ایرانیان پدید آورنده ی پیل الکتریکی در دو هزار سال پیش

 

**ایرانیان پدید آورنده ی پیل الکتریکی ، برق و سیم در دو هزار سال پیش بودند .**

 

   تا چند سال پیش همه می پنداشتند که پیل الکتریکی را نخستین بار دانشمند ایتالیایی لوئیجی گالولنی در سال ۱۷۸۶ اختراع کرد . گالولنی از قرار دادن دو فلز در آب نمک جریان برق بدست آورد .

   چقدر شگفت انگیز است هنگامی که می بینیم ، که اتفاقا گالولنی هم برای ساختن پیل ، همان فلز هایی را استفاده کرده  که 1800 - 2000 سال پیش از این ایرانیان برای ساختن پیل به کار برده بودند .

 

                                     

 

   پیل مورد استفاده ی ایرانیان در روستایی در نزدیکی بغداد بدست آمده است . باستان شناسانی که در آثار اشکانیان کندوکاو می کردند ، در کلبه ی یک کاهن یا کیمیاگر ایرانی تعداد زیادی از این پیل ها را به دست آوردند .

   باید در نظر داشت که در زمان فرمان روایی اشکانیان که از ۲۵۰ پیش از گاهشماری ترسایی تا ۲۲۴ ترسایی ادامه داشته است ، بخش مهمی از کشور کنونی عراق (اراک) و از جمله نواحی بغداد بخشی از شاهنشاهی ایران بوده است .*

 

   برای نخستین بار یک باستان شناس آلمانی به نام ویلهلم کونیک یک پیل الکتریکی اشکانی را بیست سال پیش در مرز عراق و ایران کشف کرد و هنگامی که آن را به موزه ی بلین برد ، مشاهده کرد که دوستانش نیز تکه های شکسته و خرد شده ی مشابه این پیل را پیش از او به موزه آورده اند .

 

                

 

   باستان شناس آلمانی پس از مدتی حدس زد که شاید این شی شگرف یک پیل الکتریکی بوده است ، اما دوستانش در این مورد شک داشتند ، تا آنکه او پس از سال های دراز پژوهش سرانجام توانست در خرابه های شهر سلوکیه متعلق به اشکانیان آلات دیگری کشف کند که حدس پیشین او را تایید نمود . این دانشمند در حفاری های خود مقدار زیادی از این پیل ها را پیدا کرد ، که بوسیله ی میله های برنزی که در حقیقت عمل سیم رابط را انجام می داده اند ، به یکدیگر متصل بودند و در آخر فقط دو سیم از به هم پیوستن و ترکیب آنها بوجود آمده بود و سر این دو سیم به دستگاه دیگری فرو رفته بود . (سیم های برنزی با روش سری چند پیل را به هم وصل کرده و سرانجام به یک دستگاه متصل شده بودند .)

   کونیک مشاهده های خود را در کتابی منتشر ساخت ، تا آنکه پژوهش ها و فکر های او در سراسر جهان (بجز ایران) پخش شد و پس از آزمایش های فراوانی که دانشمندان در این باره انجام دادند ، سرانجام در چند سال گذشته یک مهندس آمریکایی به نام ویلاردگری ثابت کرد که این دستگاه شگفت انگیز اشکانیان برای آب دادن فلزات بویژه دست بند های زر و سیم (طلا و نقره) بوده است . وی در گزارش خود می نویسد : « اشکانیان از اتصال این پیل ها به یکدیگر مقدار قابل توجهی نیروی برق بدست می آوردند و آن را بوسیله ی دو سیم وارد دستگاه آبکاری کرده و با استفاده از املاح زر و سیم دستبندها و زینت آلات خود را آب طلا و نقره می دادند . » به عبارت دیگر همان کاری را می کردند که امروزه گالوانوپلاستی یا آبکاری الکتریکی می نامند .

در آنزمان کیمیاگران و جواهر سازان باستانی که به اینکار می پرداختند ، ساختمان پیل را نیز مانند دیگر دانش های خویش به عنوان یک راز تلقی کرده و جز به اهل فن به کسی ابراز نمی داشتند و در نتیجه از این اختراع جز کاهن ها و کیمیاگران ، دیگران آگاهی نداشتند .

 

                                        

 

باید دانست که در ۲۵۲۸-۲۳۳۶ سال پیش از این (برابر با سال های 522 تا 330 پ . م که دوران فرمانروایی داریوش تا واپسین شاه هخامنشی است) که دوران زندگی پارسه (تخت جمشید) بوده است ، از سوختی استفاده می شده که به هیچ روی حتا کمترین دودی نداشته است ، که همین شگفتی دانشمندان و باستان شناسان را بر انگیخته است و این گفته با استفاده از بررسی ها و آزمایش های بسیاری است که در پارسه انجام گرفته و مورد تایید باستان شناسان و دانشمندان ایران و جهان می باشد .

از نتیجه های باستان شناسی ثابت شده است که کمترین اثری از دوده در بقایای پارسه نیست .

در آن زمان نفت را استخراج و بطور صددرصد می توانسته اند تصفیه کنند و باید دانست که نخستین چاه نفت نیز از آن داریوش بزرگترین شاه ایران در ۲۵ سده پیش است که البته امروزه شناسایی شده و در منطقه ی مسجدسلیمان است .

این را ما از هرودوت تاریخ نویس یونانی می دانیم!!

 

آیا نباید به این اندیشید که در آن زمان که تنها ۶۰۰ سال پیش از دوران کشف پیل الکتریکی که در بالا گفته شد می باشد ، امکان این که از برق استفاده می شده است زیاد است و باید به دنبال پیل الکتریکی در پارسه بود و شاید چیزی پیشرفته تر از آن .

 

این پیل های پیدا شده درست مانند نمونه های امروزی از قیر به عنوان عایق و از یک میله ی آهنی در میان یک استوانه ی مسی استفاده می شده است و اندازه آنها کمتر از ۲۰ سانتیمتر می باشد . (در جایی اندازه ی دقیق آن را خوانده ام که شوربختانه اکنون به یاد ندارم .)

 

 

 

* باید دانست که نام بغداد خود برترین گواه ایرانی بودنش است ، این نام یک نام کاملا ایرانی است که برابر با گفتش کهن تر : بَگَه داتَه یا بَغَه داتَه   Bagadāta / Baghadāta می باشد ، که از دو بخش :

بَگَه یا بَغَهbaga/bagha  به معنای خدا و آفریننده ، در اسناد کهن بویژه سنگ نوشته ی بیستون ـ که خود این واژه نیز تغییر یافته و ساده شده ی بَغَستانَه است که به معنی جایگاه و مکان خدا می باشد (کوه بیستون از کوه های مقدس ایران بوده و حتا اکنون نیر هست و مردم محل آن را مقدس می شمارند) ـ دیده می شود و بخش دوم داتهdāta  از ریشه ی دا به معنای دادن ، آفریدن و همان است که امروزه " داد و دادند "می گوییم .

این نام روی هم به معنای داده ی خدا یا آفریده و بخشیده ی خدا می باشد .

برای نمونه ای دیگر ، نام خَشَثرَپاوَه (فرمانروا و حاکم) خوزستان در همان زمان (۲۵۲۰ سال پیش) مردی به نام بَگَه پانَه به معنی پاییده شده و نگه داشته شده از سوی خدا بوده است .

 

و اما نام عراق نیز گواه این مدعاست ، این نام مانند عیلام و عربستان شکل سامی یا عبری این واژه است که شکل پارسی آن همان هست ، که ما در استان مرکزی داریم و آن اراک است به معنی آریایی . (ک را در این نام نباید ک کوچک شمردن دانست . این ک نسبت است .)

عیلام در تورات که مهمترین کتاب سامی است به این گونه نوشته شده است ، ولی گونه ی پارسی آن ایلام است (البته ذات این نام سامی است و برابر پارسی آن در سندهای باستانی خوز و خوزیه است) .

عربستان نیز از دو بخش : عرب (شکل کهن و پارسی آن در سنگ نوشته های نقش رستم در پارس ، اربای و ارب آمده است) + ستان (همان است که امروزه استان می گوییم به معنای جایگاه و مکان که در نام های کاملا پارسی (خوزستان : خوز (نام یک قوم ایرانی که شکل کهن آن خوَجَ Xuvaja است) + ستان ، سیستان / سکستان : سَکَه (یک قوم کاملا ایرانی) + ستان ، طبرستان / تپورستان ، بیستون و درافغانستان و هندوستان) آمده است .) پس بهتر است که اَربستان نوشته شود .)

 

-----------------------------

سرچشمه :

کتاب سهم ارزشمند ایرات در تمدن جهان نوشته ی آقای نیرنوری

تارنمای جزیره ی دانش

 

تابلو نبرد داریوش در ایسوس

تابلو نبرد داریوش در ایسوس

 

در موزه ی ناپل یونان تابلویی گران بها از سده ی نخست پیش از گاهشماری ترسایی باقی مانده است که آن را شکست دارا (داریوش سوم) به دست اسکندر در « ایسوس Issus » می نامند .

اندازه ی این تابلو ۵×۷/۲ متر است که بیش از یک میلیون سنگ رنگی کوچک در ساخت آن بکار رفته است .

 

برای دریافت این تابلو در اندازه ی بزرگتر و کیفیت بیشتر به اینجا بروید :

http://usera.imagecave.com/Daryush/MosaicNappleLarge.jpg

چنانچه باز نشد من را اگاه سازید . 

 

هنرمندان یونانی دارا ( داریوش سوم ) را در وسط تابلو با اهمیت تر از اسکندر مقدونی نشان داده اند ، که سوار بر ارابه و با لباس پوشیده ی ایرانی است و بزرگتر از اسکندر نقش شده است .

و اسکندر در گوشه ی تابلو با لباس یونانی نقش شده است .

 

با وجود اینکه تابلو ۲ سده پس از مرگ داریوش سوم ساخته شده و در آن زمان یونانیان سرشار از ایران ستیزی بوده اند ، اما هیچ آثار شکستی از داریوش در این تابلو بدست آنها نقش نشده و دیده نمی شود .

و نکته ای که دیده می شود نگرانی داریوش است ، که به سمت چپ خم شده است تا سرباز ایرانی را که در اثر برخورد نیزه ی اسکندر همراه با اسب بر زمین افتاده است ، نجات دهد و دستگیری کند .

 

 

اما اسکندر نسبت به سربازان یونانی هیچ توجه ای ندارد و فقط با کینه در حال پرتاب نیزه به سمت داریوش می باشد . اگر به چشمان داریوش و اسکندر و سربازان نگاه کنیم در خواهیم یافت که داریوش تنها به سرباز خود می نگرد و هیچ توجه ای به اسکندر ندارد ولی اسکندر تنها متوجه ی داریوش است و گویی با خشم وی را می نگرد . دیگر کسانی که از سپاه ایران در این تابلو دیده می شوند با خشم به اسکندر و سرباز زخمی  می نگرند و گویی وی را به خاطر نیزه ای که به دوستشان زده تهدید می کنند .

 

 

این تابلو نشان می دهد که آن گونه که نویسندگان یونانی و دانشمندان انیرانی می خواهند به ما بقبولانند ، در این جنگ شکست سخت ایران و فرار سپاه ایران در کار نبوده و در این باره بسیار بزرگ نمایی و یا دروغ پردازی شده است و چه برهانی بالاتر و مهم تر از این که دو سده پس از آن نبرد ، به دست یک یونانی و در یک شهر مهم یونانی (پمپئی) که از گروه دشمن به شمار است ، صحنه ی جنگ این گونه به نمایش در آمده است .

برای این برداشت یونانی های هم دوره با این تابلو به راستی که چه برهانی وجود دارد جز این که سپاه ایران براستی شکست سختی نخورده و جریان آن گونه که بیان می دارند نیست؟ و آیا جز این می توان اندیشید؟؟

آیا این از بخشایش های روزگار به ایرانیان به دلیل از خود گذشتگی شان نیست ، که اکنون سندی از ۲۱ سده پیش بدست آمده است ، که بخشی از تابلو که نشان دهنده ی داریوش و سپاه ایران است کامل و سالم باقی مانده و این در حالی است که از سپاه یونان تنها اسکندر و آن هم ناقص باقی مانده است!! از سپاه دشمن که تنها بخش کوچکی از این تابلو را در برگرفته تنها نیمی از بدن اسکندر و بخشی از سر یک سرباز یونانی دیده می شود و این درحالی است که سپاه ایران تنها کمی آسیب در بخشی از درفش شان دارند و بس!  

به این سان بایستی نام این تابلو را نبرد داریوش گذاشت .

 

 

اوستا و گاتاها - هات ۱ بند ۱

اوستا و گاتاها

به نام خداوند جان و خرد     کزین برتر اندیشه بر نگذرد

 

نسک های اوستا کهن ترین و با ارزش ترین گنجینه ی زبان و فرهنگ ایران زمین است .

گاتاها کهن ترین سرود های ایرانی است که در میان یسنای اوستا است . یسنا دارای 72 ها یا هات (هایتی ، بخش) است که 17 های آن در برگیرنده ی گاتاها است . واژه ی یسنا به معنای ستایش و نیایش و جشن است . واژه ی " جشن " کنونی همین یسنای اوستایی است که در زبان سنسکریت هندی " یجنه " و در پهلوی ساسانی " یزشن " شده است .

 

گویند گاتاها سخنان و سرودهای خود زردشت است . آنچه در گاتاها درباره ی دین زردشتی و فرهنگ ایرانی یافت می شود با دیگر بخش های اوستا بسیار دگرگونه تر است .

 

گاتاها یا گاهان دربردارنده ی 5 گاه یا سرود است . گاتاها 17 هایتی و 238 بند و 896 پاره (بیت ، شعر) و 5560 واژه است . هر گاه یا گات به واژه ی نخستین همان گاه خوانده می شود .

از هات 28 تا 34 یسنا ، نخستین سرود گاهان است که اهنود گات (اَهونَ وَایتی) خوانده می شود .

دیگر سرودها اشتود گات (اوشتَ وَایتی ، دومین گات) از هات 43 تا 46 (4 هات) ، سپنتمد گات (سپِنتا مَئینیو ، سومین گات) از هات 47 تا 50 (4 هات) ، وهوخشتر گات (وُهوخَشَثرَ ، چهارمین گات) تنها هات 51 و وهیشتوایشت گات (وهیشتو ایشتی ، پنجمین گات) تنها هات 53 می باشند .

 

تنها نخستین گات است که نام آن از واژه ی آمده که امروزه از گاتاها بیرون است . اهون وَایتی در آغاز یسنای 27 بند 13 می باشد . یعنی یک بند پیش از آغاز گاتاها . و نام دیگر گاهان از نخستین واژه ی همان گاه گرفته شده است .

 

باید دانست که گاتاها چون از ارزش زیادی برخوردار بوده و آن را از خود زردشت می دانستند به نیکی نگه داری شده و از این رو گاتاهای کنونی با گاتاهای زمان ساسانیان بسیار نزدیک و یکسان است ، گرچه که دیگر بخش ها و نسک های اوستا به یک سوم کاهش یافته اند و نزدیک به دو سوم آن نابود شده است .

 

اینگونه ی پیداست که 5 سرود گاتاها در میان بخش هایی دیگری به نثر بوده اند که کامل کننده و توضیح دهنده ی آنها بوده است ، همچون بوستان سعدی . و از این رو وابستگی میان گاهان بسنده و روشن نیست . 

 

زبان نامه ی اوستا اکنون اوستایی خوانده می شود که بسیار نزدیک به سنسکریت هندی و پارسی هخامنشی است ، و شاخه ای از ایرانی باستان است .

دبیره و خطی که برای نگارش اوستا بکار برده شده است دین دبیره (خط دین) خوانده می شود که بسیار ساده ولی کامل و دقیق است و یادگیری آن بسیار ساده و آسان است .

 

اکنون به نخستین بند از نخستین گات می پردازیم . (از دکتر آبتین ساسانفر)

 

 

 

برگردان پارسی آن از دکتر آبتین ساسانفر :

با نیایش و دست های برافراشته ، ای مزدا ، نخست یاری و پشتیبانی سپنتامینو (نفس پاک) را درخواست می کنم که همه ی کارها و کردارم هماهنگ با اشا (راستی) باشد ، بدان وسیله خرد وهومن و روان جهان را خشنود می کنی .

 

و برگردان استاد ابراهیم پورداود :

خواستارم در نماز با دست های بلند شده ، نخست ای مزدا رامش از برای همه ی آفرینش سپند مینو ، ای اردیبهشت (اشا ، آیین راستین) (و) اینکه خرد بهمن (یکی از امشاسپندان) را خشنود توانم ساخت و گوشورون (فرشته ی نگهبان جانداران سودمند) را  .    

 

----------------------------

سر‌چشمه ها :

گات ها ، نوشته ی استاد ابراهیم پورداود ، 1331 خورشیدی .

گاتاها ، نوشته ی دکتر آبتین ساسانفر ، نورزو 1383 خورشیدی .