تابلو نبرد داریوش در ایسوس

تابلو نبرد داریوش در ایسوس

 

در موزه ی ناپل یونان تابلویی گران بها از سده ی نخست پیش از گاهشماری ترسایی باقی مانده است که آن را شکست دارا (داریوش سوم) به دست اسکندر در « ایسوس Issus » می نامند .

اندازه ی این تابلو ۵×۷/۲ متر است که بیش از یک میلیون سنگ رنگی کوچک در ساخت آن بکار رفته است .

 

برای دریافت این تابلو در اندازه ی بزرگتر و کیفیت بیشتر به اینجا بروید :

http://usera.imagecave.com/Daryush/MosaicNappleLarge.jpg

چنانچه باز نشد من را اگاه سازید . 

 

هنرمندان یونانی دارا ( داریوش سوم ) را در وسط تابلو با اهمیت تر از اسکندر مقدونی نشان داده اند ، که سوار بر ارابه و با لباس پوشیده ی ایرانی است و بزرگتر از اسکندر نقش شده است .

و اسکندر در گوشه ی تابلو با لباس یونانی نقش شده است .

 

با وجود اینکه تابلو ۲ سده پس از مرگ داریوش سوم ساخته شده و در آن زمان یونانیان سرشار از ایران ستیزی بوده اند ، اما هیچ آثار شکستی از داریوش در این تابلو بدست آنها نقش نشده و دیده نمی شود .

و نکته ای که دیده می شود نگرانی داریوش است ، که به سمت چپ خم شده است تا سرباز ایرانی را که در اثر برخورد نیزه ی اسکندر همراه با اسب بر زمین افتاده است ، نجات دهد و دستگیری کند .

 

 

اما اسکندر نسبت به سربازان یونانی هیچ توجه ای ندارد و فقط با کینه در حال پرتاب نیزه به سمت داریوش می باشد . اگر به چشمان داریوش و اسکندر و سربازان نگاه کنیم در خواهیم یافت که داریوش تنها به سرباز خود می نگرد و هیچ توجه ای به اسکندر ندارد ولی اسکندر تنها متوجه ی داریوش است و گویی با خشم وی را می نگرد . دیگر کسانی که از سپاه ایران در این تابلو دیده می شوند با خشم به اسکندر و سرباز زخمی  می نگرند و گویی وی را به خاطر نیزه ای که به دوستشان زده تهدید می کنند .

 

 

این تابلو نشان می دهد که آن گونه که نویسندگان یونانی و دانشمندان انیرانی می خواهند به ما بقبولانند ، در این جنگ شکست سخت ایران و فرار سپاه ایران در کار نبوده و در این باره بسیار بزرگ نمایی و یا دروغ پردازی شده است و چه برهانی بالاتر و مهم تر از این که دو سده پس از آن نبرد ، به دست یک یونانی و در یک شهر مهم یونانی (پمپئی) که از گروه دشمن به شمار است ، صحنه ی جنگ این گونه به نمایش در آمده است .

برای این برداشت یونانی های هم دوره با این تابلو به راستی که چه برهانی وجود دارد جز این که سپاه ایران براستی شکست سختی نخورده و جریان آن گونه که بیان می دارند نیست؟ و آیا جز این می توان اندیشید؟؟

آیا این از بخشایش های روزگار به ایرانیان به دلیل از خود گذشتگی شان نیست ، که اکنون سندی از ۲۱ سده پیش بدست آمده است ، که بخشی از تابلو که نشان دهنده ی داریوش و سپاه ایران است کامل و سالم باقی مانده و این در حالی است که از سپاه یونان تنها اسکندر و آن هم ناقص باقی مانده است!! از سپاه دشمن که تنها بخش کوچکی از این تابلو را در برگرفته تنها نیمی از بدن اسکندر و بخشی از سر یک سرباز یونانی دیده می شود و این درحالی است که سپاه ایران تنها کمی آسیب در بخشی از درفش شان دارند و بس!  

به این سان بایستی نام این تابلو را نبرد داریوش گذاشت .

 

 

اوستا و گاتاها - هات ۱ بند ۱

اوستا و گاتاها

به نام خداوند جان و خرد     کزین برتر اندیشه بر نگذرد

 

نسک های اوستا کهن ترین و با ارزش ترین گنجینه ی زبان و فرهنگ ایران زمین است .

گاتاها کهن ترین سرود های ایرانی است که در میان یسنای اوستا است . یسنا دارای 72 ها یا هات (هایتی ، بخش) است که 17 های آن در برگیرنده ی گاتاها است . واژه ی یسنا به معنای ستایش و نیایش و جشن است . واژه ی " جشن " کنونی همین یسنای اوستایی است که در زبان سنسکریت هندی " یجنه " و در پهلوی ساسانی " یزشن " شده است .

 

گویند گاتاها سخنان و سرودهای خود زردشت است . آنچه در گاتاها درباره ی دین زردشتی و فرهنگ ایرانی یافت می شود با دیگر بخش های اوستا بسیار دگرگونه تر است .

 

گاتاها یا گاهان دربردارنده ی 5 گاه یا سرود است . گاتاها 17 هایتی و 238 بند و 896 پاره (بیت ، شعر) و 5560 واژه است . هر گاه یا گات به واژه ی نخستین همان گاه خوانده می شود .

از هات 28 تا 34 یسنا ، نخستین سرود گاهان است که اهنود گات (اَهونَ وَایتی) خوانده می شود .

دیگر سرودها اشتود گات (اوشتَ وَایتی ، دومین گات) از هات 43 تا 46 (4 هات) ، سپنتمد گات (سپِنتا مَئینیو ، سومین گات) از هات 47 تا 50 (4 هات) ، وهوخشتر گات (وُهوخَشَثرَ ، چهارمین گات) تنها هات 51 و وهیشتوایشت گات (وهیشتو ایشتی ، پنجمین گات) تنها هات 53 می باشند .

 

تنها نخستین گات است که نام آن از واژه ی آمده که امروزه از گاتاها بیرون است . اهون وَایتی در آغاز یسنای 27 بند 13 می باشد . یعنی یک بند پیش از آغاز گاتاها . و نام دیگر گاهان از نخستین واژه ی همان گاه گرفته شده است .

 

باید دانست که گاتاها چون از ارزش زیادی برخوردار بوده و آن را از خود زردشت می دانستند به نیکی نگه داری شده و از این رو گاتاهای کنونی با گاتاهای زمان ساسانیان بسیار نزدیک و یکسان است ، گرچه که دیگر بخش ها و نسک های اوستا به یک سوم کاهش یافته اند و نزدیک به دو سوم آن نابود شده است .

 

اینگونه ی پیداست که 5 سرود گاتاها در میان بخش هایی دیگری به نثر بوده اند که کامل کننده و توضیح دهنده ی آنها بوده است ، همچون بوستان سعدی . و از این رو وابستگی میان گاهان بسنده و روشن نیست . 

 

زبان نامه ی اوستا اکنون اوستایی خوانده می شود که بسیار نزدیک به سنسکریت هندی و پارسی هخامنشی است ، و شاخه ای از ایرانی باستان است .

دبیره و خطی که برای نگارش اوستا بکار برده شده است دین دبیره (خط دین) خوانده می شود که بسیار ساده ولی کامل و دقیق است و یادگیری آن بسیار ساده و آسان است .

 

اکنون به نخستین بند از نخستین گات می پردازیم . (از دکتر آبتین ساسانفر)

 

 

 

برگردان پارسی آن از دکتر آبتین ساسانفر :

با نیایش و دست های برافراشته ، ای مزدا ، نخست یاری و پشتیبانی سپنتامینو (نفس پاک) را درخواست می کنم که همه ی کارها و کردارم هماهنگ با اشا (راستی) باشد ، بدان وسیله خرد وهومن و روان جهان را خشنود می کنی .

 

و برگردان استاد ابراهیم پورداود :

خواستارم در نماز با دست های بلند شده ، نخست ای مزدا رامش از برای همه ی آفرینش سپند مینو ، ای اردیبهشت (اشا ، آیین راستین) (و) اینکه خرد بهمن (یکی از امشاسپندان) را خشنود توانم ساخت و گوشورون (فرشته ی نگهبان جانداران سودمند) را  .    

 

----------------------------

سر‌چشمه ها :

گات ها ، نوشته ی استاد ابراهیم پورداود ، 1331 خورشیدی .

گاتاها ، نوشته ی دکتر آبتین ساسانفر ، نورزو 1383 خورشیدی .

 

افشای کردن چهره ی به ظاهر دوستانه ی گیرشمن

با درودی بی پایان به همه ی ایرانیان دانا و آگاه

موضوع این نوشتار افشای کردن چهره ی به ظاهر دوستانه ی بزرگانی!! چون پروفسور گیرشمن است .

به قلم دکتر نگهبان در کتاب مروری بر پنجاه سال باستان شناسی ایران

 

امروز بسیار دلگیر شدم زمانی که برای دومین بار به گونه ای اتفاقی به کتاب بسیار ارزشمند ولی غم انگیز داستان پنجاه سال باستان شناسی ایران از نوشته های پدر باستان شناسی ایران دکتر عزت الله نگهبان نگاهی انداخته و چند برگی از آن را خواندم . چندی پیش داستان دلخراش تپه سیلک را از این کتاب زمانی که در پی دانستنی های بیشتری درباره ی این بزرگترین و دیرینه ترین تمدن ایران مرکزی بودم ، خواندم و بسیار اندهگین شدم . در آن زمان بدرستی فهمیدم که دکتر نگهبان چه کوششی کرده اند .

امروز بار دیگر به این کتاب نگاهی انداخته و در پی نوشته هایی ارزشمند درباره ی تمدن هفت تپه بودم ولی با دیدن نمایی از چغازنبیل بر آن شدم تا این بخش را بخوانم که به ناگاه با خواندن چند خط آنچنان اندوه همراه با بغض من را فرا گرفت که چند برگ پسین را نیز خواندم و در دل بارها بر خودمان و بر این انیرانیان به ظاهر دوست ولی دشمن دیرینه بد و بیراه گفتم .

یک دو روز پیش نوشته ای دنباله دار را در تارنوشت " جاودانان " از دوست خوبم کیوان می خواندم ، این نوشته بخش سوم نوشتارشان درباره ی حفاری شوش بود ولی در آغاز نوشته عکسی از رومن گیریشمن گذاشته اند به همراه توضیحاتی درباره ی وی . وی از سال 1931 به ایران آمد و در پی ادامه جنایات فرانسوی ها به ادامه ی کار پرداخت اما اینبار با ظاهری آراسته تر !! متاسفانه دوست خوبم در این زمینه هیچ اشاره نکرده اند . البته زیاد هم تقصیر ایشان نیست زیرا در همه ی سایت ها و کتاب ها تنها از کسانی که پیش از گریشمن به ایران آمده و حفاری می کرده اند بد گفته شده و به ناگاه با آمدن وی انگار که منجی میراث باستانی آمده است!!! دیگر کسی بهتر از او پیدا نمی شود و همیشه از او سپاسگذاری می شود . وی 40 سال در ایران کار کرد (بهتر است بگوییم جنایت ولی اینبار با پنبه سر بریده !!) و کار بجایی رسیده است که برای بزرگداشت این عزیز!! گردهمایی و کنفرانس می گیرند!! (از برخی از مسئولان به ظاهر ایرانی چیزی جز این نمی توان انتظار داشت .)

اما دکتر نگهبان که سالیان سال در راستای سر و سامان دادن به این اوضاع آشفته کوشیده اند در این کتاب پرده از رازهای بیشماری برداشته اند که تنها حفاری های شوش ، چغازنبیل ، مارلیک و سیلک بخش ناچیزی از آن است .

بهتر است برای اثبات مدعای خود بخش هایی از این کتاب را عینا بیاورم . شاید دوستان دلیل این همه بیزاری من را بدانند : (جملاتی که حذف شده با ... مشخص شده ولی تنها کلمات و عباراتی است که به متن آسیب نمی رساند . جملات درون () از من است .)

 

برگه ی 263 : (خیلی سعی کردم کامل و کوتاه بنویسم ولی نشد!!)

پروفسور گیرشمن :

... هیات باستان شناسی فرانسوی پس از کسب امتیاز ... از اواخر قرن 19 در اینجا شروع به فعالیت نموده و حفاری های خود را در شوش متمرکز کرده ، این هیات قلعه ی بزرگی با برج و بارویی عظیم بر روی مرتفع ترین تپه باستانی شوش (این قلعه از آجرهای باستانی شوش ، چغازنبیل و هفت تپه ساخته شده که خود جنایتی بزرگ است! صدها آجر کتیبه دار در ساخت این بنا به کار رفته که از چغازنبیل و ... می باشد ، تا جایی که بر آن نام نمایشگاه ی آجر ایران نهاده اند!! همچنین باید بدانیم که مرتفع ترین تپه ی باستانی یعنی قدیمی ترین تپه!! که بر روی آن با تخریب تمدن های گذشته ارگی نو ساخته شده!!!) احداث کرد .... پیش از تصویب قوانین باستان شناسی در ایران ، هیات فرانسوی بر اثر امتیازاتی که از مظفر الدین شاه گرفته بود ، کلیه ی آثار باستانی مکشوفه را ... حق داشت از ایران خارج کند . ... اگر چه با ... تصویب قوانین باستان شناسی در سال 1309 کلیه ی این امتیازات لغو شد ، و هیات های خارجی لازم بود بر اساس قوانین در ایران حفاری کنند ولی هیات فرانسوی دچار این توهم بود که قوانی شامل حال آنها نیست !! لذا با همان بافت و طرز گذشته در حوزه ی عملیاتی خویش به آزادی عمل می نمود !!! ... .

هنگامی که شروع به همکاری با اداره ی باستان شناسی کردم (دکتر نگهبان خودشان را می گویند) ، ریاست هیات فرانسوی با پروفسور گیرشمن بود که کار خود را از سال ها پیش شروع کرده بود . ... چون مدت مدیدی بود که در ایران کار می کرد ارتباط و آشنایی نزدیکی با افراد با نفوذ دولتی و لشکری برقرا کرده بود ... این رابطه ی زیاد باعث شده بود که هر گونه عملی از سوی ایشان توسط مامورین دولتی مجاز شمرده شود . ... .

(در اینجا دکتر داستان بازدید خود را به همراه گروهی از دانشجویان در سال 37 بیان می کنند که خیلی کوتاه اینگونه است : ریاست حفاری چغازنبیل که بدست هیات فرانسی بود با گیرشمن بود . روزی برای بازدی به آنجا رفتیم . گیرشمن با محبتی خاص ما را پذیرفتند و در پایان به سولات تک تک افراد پاسخ گفتم ، یکی از دانشجویان پرسید که نماینده ی اداره باستان شناسی که همیشه در همه ی حفاری هست چرا در اینجا دیده نمی شود ؟ ایشان با تبسمی خاص و کنایه دار گفتند : ما با بازرس باستان شناسی قرار خاصی داریم ، وی در تهران می ماند و فوق العاده ی ماموریت خود را دریافت می کند و ما در اینجا آزادانه هر کاری که بخواهیم ، انجام می دهیم . !!! (عین عبارت است .)

این حقیقت برای نگارنده بسیار سخت آمد ولی چاره ای جز سکوت نداشتم . شب پیش از خواب چندین ساعت فکرم را مشغول داشت ... . (این بخش خیلی آزادانه نوشته شد جز جمله گیرشمن).

 

دو سه سال گذشت و نگارنده به عنوان معاون فنی اداره ی کل باستان شناسی منصوب شدم . در پاییز آن سال روزی آقای گیرشمن به من زنگ زد ... از فرانسه به تهران آمده اند و علاقه دارند برای انجام تشریفات ادامه ی حفاری در شوش به اداره ی باستان شناسی بیایند . ... همان روز آمدند ... بزودی برای ادامه ی حفاری به شوش خواهند رفت و علاقه دارند هر چه زودتر تشریفات انجام شود و بازرس ویژه برای همکاری با هیات فرانسوی انتخاب شود . ایشان فرمودند همان گونه که می دانید در چند سال گذشته آقای هوشنگ بهرامی (خدا از تقصیرشان نگذرد!) که طرز کار ایشان بسیار مورد رضایت است با هیات فرانسوی همکاری می کرده اند و چنانچه ایشان که با طرز کار هیات فرانسوی آشنایی دارند مجددا انتخاب شوند موجب قدردانی و تشکر هیات فرانسوی خواهد بود . نگارنده بدون توجه و به طور ناخود آگاه تقریبا داشتم موافقت می کردم که ناگهان جریان بازدید از چغازنبیل به یادم آمد و طرز کار بازرس هیات فرانسوی و آن تبسم و کنایه ... و به ایشان اظهار کردم : اطمینان داشته باشید فرد جدی و فعالی همراه ایشان اعزام خواهد گردید . ایشان دوباره گفتند همان آقای بهرامی خوب است!!! ... . سپس از آقای اسماعیل نفیسی که یکی از فارغ التحصیلان رشته ی باستان شناسی و فردی جدی و منظم بودند بودند ... برای ماموریت به شوش فرستاده شدند . (جریان تقاضا و قبول این ماموریت و ابلاغ حکم در اینجا حذف شد .)

روز بعد هنگامی که پروفسور گیرشمن در اتاق آقای رفعتی افشار مدیر کل باستان شناسی بودند ، رونوشت ها و دستور ابلاغ های لازم به ایشان داده شد . با وجودی که ایشان به مدیر کل گفته بودن بهتر است همان بازرس پیشین را انتخاب کنند ، ولی آقای رفعتی به ایشان اطمینان دادند که آقای نفیسی فرد با مسئولیتی هستند ... و سپس آقای گیرشمن به اتاق بنده آمدند و ... (همان داستان) .

بیش از 4 هفته از حفاری نگذشته بود که روزی نامه ای از آقای نفیسی به اداره باستان شناسی رسید که :

چند روز اول حفاری آقای گیرشمن با ایشان یسیار با نرمی و محبت رفتار می نمودند . آقای نفیسی هم همه روزه فهرستی با مشخصات کامل از اشیا مکشوفه تهیه می کرده اند . پس از چند روز آقای گیرشمن می گویند که نیازی به تهیه فهرست نیست . بازرس پیشین چنین کاری نمی کرده است . آقای نفیسی به این سخن توجهی نکرده و ... پس از چند روز به تدریج طرز رفتار آقای گیرشمن با ایشان تغییر می کند . آقای نفیسی بدون عکس العملی ادامه کار می دهند . تا اینکه آقای گیرشمن ایشان را تهدید می کنند : اگر چنانچه به تنظیم فهرست روزانه اشیا ادامه دهند از بردن ایشان به محل حفاری در چغازنبیل با اتومبیل هیات حفاری خودداری خواهند نمود . اما بازهم آقای نفیسی بدون توجه به کار خود ادامه می دهند . تا اینکه روز قبل از بردن ایشان به محل حفاری که 50 کیلومتر فاصله دارد ... خودداری کرده اند . و سپس آقای نفیسی کسب تکلیف کرده اند .

 

آقای کاظم زاده معاون اداری باستان شناسی برای ایشان تلگرافی زده اند که چنانچه آقای گیرشمن از بردن ایشان امتناع کردند به هزینه ی اداره ی باستان شناسی اتومبیلی کرایه کنند . و در ضمن ایشان در کمال جدیت به کار خود ادامه دهند و در صورت امکان روابط صمیمانه ی خود را حفط کنند .

هنوز هفته ای نگذشته بود که باز نامه ای دیگر از آقای نفیسی به ایشان رسید که آقای گیرشمن به کارگران دستور داده اند که اشیاه روزانه را برای ثبت در اختیار ایشان نگذارند !! ایشان هم از ژاندارم های محافظ حفاری برای انجام وظایف قانونی خود کمک گرفته اند . اما ژاندارم های امتناع کرده و بیان می کنند که به ایشان دستور داده شده از دستورات گیرشمن پیروی کنند .

با رسیدن این نامه وضع بدی پیش آمده بود . با وجودی که اداره باستان شناسی می توانست از ادامه ی کاوش جلوگیری کند ولی می خواستیم موضوع به آرامی حل شود . بلافاصله برای ژاندارمری محل تلگرافی فرستاده و از آنان خواستین با آقای نفیسی برای انجام وظایف قانونی خویش همکاری کنند .

ضمنا در این تلگراف ذکر شد تا حد امکان موضوع دوستانه حل شود و چنانچه آقای گیرشمن بازهم همکاری ننمود و از مقررات قانونی تبعیت نکردند آقای نفیسی اختیار دارند عملیات کاوش را متوقف کنند .

(خدا دوستان و عزیزانی چون دکتر نگهبان که با انقلاب اسلامی! برای همیشه از ایران می روند! و اکنون دچار مریضی هستند که خدا شفایشان دهد ، (مطمئنا رفتن ایشان در سال 58 بی دلیل نبوده است! همراه با بازنشستگی !!) و کسانی چون آقای اسماعیل نفیسی ، آقای کاظم زاده که از ایشان چیزی نمی دانم ، بدلیل کوششی که در راه پاسداشت میهنشان کرده اند را بپایاد و سلامت داردشان .)

چند روز بعد آقای نفیسی با بیسیم ژاندارمری تماس می گیرند که آقای گیرشمن به هیچ وجه همکاری نمی کنند و سه ژاندارمی که در چغازنبیل هستند بدلیل نفوذ آقای گیرشمن ، حاضر نیستند ... مخالف نظر آقای گیرشمن عمل کنند . فورا به ژاندارم محل اطلاع دادیم که حفاری را متوقف کنند و ادامه ی کار تنها با نظر آقای نفیسی امکان پذیر است .  

 

چند روز بعد آقای علا وزیر دربار وقت تلفن کرده و ... آقای علا سپس سوال کردند که آیا راه حلی برای ادامه ی کار حفاری وجود دارد ؟ پاسخ دادم تنها راه حل این است که نماینده ی باستان شناسی بتواند آزادانه به وظایف قانونی خود و تهیه ی فهرست بپردازد ... . علا سپس بیان کردند که «البته فهرست اشیا مکشوفه باید تنظیم گردد» و ... .پس از آن مشکل حل شد و طبق قانون تا انتهای فصل در اوایل بهار کار پیش رفت ... .

اما مشکل بزرگتری پیش امد :

در این وقت نامه ای از آقای نفیسی آمد که در آن شرح داده شده شمار زیادی اشیا در قلعه شوش (محل اسقرار فرانسوی ها) وجود دارد . این اشیا مربوط به حفاری های سال های قبل است که ثبت نشده اند و با وجودی که در انتهای هر فصل حفاری کلیه ی اشیا باید برای تقسیم به تهران برده شود چنین نشده است . ... . بلافاصله تلگرافی به آقای نفیسی زدیم که آن اشیا باید ثبت و به تهران آورده شود . پروفسور گیرشمن ناراحت و آقای نفیسی را تهدید می کنند که در صورتی که این کار را انجام دهند ایشان از حمل اشیا بوسیله ی اتومبیل بارکش هیات فرانسوی خودداری خواهد نمود . (چه مسخره است!! اتومبیلشان را به رخ می کشند!!!جواب اداره ی باستان شناسی هم جالب است)

به ایشان گفته شد همه ی اشیا را ثبت و با اتومبیل کرایه به تهران بیاورند . به این ترتیب آقای نفیسی و گیرشمن به همراه اشیا به تهران آمدند  ... تا اشیا را بین دو دولت پخش کنند!!!

ادامه ی جریان بر می گردد به این که برخی از گچبریهای که هیات در سال های گذشته در جزیره ی خارک پیدا کرده اند و به شوش آورده بوده اند را نیز آقای نفیسی ثبت و به تهران می آورند . آقای گیرشمن هم ناراحت شد و چون باید در جلسه پخش قانونی اشیا به عنوان ریس حفاری حضور داشته باشند نمی آیند و جلسه به عقب می افتد . " ایشان را رسم بر این بود که همواره از طریق مقامات بالا و با نفوذ دولت و مملکت ، اداره ی باستان شناسی را تخت فشار گذارده و هرگونه عملی که میخواهند آزاددانه انجام دهند . " در این مورد هم به آقای علا وزیر دربار پناه جسته بودند!

خلاصه کار به مکالمه با آقای علا می رسد که دکتر نگهبان اینچنین می گویند :

نگارنده برای ایشان شرح دادم که " موضوع تنها اجرای قانون است و همه ی هیات های حفاری بدون هیچ مشکلی آن را رعایت و همکاری می نمایند ، اما ظاهرا قوانین ما با شخصیت و روال کار اقای پروفسور گیرشمن اختلاف داشته و لذا ایشان با آن برخورد می کنند "

سپس دکتر نگهبان از جریان گفتگویی خود با گیرشمن در پس این تلفن ها و نظر گیرشمن مبنی بر این که این اشیا از حفاری های پیش از قانون های سال 1309 است و ... متعلق به فرانسه است و ... و در نهایت از حالت مستبد و متکی بر نفوذ دوستان آشنایان ایشان که حاضر نشدند در دادن اسناد و مدارک همکاری کنند سخن می گویند . دکتر نگهبان پذیرفتند طبق قوانین اشیا پیش از این قانون را جدا و باقی را تقسیم کنند ولی گیرشمن ... . و در نهایت ایشان با صدای لرزان گفتند «به شاه شکایت می کنم!!» و در نهایت دکتر نگهبان از تلفن های مکرر و پاسخ های مکرر خودشان و نهایت اینکه تاثیری در اجرای قانون نداشته و حرف گیرشمن بجایی نرسیده سخن می گویند . سرانجام اشیا تقسیم شد و مشکلی نبود تا اینکه گیرشمن دانست که گچبری های خارک که از اجزا ابنیه ی معماری هستند همه از آن ایران است ، اعتراض کردند . با وجودی که متن ماده ی چهاردهم قانون را که در این زمینه کاملا روشن بود به نظر ایشان رسانیدم ولی ایشان باز مخالفت نموده و اظهار کردند در صورتی که آنها نیز مساوی تقسیم نشوند جلسه را ترک خواهند کرد و ... .روز بعد موضوع به گوش وزیر فرهنگ رسید و سپس تلفن و ایشان را در جریان گذاشته و در نهایت گفتند : طبق قانون عمل نماییم .

دکتر نگهبان فکر می کردند کار تمام شده تا اینکه دو هفته بعد وزیر فرهنگ آنها را خواسته و موضوع قرامت 38 هزار تومانی را با ایشان در میان گذاشته که می خوانیم :

آقای وزیر ... نامه ای را بدست من دادن و اضهار داشتند : نگاه کنید ! پروفسور گیرشمن چه مبلغی را درخواست کرده اند . نگارنده نام را گرفته و مشاهده کردم که ایشان براساس ماده ی 14 قانون و 31 نظام نامه ی باستان شناسی چون کلیه ی اشیا مکشوفه در جزیره ی خارک را دولی برداشته باید هزینه ی حفاری که 38 تومان بوده را مطالبه کرده است .   

سپس اظهار کردم قانون در این مورد صراحت دارد چنانچه راه حلی پیدا نشود باید این مبلغ پرداخت شود . ایشان اظهار کردند این خسارتی است که برای تسامح و عدم توجه گذشتگان باید پرداخت شود . و سپس گفتند که بهتر است قوانین را بهتر مطالعه و راه حلی بیابید . ... .

سرانجام جریان از این قرار است که ایشان به یاد می آورند مدیر کل باستان شناسی سابق آقای مصطفوی در جریان یک همایش از نحوه ی کمک ها به هیات های باستان شناسی سخن می گفته اند و در این میان شرکت نفت هزینه ی کاوش در جزیره ی خارک که در مسیر توسعه ی شرکت نفت بوده را داده است . پس از مطالعه ی پرونده های مربوطه معلوم شده که این هزینه ها قبلا پرداخت شده و سخنان دکتر گیرشمن درست نیست . و با توجه به مدارکی که بدست آمد جواب گیرشمن داده می شود . اینهم از آن باجگیری های فرانسوی ها!! دکتر نگهبان اشاره می کنند این درگیری باعث شد در دفعات بعدی نیز تا جایی که توانسته اند مشکل تراشی کنند ! 

 

امیدوارم دانسته باشید که هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد . حتی عزیزانی!! که آنها را بزرگ می پنداریم چون گیرشمن و ... .

داوری را به عهده ی دوستان می گذارم . و می خواهم این نوشته و دیگر نوشته های دکتر نگهبان را بدقت بخوانیم سپس از ایران دوستی این انیرانیان!! سخن برانیم . و همیشه به یاد داشته باشیم توبه گرگ مرگ است .

 

 

نمی دانم ایران امروز چگونه است!! ولی خوشحالم در سالهای 1339 -1356 با بودن دکتر نگهبان تا حدودی چنین جنایاتی حاکم نبوده است . ولی از سال 56 تا 76 خیانت ها روا داشته شد!!!