در روستاهای زرتشتی‌نشین اطراف یزد و کرمان رایج است و جا دارد که برای حفظ آن کوشش فراوانی انجام شود. در این تقویم، اکنون روز نوروز و آغاز سال در اول ماه مرداد قرار دارد. این تقویم که بازمانده تقویم یزدگردی است، دارای 12 ماه 30 روزه و 5 روز اضافه در پایان آبان‌ماه (و گاه اسفندماه) است و نظام کبیسه‌گیری آن یک ماه در هر 120 سال (و گاه 116 سال) می‌باشد. یعنی روز نوروز و در نتیجه همه ایام سال تا یک ماه از جای حقیقی آن جابجا می‌شوند.

 

 

این سخن آنگونه که خود خواسته اند پیراسته شده است! جابجایی نوروز به اول مرداد به دلیل ضعف در کبیسه ی آن بوده ولی آیا هیچ شنیده اید که یزدی ها در مرداد ماه نوروز به پا دارند!! ضمنا هنوز این چرخش بر پایه این تقویم ادامه دارد ! ولی تقویم کنونی ما حاصل همان تقویم با اصلاح های بعدی است!!

 

تطبیق تقویم‌ها به یکدیگر، عملی با قواعد و فرمول‌هایی خاص و پیچیده است. از سوی دیگر در ثبت زمان مناسبت‌های ایرانی، می‌بایست یکراست به سراغ منابع و تقویم‌های ایرانی رفت و معمولاً نیازی به تطبیق تقویم میلادی به ایرانی نیست.

 

نخست اینکه این تطبیق برای اشخاص نا آشنا خیلی مشکل است ولی من ایشان را فرا می خوانم تا از فرمول های ساده و کتاب ارزشمند گاهشماری ایرانی بهره ببرند.

 

در پایان توجه خوانندگان را به گفتاری که همواره از شادروان استاد احمد بیرشک می‌شنیدم، جلب می‌‌کنم که تقویم ایرانی، حیثیت و آبروی علمی ما در جهان است؛ مباد که به خود حق بدهیم تا به دلخواهی و نا‌آگاهی در آن نو‌آوری کنیم و به اعتبارش صدمه بزنیم:

«پاسداشت یادمان‌های ایرانی، تنها منحصر به کوشش‌های گرانقدر برای آثار ملموس باستانی نیست. پاسداشت گاهشماری ایرانی و خودداری از تغییر و دستکاری‌های دلخواهانه در آن، به  مانند هر یادمان کهن دیگر، وظیفه بزرگ همه ماست.»

باشد تا با شناخت و دریافتن جایگاه بلند تقویم شهریاری/ خورشیدی هجری ایران، در پاسداشت و گسترش یکی از بزرگترین دستاوردهای نیاکان خود که هنوز رقیبی در جهان ندارد، کوشا باشیم، به آن مهر بورزیم و بدان افتخار کنیم.

 

از ایشان می پرسم شما که این جمله دکتر بیرشک را می دانید و می دانید که ایشان با آنهمه توانایی بازهم همچون گذشتگان به پاسداشت این گاهشماری همت کرده اند ، چگونه است که خود واژه ی مجعول تقویم شهریاری را بکار می بندید!!

 

در این کوتاه سخن بخش کوچکی از نظرات این به اصطلاح دانشمند پرداختم ولی هنوز گفته های ایشان پریشانی های بسیار بیشتری دارد واین درحالی است که براحتی بر اندیشه همه مردم خط بطلان می کشد!! همیشه خود را دانا و باقی را در موضع ضعف می دانند!! مردم همیشه هم آوا و همبسته کشور ، زبان و فرهنگ و گاهشماری خود را پاسداشته و خواهند داشت.

وآخرین سخن ، آیا نباید چنین اندیشید که ایشان با نوشتن چنین نوشته پریشانی تنها و تنها یک هدف داشته و آنهم اینکه در ظاهر با بر انگیختن احساسات و یا توجه افراد (و با از در دوستی وارد شدن!) ، نامی نوساخته و مجعول و در واقع نظر شخصی خود (تقویم شهریاری) و نه نظر جمعی ملت ایران در درازای تاریخ را ، بر همگان تحمیل کنند!! شاید منظور ایشان همان نامی باشد که استاد بهروز بکار برده اند ولی آنهم برخواسته از دل این مردم نیست.

 اگرچه ایشان در خیلی جاها دلسوزانه به کار پرداخته و گفته های نیکی از ایشان سراغ دارم ولی براستی ایشان نیز همچون برخی ... تنها با بازی با واژه ها و عبارات و ذهن مردم میخواهند به نتیجه ی مطلوب برسند! البته نه همیشه!

 

بازهم می گویم تا کسانی چون روانشاد دکتر بیرشک باشند جای سخن سرایی و خرده گیری های شما نیست!

 

کتاب پزوهش های هخامنشی - بخش ۱

کتاب پزوهش های هخامنشی نوشته ماری کخ ، برگردان امیر حسین شالچی

با ویرایش کامل

 

شارستان های فرمانروایی هخامنشی

فرمانروایی بزرگ هخامنشی از استان های (دَهیو ها ، سرزمین ها) جداگانه ای ساخته شده بود که بر چکاد هر کدام یک شاروان (خشثرپاوَ) بود.

کورش بزرگ (1174 تا 1150 پ.ﺧ . / 553 تا 529 پ.م.) بخش کردن فرمانروایی به شارستان ها (استان ، دَهیو) را آغاز کرده بود که از سوی داریوش بزرگ (1143 تا 1107 پ.ﺧ . / 521 تا 485 پ.م.) کامل تر شد و به سرانجام رسید.

شمار مردمانی که داریوش در سنگ نوشته هایش نام می برد میان 23 در آغاز فرمانروایی او (در سنگ نوشته ی بیستون) و 30 در واپسین سال های شاهی وی (در سنگ نوشته ی آرامگاهش در نقش رستم) در لغزش است.

در پارس شاروانی به چشم نمی خورد و بر پایه ی گل نوشته های دیوانی خوزی زبان که در پارسه (تخت جمشید) یافت شده است ، اداره ی پارس مستقیم در دست شاه بوده و یا از سوی دربُد (وزیر بزرگ شاه) و دربُد یار انجام می یافته است.

این گل نوشته ها نشان می دهند که دربُد (که از سال 15 تا 28 داریوش فَرنَکَه نامی بوده) در اصل می بایست شاه را در درازای سال ، در زمانی که شاه نشیمن فرمانروایی خود را از پاسارگاد و یا پسان تر از پارسه (تخت جمشید) به شوش و یا وارونه ی آن جابجا می کرده ، همراهی کرده باشد.

پس وی نمی تواند وابسته به شارستانی ناشناخته (همچون پارس) باشد (یعنی وی را نمی توان شاروان پارس دانست) ، زیرا اگر چنان می بود ، بایستی وی در زمان نبود شاه از نزدیک به کارهای فرمانروایی رسیدگی می کرد. این کار را نه دربُد که دستیار وی ، دربُدیار (که برای زمانی دراز چیثرَوَهوش نامی بوده)  انجام می داده است. دربدیار را نمی توان شاروان دانست زیرا جیره ی (دستمزد) کمتری از دیگر شاروان های شناخته شده دریافت می کرد. از سویی دربُد نیز جیره ی بیشتری از دیگر شاروان ها دریافت می کرده است. پس هیچ یک شاروان پارس نبوده اند.

 

روی هم درباره ی شارستان ها ، مردمان آن و شاروان های هخامنشی چندان نمی دانیم. رهنمودهای جداجدای نویسندگان یونانی بیشتر در واپسین دوره ی هخامنشی (نیمه دوم سده ی چهارم پیش از گاهشماری ترسایی) جای دارند.

 

داریوش در سنگ نوشته ی بیستون چند شاروان را یاد می کند ، همچون دادرشیش شاروان باختریش (بلخ) (بند 38) یا ویوانه شاروان آراخوزیه (بند 45). آنان از زمان به فرمانروایی رسیدن داریوش سرگرم کار دیوانی بوده اند.

نویسندگان یونانی از چند شاروان دیگر ، همچون اَرتَه فَرنَه (ارته فرنس) برادر (ناتنی) داریوش شاه که شاروان سارد بوده است ، نام می برند. این گفته را گل نوشته های دیوانی پارسه نیز تایید می کند (PF 1404).

 

در حای که درباره ی بخش باختری کشور ، یعنی آسیای خرد ، بابیروش (بابل) ، مصر و آثور (سوریه) سرچشمه های کمابیش بسنده ای در دست است ، دانسته های ما از بخش خاوری کشور نزدیک به هیچ است.

تا امروز آگاهی های ما از شارستان های خاوری بیشتر از گزارش های نویسندگان یونانی درباره ی لشکر کشی اسکندر گجسته ، که البته بیشتر از هم رونویسی کرده و چندان هم درست نیست ، بدست آمده است.

 

هم اکنون از رهگذر گل نوشته های دیوانی پارسه که وابسته به سال های 13 تا 28 شاهی داریوش (509 تا 494 پ.م.)  است ، بدست آوردن آگاهی های بیشتر درباره ی شارستان ها و مردمان آنها و نیز آرایش و ترتیب طایفه های جداگانه و یا وضع مکان های معین ممکن شده است. البته این گزارش تنها در چند مورد ویژه ، بی واسطه یادداشت شده اند و در بیشتر بخش ها ، نتیجه را باید از راه کار باریک سنجانه ی سخت بر روی رهنمود ها و گزاره های پراکنده و جداگانه بدست آورد.

در پاسخ به پرسش های وابسته به شارستان ها ، سندها و مدارک سفری (گل نوشته های پارسه ، دسته ی Q) بگونه ای ویژه ارزشمند اند.

رهسپاران در ایستگاه ها (جایگاه های ویژه ی میان راهی) و آبادی های گوناگون درنگ می کرده اند و پذیرایی می شده اند. برای این درنگ و پذیرایی باید نوشته ای مُهر شده (گذرنامه ، مُهرنامه ، هَلمی یا وییَه تیکَه) را پیش می گذاشته اند که نشان می داد چه اندازه جیره ی آرد یا جو ، می ، آبجو ، یا دیگر نوشیدنی ها و یا حتا گوشت می توانند دریافت کنند.  

سپس در همان جایگاه که شاید همانند کاروانسراهای دیرینه بوده ، هزینه ها و جیره ها یادداشت شده و رونوشتی از آن نزد سرپرست منطقه و رونوشتی دیگر به دیوان کانونی (مرکزی) پارسه فرستاده می شده است. بر روی این گل نوشته ها و رونوشت ها موارد زیر نوشته می شده است:

1. نام رهسپاران ، و یا نام راهبر گروه اگر گروهی سفر می کرده اند.

2. رهسپار از کجا می آید. و به کجا می رود.

3. از چه کسی گذرنامه دریافت کرده است.

 

اگر این گل نوشته ها و سندها را ساختاری وارسی کنیم ، چنین برمی آید که تنها چند کس می توانسته اند گذرنامه صادر کنند ، چون پیوسته با چند نام روبرو هستیم.

بیشتر این گذرنامه ها را شاه در پارسه یا شوش که خود رهسپاران را به سفر گمارده ، صادر می کرده است. بجز شاه دربُد یا دربُدیار در درگاه دیوانی پارسه (تخت جمشید) می توانسته اند گذرنامه صادر کنند. اینان تنها کسانی هستند که در پارس در پیوند با گذرنامه ها دیده می شود.

اگر رهسپاران از جایهای دور ، یعنی دیگر بخش های شاهنشاهی بزرگ هخامنشی می آمده اند ، تنها نام یک کس که ویژه ی همان شارستان است ، برده می شود. می توان پذیرفت که چنین کسی شاروان همان سرزمین و شارستان است. برای نمونه آنچه در پیوند با اَرتَه فَرنَه Artafarnah آمده ، بخوبی روشن می سازد که وی شاروان سارد بوده است. از این روست که رهسپارانی که از سارد می آیند همیشه با خود نوشته ای مُهر شده (هَلمی) از او دارند. همچنین است درباره ی کَرکیش Karkiš که شاروان سرزمین پوروش Puruš است ، جایی که شهر کانونی و مرکزی آن کرمان بوده است. (در PF 681 بگونه ای بسیار نادر ، کرکیش خشَثرَپاوَ یا شاروان پوروش دانسته شده است.)

 

(در سنگ نوشته های شاهی هر یک از سرزمین های زیر فرمان شاهنشاهان هخامنشی دَهیو dahyu ـ به زبان پارسی باستان ـ نامیده شده است ، این واژه که به معنای "سرزمین ، ایالت" است در پارسی نو "دیه" یا "دِه" شده است ، که از دید معنایی از گستردگی آن کم شده است. واژه ی پارسی برابر با این معنا "استان" یا "شارستان" است. در این نوشته واژگان شارستان ، سرزمین ، دهیو و یا استان به یک معنا بکار می رود ، که همگی نشان دهنده ی یکی از نواحی زیر فرمان هخامنشیان است.)

(در سنگ نوشته های شاهی به کسی که بر هر سرزمین فرمانرواست ، یعنی فرماندار هر ایالت ، خشَثرَپاوَ xšaçapāva گفته می شود ، این واژه به دبیره ی خوزی (رسم الخط ایلامی) در نگارش خوزی سنگ نوشته ها و همچنین گل نوشته های پارسه   šakšabamaآمده است. برابر پارسی نو این واژه "شهربان" است که بازهم از دید معنایی از گستردگی آن کاسته شده است. واژه ی پارسی برابر با این معنا "استاندار" یا "شاروان" است. در این نوشته واژگان شاروان ، خشَثرَپاوَ به یک معنا بکار می رود.)

("نوشته ی مُهر شده ، مُهرنامه یا گذرنامه" که رهسپاران باید به همراه می داشته اند ، در گل نوشته های پارسه با دو واژه ی هَلمی halmi یا مییَه توکَم miyatukam  نگاشته شده است ، که هَلمی به زبان خوزی (ایلامی) و مییَه توکَم به زبان پارسی هخامنشی و به دبیره ی خوزی (به رسم الخط ایلامی) نوشته شده است. برابر پارسی مییَه توکَم ، وییَه تیکَه*viyatika  می باشد. واژه هَلمی به معنای "مُهر" نیز هست. در زبان سومریان کیشیب kišib برابر با هلمی و به معنای مُهر و مُهرنامه می باشد.)

 

گل نوشته پارسه ، شماره 1917 : (PF 1917)

 

-----------------------

یادداشت:

سال 23 شاهی داریوش شاه برابر با سال 1119 پ.ﻫ..ﺧ.. می باشد ، که برابر با سال 1228 آغاز ملی ایران (مبدا ملی) و سال 498 پ.م. می باشد.

آغازین روز این سال مه شید روز (دوشنبه) بوده است. در گاهشماری زردشتی این روز اهورمزد نام دارد.

 

این گل نوشته بایستی یک برچسب باشد. آنچه در این گل نوشته بسیار گیرا و جالب است کاربرد KI+MIN می باشد. این نویسه به معنای تکرار نخستین واژه ی مناسب پیش از خود است. همان کاربردی را دارد که ایضا // دارد.

ولی در اینجا آنچه ارزشمند است کاربرد سه بار پشت سرهم آن است. در اینجا سه بار کاربرد آن نشان دهنده ی سه واژه ی پشت سرهم و مناسب پیش از خود می باشد ، که نخستین نویسه نشان دهنده ی واژه ی hal-mi و دومین که نشان m.را نیز دارد ، نشان دهنده ی نام چیثرَوَهوش است. ولی سومین نشان که کمی شگفت نیز هست ، نشان دهنده ی تنها یک نویسه ی -na است که در اینجا نیز در اصل سند نگاشته نشده است! -na نشان دهنده ی وابستگی بوده که بیشتر برابر با "-ِ " یا "از" می باشد. که در گزاره ی kur-min PN-na به معنای "بدستِ ..." نیز می باشد. (چنانچه این گزاره "حواله ی ..." خوانده شود باز همان معنای وابستگی و نشان -ِ است).

 

برچسب ها: برای بایگانی گل نوشته ها و سندها ، تکه طنابی را به گوشه ای از سبد که دارای شماری از گل نوشته ها بود ، می بستند و سپس خمیر برچسب را به طناب می چسباندند. سپس نام کالای حواله های وابسته به آن ، جای صدور دستور ، نام مرد و کارمند مسئول و سال تحویل بر آن نگاشته می شده است. این سندها چون ارزش سندی نداشته اند ، مُهری بر خود ندارند.

 

برچسب هایی از این دست دیده شده است:

« اسناد مربوط به شراب آبادی نامَه کارَش ، حواله ی تیکوش ، سال 23 » (PF 1913).

 

و یا همین سند که شمار گل نوشته های درون سبد 9 نوشته یاد شده است.

 

برگه 39 کتاب از زبان داریوش ، نوشته ی ماری کخ

کتاب گاهشماری ایرانی ، نوشته دکتر احمد بیرشک